evergreen.blogfa.com

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی - جدایی

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/post-82.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. از جدا شدن نوشتی رو تنه زخمی هر برگ. گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا من! به تو گفتم باورم کن میونه این همه. تو با خنده ای نوشتی همقفس خدانگهدار. بنویس مهلت موندن یه نفس بود. سهم من از همه دنیا یه قفس بود. بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم. سرروشونه هات نذاشتم مثل دستات سرده. من که تو بنبست غربت. زخمی از آواره پائیز. فکر چشمای تو بودم. با دلی از گریه لبریز. شب عاشقونه ی من ، که حروم شد. مهلت بودن با تو ، که تموم شد. ندونستم باید از تو میگذشتم. دیگه نمی بخشم...

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی - خیلی سخته

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/post-81.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی. عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می. زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی. به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد . وقتی فریاد می. زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به رویت بسته. است آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب. تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: ای خدای بزرگ. و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند.

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/87084.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. تو بدان این را وتنها توبدان. این اخرین پستی که گذاشتم دیگه کم کم باید برم.امیدوارم شما خوب و خوش باشید وبتونید به. عشقتون برسید.اینو واسه کسی نوشتم که ترک کردنش شاید . دوست دارم اخرین حرفهای. خودتونو بهم بگید حتی تو . واسم دعا کنید. قسمتم قسمت هرکس باشی. گوشه ای از قلبم تا ابد قسمت توست. باورم کن وبدان سالها می گذرد. تا تو ومهر تو تکرار شود. سهم هر کس باشی. سهمی از تو تا ابد در دل من زندانیست. نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۸۷ساعت 10:38 توسط الهام.

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/87081.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. ماهم امد به در خانه. ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم. خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم. آن که می خواست برویم در دولت بگشاید. با که گویم که در خانه به رویش نگشودم. آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت. من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم. آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید. آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم. یار سود از شرفم سر به ثر یا و دریغا. که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم. ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را. گو به سر می رود از آتش هجران تودودم.

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/87072.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی. عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می. زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی. به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد . وقتی فریاد می. زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به رویت بسته. است آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب. تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: ای خدای بزرگ. و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند.

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی - برای اخرین بااااااااااااااااااااااااااااااار

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/post-80.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. تو محکوم شدی به تنهایی. کوله بارت را به دستت دادم و تورا از جزیره قلبم تبعید کردم به. آنقدر دور که هوای برگشتن به سرت نزند. من برای مجازات کسی که نمی دانست مرتکب کدامین گناه بود. مجازاتی این چنین سنگین برایش رقم زدم نیازی نبود وامدار. این همه فاصله شوی. شایداین من بودم که نمی دانستم درآستان قصر پادشاهی. قلبت صادقانه دوست داشتن جرم است و گناهی بزرگ. همان یک ذره نیرو و توانی را هم که داشتم خرج رنجش تو. درست است ناعادلانه مجازاتت کردم. و در کمال بی انصافی.

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/87074.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی. با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید. گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا. تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید. گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن. عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید. گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم. راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید. گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش. عکس حیدر(ع)در کنار حضرت زهرا(س)کشید. گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن. در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید. گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش. هفته دوم آبان ۱۳۸۷.

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/87063.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. از خدا پرسیدم چی دوست داری؟ فدای تو که گفتی: رفاقت. نوشته شده در چهارشنبه بیستم شهریور ۱۳۸۷ساعت 10:58 توسط الهام. اهای تو که اینهمه دوری از من. دلم برات تنگ شده.اما من.من ميتونم اين دوري رو تحمل كنم. به فاصله ها فكر نميكنم . ميدوني چرا؟ آخه جاي نگاهت رو نگاهم مونده.هنوز عطر دستات رو از دستام ميتونم استشمام كنم.رد احساست روي دلم جا مونده . ميتونم تپشهاي قلبت رو بشمارم.چشماي بيقرارت هنوزم دارن باهام حرف ميزنن.حالا چطور بگم تنهام؟ چطور بگم تو نيستي؟ هفته سوم مهر ۱۳۸۷.

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/87082.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. خدا وصیت منو گوش بده ناممو بخون. شاید دیگه من نباشم مواظب عشقم بمون. می سپارمش بهت می رم تمامه تار و پودمو. یه وقت نیاد برنجونیش کسل کنی وجودمو. خدا یه وقت کسی نیاد تو زندگیش بدزده قلب سادشو. کسی نیاد بشینه زیره سایشو بهش بگه دوسش داره. خیلی بده زمونمون خدا سپردمش بهت. فردا قراره منو تو از همدیگه جدا بشیم. فردا قراره همدمه گریه ی بی صدا بشیم. تو کوچه های بی کسی نیستی و پرسه می زنم. باید منو نگاه کنی غریبه شهرتون منم. یادش بخیر من وتو و یه قلب پاک و بی ریا. نوشته ...

cheshmabi20.blogfa.com

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی - داستان عشق ودیوانگی

http://www.cheshmabi20.blogfa.com/post-78.aspx

عشق یعنی بدونی نمیشه, ولی نتونی ترکش کنی. اگه دوست دارید بدونید که چرا همیشه عشق با دیوانگی همراه. حتما این داستان بخونید. زمانهای قديم وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود فضيلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند. گفت : بياييد بازی کنيم ، مثل قايم باشک. فرياد زد:آره قبوله ، من چشم ميزارم. چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد همه قبول کردند. ديوانگی چشم هايش رابست و شروع به شمردن کرد! همه به دنبال جايی بودند تا قايم بشوند. خودش را به شاخ ماه آويزان کرد. داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد. 100 نزديک می شد.