1691.mihanblog.com

nedamajid.blogfa.com

**با شما بودن چه زیباست** - این روزهای پسر عزیزمون

http://www.nedamajid.blogfa.com/post/112

با شما بودن چه زیباست*. بودن آدمهایی که با محبتند زمین را زیباتر می کند.همیشه باش. وإ ن ی کاد ال ذین ک ف روا ل ی زل قون ک ب أ بصار ه م ل م ا س م ع وا الذ کر و ی قولون إ ن ه ل م جنون * و م ا ه و إ لا ذ کر ل لعال مین *. سلام به همه دوستان عزیزم. از همتون ممنونم که به وبلاگ من سر زدید . من متولد 1362 هستم و در سال 1388 با مجید ازدواج کردم و در مهرماه 1391 هم وجود یک فرشته زیبا را در درون خود حس کردم که در تاریخ 2 تیرماه 1392 پا به این دنیا نهاد. ایران ما منتظرش هستیم. خرده جنایت های زن و شوهر - دوست خوبم پری.

mosaferkochooloo.blogfa.com

مسافر من - 14 ماه و 24 روزه گی

http://www.mosaferkochooloo.blogfa.com/post/123

تو امدی و با امدنت مرا رنگ زیبای مادرانه بخشیدی. خوش امدی عزیزکم ورودت به دنیای شیشه ای پر از عشق باشد. بزرگ مرد کوچک من. دلتنگی ها ی من ( ذوست عزیزم ). قالب وبلاگ داستان اسباب بازی. بیماری ها در بارداری. 14 ماه و 24 روزه گی. 14 ماه و 24 روزه گی. یک روز در خانه ی بازی بوستان. تاريخ : پنجشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۳ 21:44 نویسنده : زهرا. Weblog Themes By Pichak. تا قبل از دو سالگی. 15 ماه و بیست و دو روزه گی. 14 ماه و 24 روزه گی. اولین کادوی روز مادر. جمعمون 8 نفره شد. عاشقانه ما سه نفر.

mosaferkochooloo.blogfa.com

مسافر من - اولین کادوی روز مادر

http://www.mosaferkochooloo.blogfa.com/post/122

تو امدی و با امدنت مرا رنگ زیبای مادرانه بخشیدی. خوش امدی عزیزکم ورودت به دنیای شیشه ای پر از عشق باشد. بزرگ مرد کوچک من. دلتنگی ها ی من ( ذوست عزیزم ). قالب وبلاگ داستان اسباب بازی. بیماری ها در بارداری. اولین کادوی روز مادر. اولین کادوی روز مادر. پسر گلم بهترین کادوی دنیا رو شب قبل از روز مادر به من هدیه کرد وقتی نماز میخوندم اومد چادرم رو گرفت و چند بار بهم گفت مامان از اون روز من رو مامان صدا میکنه محبتم بهش چندین برابر شده. هشتمین دندونت هم مبارک. دومین دندون کرسی فک بالا. Weblog Themes By Pichak.

my-confessions.blogfa.com

دالـــــانــی بــســویِ بــهــشــت

http://www.my-confessions.blogfa.com/1395/05

امسال برای من ی سال پر از اتفاقای عجیب و غریب بود. بنظرم هر چی زمان میگذره و بزرگتر میشیم تازه میفهمیم زندگی کردن زیادم آسون نیست. یجورایی نه آسونه نه غیر قابل پیش بینی. پنجشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 17:35 نویسنده جانان. در پی رودخانه ها میدوم. و در دو قدمی دریا. سایه ترانه هایم را. از روی ماسه ها برمیدارم. من نمی خواهم بی عشق تو. درهای بسته آسمان را. به رویم باز کن. پیش از آنکه شعر سرودنم را. عشق تا بی نهایت.

my-confessions.blogfa.com

دالـــــانــی بــســویِ بــهــشــت

http://www.my-confessions.blogfa.com/1394/11

ماه بر میگردم و پشت سرمونو راه هایی که با هم ازش رد شدیمو. نگاه میکنم باورم میشه که من و حسین از قبل برای همدیگه ساخته شده بودیم. و این معجزه ی عشق بود که باعث شد ما همدیگه رو پیدا کنیم. و ریشه های عشقی که توی وجودمون جوونه زده هر روز محکم تر از قبل بشه. پنج شنبه (8/11/94) روز خواستگاری حسین از من بود. یکی از هیجان انگیز ترین و شیرین ترین روزای عمرم بود. چیزی که خیلی واسم عجیبه اینه که بعد از این همه وقت من هنوز حس میکنم همه چی رویاس. که همه خوبیهای دنیا رو ی جا بهش بده. ی خانوم فوق العاده مهربون.

my-confessions.blogfa.com

دالـــــانــی بــســویِ بــهــشــت - مــــرداد مــــــــاه من

http://www.my-confessions.blogfa.com/post/18

اینکه توی سن کم درگیر مسائل عاطفی شی در حالیکه درک درستی نداری. و نمیدونی چی خویه و چی بد خودش ی سردرگمی بزرگه. خدارو شکر با داشتن دوستای خیلی خوبی مثل حسینم. خیلی وقتا ناراحتیم فروکش میشد و جای درک کردن توی ذهنم بزرگتر میشد. بعد از اون انتقالیم. از دانشکده تیپ سه به دانشگاه شیراز و اینکه شرط معدل بودم و. با وجود فشردگی کلاسا و خستگی باید به درسمم میرسیدم درصورتیکه عشقمو. هم در کنار خودم داشتم. و باید به اندازه کافی بهش توجه میکردم و واسش وقت میذاشتم. حسینم باید روزای جوونیشو با سخت کار کردن بگذرونه.

my-confessions.blogfa.com

دالـــــانــی بــســویِ بــهــشــت

http://www.my-confessions.blogfa.com/1394/12

م بهمن تولد بیست و چهار سالگی همسری بود. از اونجایی که قرار بود روز تولدش با خونواده حسین جون اینا بریم شمس العماره. به فکر افتادم تا چند روزی قبل از تولد اصلیش ی جشن دو نفره بگیرم. اینجوری هم ی جشن دو نفره و هم ی جشن درکنار خانواده ها میتونستیم داشته باشیم. و اینگونه شد که آقا حسین امسال دوبار متولد شدن. تصمیم گرفتم تولدشو توی اولین کافه ای که با هم رفتیم برگزار کنم یعنی کافه ماهونی. از قبل هم با مسئول کافه هماهنگ کرده بودم تا حسینمو حسابی سوپرایز کنم. اون روز آماده شدم تا با حسین بریم باغ جهان نما.

my-confessions.blogfa.com

دالـــــانــی بــســویِ بــهــشــت

http://www.my-confessions.blogfa.com/1394/04

شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۴ساعت 17:9 نویسنده جانان. دلتنگ چشم هایش نیستم. دلتنگ خنده هایش هم نیستم! دلتنگ شوخی ها و نگاه ها و راه رفتنش هم نه! دلتنگ خودش هم حتی نه! فقط دلتنگ صدایش شده ام ، همین.". پنجشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 17:6 نویسنده جانان. در پی رودخانه ها میدوم. و در دو قدمی دریا. سایه ترانه هایم را. از روی ماسه ها برمیدارم. من نمی خواهم بی عشق تو. درهای بسته آسمان را. به رویم باز کن. پیش از آنکه شعر سرودنم را. عشق تا بی نهایت.

my-confessions.blogfa.com

دالـــــانــی بــســویِ بــهــشــت

http://www.my-confessions.blogfa.com/1394/10

پاییز با همه ی سختی ها و تلخی هاش بالاخره تموم شد. و ما وارد چهارمین و قشنگترین فصل با هم بودنمون شدیم. کی فکرشو میکرد " فاطمه. بعد این مشکلات بازم با هم بمونن. بدون شک اگر حسی که به هم داریم خالصانه. نبود مشکلات ما رو از پا در میاوردن. نه اینکه مشکلات دونه به دونه حل شن. توی وجودم پره از حسای ناب و شیرین بخاطر داشتن مردی مثل تو کنار خودم. مرد زمستونی من ممنونم که بین موندن و رفتن به پای ی دختر لوس و لجباز پیشم موندی. تا معنی بلوغ یادم بدی و کامل شدنو با تو تجربه کنم. تا اینکه حسینم مامان شهدخت.