2ghatreh.blogfa.com

parshkooh.persianblog.ir

دست نوشت

http://parshkooh.persianblog.ir/1393/3

درباره ام اگر دقیق می خواهید بدانید وبلاگم را بخوانید همه چیز حتی چیزهای که نمی خواهم به کسی بگویم در آن یافت می شود اگر در این وبلاگم نیافتید در وبلاگ بلاگرم می یابید. http:/ parshkooh.blogspot.com/. یک استکان چای تلخ. همه اون چیزی که تو ذهنمه. هذیونهای پسری از سیاره زمین. نا نوشته های یک انسان. روزمره های متفاوت ما. روزانه های یک خبرنگار جنایی. دنیا از نگاه یک مرد. پایان یک رویا آغاز یک زندگی. 1- دانشجو: استاد دستتون درد نکنه خیلی امتحان خوبی گرفتید. من: انشاا. 20 میشید. من: پس نگید خواب بگید کابوس.

parshkooh.persianblog.ir

دست نوشت

http://parshkooh.persianblog.ir/1393/5

درباره ام اگر دقیق می خواهید بدانید وبلاگم را بخوانید همه چیز حتی چیزهای که نمی خواهم به کسی بگویم در آن یافت می شود اگر در این وبلاگم نیافتید در وبلاگ بلاگرم می یابید. http:/ parshkooh.blogspot.com/. یک استکان چای تلخ. همه اون چیزی که تو ذهنمه. هذیونهای پسری از سیاره زمین. نا نوشته های یک انسان. روزمره های متفاوت ما. روزانه های یک خبرنگار جنایی. دنیا از نگاه یک مرد. پایان یک رویا آغاز یک زندگی. یک عدد پرشکوه که از رو نمیره منتظر بازیهای وبلاگی بعدی من باشید. 5- امروز به دو تا از دوستان تبریزیم زنگ زدم ا...

whisperingcloud.blogfa.com

زمزمه های یک ابر

http://www.whisperingcloud.blogfa.com/9201.aspx

زمزمه های یک ابر. من رب النوع کنسل کردن قرارهام . سه دفعه است که سیما به من زنگ. میزند و قرارش را کنسل میکند بار آخری خجالت کشیده بود . به. ندا سپرده بود که به من خبر بدهد نمیآید . کار برایش پیش آمده بود . چرا خیال کرده بود اگر بفهمم نمیآید دلگیر میشوم؟ ته دلم خوشحال هم. آمدن یا نیامدن سیما توفیر چندانی برای من نداشت چرا باید خوشحال. شاید به این خاطر که وقتی سیما قرارش را با من کنسل. میکند و من سرزنشش نمیکنم ماجرا به معیار دلخواه خودم نزدیک تر. میشود . اینکه هر وقت کسی نتوانست ، نخواست ، نشد بیاید سر.

whisperingcloud.blogfa.com

زمزمه های یک ابر -

http://www.whisperingcloud.blogfa.com/post-130.aspx

زمزمه های یک ابر. امروز رفتم تا تحت نظر پزشک رژیم غذایی بگیرم. بماند که چقدر عاقل اندر سفیه هر کار خل و چلوار روزانهم را نقد کرد، مثل اینکه چرا پیادهروی بیش از حد داری؟ خب هوا خوبه خانوم دکتر! بعد از تمام اندازهگیریها و بررسیها خط و نشان کشیدن گفت چه قبل از این جواب گرفته باشی. چه نه، باید تغییر کنی! و چه کیف کردم از این تهدید، از این اجبار! به ما کسی زور گفته؟ بسیار به نفعمان بوده؟ نه، گوش نکردهایم. خودمان راه خودمان را رفتهایم. مگر چه بشود تقی به توقی. پر بیراه هم نیست، گوش کنیم. تا ببینیم چه در راه است.

whisperingcloud.blogfa.com

زمزمه های یک ابر

http://www.whisperingcloud.blogfa.com/9108.aspx

زمزمه های یک ابر. خواب می دیدم دارم دستکش می خرم ، دستکش بافتنی ، از بساطی پر از دستکش های رنگ به رنگ. قیمت هاش مثل بیشتر بساط های درهم برهم مناسب بود . به گمانم چیزی حدود هزار و پانصد ، از. مناسب هم مناسب تر ، مفت! یادم نیست چه کسی بامن بود ، شاید کسی شبیه مهشید یا م نا. دو جفت برداشتم برای خودم ، رنگ پایه ی هر دو جفت سفید بود ، سفید و صورتی مثلن ، یا سفید و. صورتی و بنفش . زرد هم داشت اما مانده بودم با چه چیزی هماهنگش کنم؟ خواستم برای بقیه هم. دستکش بخرم تعجب کنند . شاید پولم کم بود . زلزله به این ماهی!

whisperingcloud.blogfa.com

زمزمه های یک ابر

http://www.whisperingcloud.blogfa.com/9012.aspx

زمزمه های یک ابر. اوایل می ترسیدم ، زیاد! زبانم بند می آمد تا می خواستم صدایت بزنم. انگار پاهایم توی ماسه فرو می رفت . داغی ماسه ها به گلویم می رسید ،. زمان کند می شد . پس نمی رفت. پیش نمی رفت . یک سکانس تکرار می شد. تو پارو می زدی . تو دست تکان می دادی . دور می شدی. پلک می زدم . پارو می زدی . دست تکان می دادی . دور می شدی . می ترسیدم. نمی پریدم. از خواب. ادامه داشت . ادامه دارد . نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اسفند 1390ساعت 22:1 توسط ابر. از بین آدمها و لباسهایشان میگذشتم. فکر میکردم به باد.

whisperingcloud.blogfa.com

زمزمه های یک ابر

http://www.whisperingcloud.blogfa.com/9104.aspx

زمزمه های یک ابر. این آخرین باره که در این رابطه نصیحتت می کنم . بعد از این فقط. راجع به مسائل دیگه نصیحتت می کنم و این بحث بسته میشه همین الان . بعد که این تهدیدم عملی بشه می فهمی که تکرارش می تونست چقدر. برات راه گشا باشه و از این حرفا دیگه خلاصه . سخن کوتاه می کنم :. وقتی کسی خواست کار فان هیجان انگیزی برات ترتیب بده که غافلگیر. یا دست کم خوشحال شی بی برو برگرد خفه شو و قبول کن! نگو برات زحمت میشه آخه! نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر 1391ساعت 1:18 توسط ابر. از چهره م می خوند که : من نتونستم! حکایت ...

samira3000.blogfa.com

سرزمين ناگفته ها - سلاممممممممم

http://samira3000.blogfa.com/post-50.aspx

با عرض سلامي به بلندي بيل! به انعطاف پذيري طناب! به ظرافت گچ كار! به شجاعت صاحب كار! به سر كار گذاشتن توي بيكار. نوشته شده در دوشنبه ششم دی ۱۳۸۹ساعت 22:44 توسط سمیرا. Design By : Night Melody. یقین دارم که آفتاب از سرزمین ناگفته ها. پیام هایم را به کوچه پس کوچه های جهان. خواهد ریخت درود بادا آفتاب. همچون درختی که برگهایش. رامی ریزد کلماتم را بر زمین. ریختم باشد که اندیشه های. ناگفته ام در سکوت تو بشکفد. هفته سوم دی ۱۳۸۹. هفته او ل دی ۱۳۸۹. هفته چهارم مرداد ۱۳۸۹. هفته سوم مرداد ۱۳۸۹. هفته دوم مرداد ۱۳۸۹.

samira3000.blogfa.com

سرزمين ناگفته ها - مرز عشق

http://samira3000.blogfa.com/post-37.aspx

مرز عشق اين روزها شباهت زيادي به آدامس داره:. اول شيرين ، بعد دوست داشتي ، سپس تكراري و خسته كننده و در آخر دور انداختني. وقتي که ميگويي دوستت دارم. اول روي اين جمله. فکر کن شايد نوري را روشن کني که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود. وقتي با 1 انگشت به سمت کسي اشاره مي کني و مسخرش ميکني اگه خوب به دستت دقت کني 3 تا انگشتت به سمت خودته. نوشته شده در جمعه سوم آبان ۱۳۸۷ساعت 2:16 توسط سمیرا. Design By : Night Melody. یقین دارم که آفتاب از سرزمین ناگفته ها. پیام هایم را به کوچه پس کوچه های جهان.

golmangoli2.blogfa.com

پ مثل پروانه

http://www.golmangoli2.blogfa.com/8701.aspx

سیاه کوچک ( داستانک ). كلاغ لكه ي ننگي بود بر دامان آسمان و وصله ي ناجور بر لباس هستي و صداي ناهموار و ناموزونش. خراشي بود بر صورت هستي ، با صدايش نه گلي مي شكفت و نه لبخندي بر لبي مي نشست . بهمين دليل كلاغ خود را دوست نداشت و بودنش را. از كائنات گله داشت و فكر مي كرد در دايره ي قسمت ، نازيبايي ها تنها سهم اوست و در نظام هستي. عبارتي است كه هرگز او را شامل نمي شود. كلاغ غمگينانه گفت : كاش خداوند اين لكه ي سياه را از هستي مي زدود و بال هايش را مي بست تا ديگر. خدا گفت : بخوان! دهد، تا راه را ادامه دهي.