374016134.blogfa.com

seven-vii.blogfa.com

در جهان یک راه است، آن هم راه راستیست... - داستان(قلب ماسه ای)

http://www.seven-vii.blogfa.com/post-16.aspx

در جهان یک راه است، آن هم راه راستیست. سالهاست می نویسم، سالهاست دوست می دارم، اما فقط چند روزیست احساس عاشقی می کنم. دخترک با دقت تمام داشت بزرگترين قلب ممکن را توي ساحل با يک چوب روي ماسهها ترسيم ميکرد. شايد فکر ميکرد که هرچه اين قلب را بزرگتر درست کند، يعني اينکه بيشتر دوستش دارد! بعد از اينکه قلب ماسهاياش کامل شد سعي کرد با دستهايش گوشههايش را صيقل بدهد تا صاف صاف بشود، شايد ميخواست موقعي که دريا آن را با خودش ميبرد، اين قلب ماسهاي جائي گير نکند! نوشته شده در Sun 27 Feb 2011. پیاده روی روی حاشیه ها.

seven-vii.blogfa.com

در جهان یک راه است، آن هم راه راستیست... - متون زیبا

http://www.seven-vii.blogfa.com/post-18.aspx

در جهان یک راه است، آن هم راه راستیست. سالهاست می نویسم، سالهاست دوست می دارم، اما فقط چند روزیست احساس عاشقی می کنم. در كوير خلوت دلم با لباني تشنه راه دشواري را در پيش گرفتم. مي دانم كه نياز به جرعه آبي دارم تا خود را با آن سيراب نمايم. در قلبم غوغايي است غوغاي عشق تو نگاهت برايم همچون رودخانه ايي است. كه هرگز درآن ركودي نيست مي خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاري. و مرا هميشه با خود همراه سازي بگذار تا از احساسات شيرينت لبريز شوم. بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست يابم. نوشته شده در Sat 5 Mar 2011.

seven-vii.blogfa.com

در جهان یک راه است، آن هم راه راستیست... - داستان(قهوه شور)

http://www.seven-vii.blogfa.com/post-11.aspx

در جهان یک راه است، آن هم راه راستیست. سالهاست می نویسم، سالهاست دوست می دارم، اما فقط چند روزیست احساس عاشقی می کنم. اون دختر رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه اون پسر کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد. آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، خواهش می کنم اجازه بده برم خونه. من اون موقع...

manokhatereham.blogfa.com

منو خاطره هام - دوراهی!

http://www.manokhatereham.blogfa.com/post-41.aspx

نمیدونم بعضی وقتا با خودم لج میکنم،با بقیه ،یا اصن قضیه چیز دیگست که اینجوری میشه. هم دلم میخواد این قهر و کدورتا تموم شه هم اینکه واقعا دلگیرم.نمیدونم باید چکار کرد! چند روز پیشا یکی از مجریای تلویزیون درباره ی بخشش حضرت محمد حرف میزد،میگفت:داستان از این قرار بود که مدتی بوده حضرت از یه کوچه ای رد میشد که یکی از اهالیه اون کوچه تا حضرتو میدید، از پشت بوم خونش روی اون! فائقه اینا دارن جابجا میشن که برن خونه ی جدید.قرار شد واسه جمع کردن اتاقش برم کمکش،یه حسی بهم میگفت یکارایی میخواد بکنه! نوشته شده در دوش...

seven-vii.blogfa.com

در جهان یک راه است، آن هم راه راستیست...

http://www.seven-vii.blogfa.com/8911.aspx

در جهان یک راه است، آن هم راه راستیست. سالهاست می نویسم، سالهاست دوست می دارم، اما فقط چند روزیست احساس عاشقی می کنم. زیبایی غیر از اینکه نعمت خداست. دام شیطان نیز هست . فردریش نیچه. چرا باید در انتظار بهشت موعود احتمالی باشیم؟ ما خود قادریم یک بهشت واقعی در عرصه زمین به وجود آوریم. اگوست کنت. قبول حقیقت از بیان حقیقت سختتر است . هیچکاک. نوشته شده در Sat 12 Feb 2011. هميشه وقتي يکي ازم مي پرسيد چند تا دوسم داري يه عدد بزرگ ميگفتم. ولي وقتي تو ازم پرسيدي چند تا دوسم داري گفتم : يکي! تاریک راه می رفت.

manokhatereham.blogfa.com

منو خاطره هام - اولین تجربه

http://www.manokhatereham.blogfa.com/post-35.aspx

معمولا ادمی نیستم که خیلی اهل ریسک باشم.خصوصا اگه پای ابروی خودم یا کسی دیگه درمیون باشه. ولی این دفه از بس هی مریم نشست و بلند شد گفت:از مامانی به این هنرمندی ،دختری به این بی هنری بعیده دیگه غیرته جنبید و دست به اقدامی بس خطرناک زدم! منم با اندکی اعتماد بنفس گفتم باشه،یه قیچیه خوب و یه شونه بیار تا بریم سروقت موهات! تو رودرواسی).رفتیم تو حیاط که اگه کثیف کاریم شد ،خبری نباشه! از شانس بد ما همون روز باد بود! پینوشت:البته همچین که مریم میگه،بی هنرم نیستم! یه دستیم تو خطاطی دارم،اگه حوصلم بشه. هفته چهارم ...

manokhatereham.blogfa.com

منو خاطره هام - ...

http://www.manokhatereham.blogfa.com/post-36.aspx

خییییییییلی حرف واسه نوشتن دارم،ولی نمیدونم چرا ازم برنمیاد که بیارمشون رو صفحه! و متاسفانه مثه بیشتر وقتا از دوستام دور، که نمیشه این حرفارو به کسی دیگه هم زد! نوشته شده در سه شنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 21:59 توسط مهستا. دلم میخواد تو خودم انقلاب کنم,ولی از کجا و چطوری,نمیدونم! هفته سوم بهمن ۱۳۹۰. هفته سوم مهر ۱۳۹۰. هفته دوم مهر ۱۳۹۰. هفته او ل مهر ۱۳۹۰. هفته دوم مرداد ۱۳۹۰. هفته او ل مرداد ۱۳۹۰. هفته چهارم تیر ۱۳۹۰. هفته سوم تیر ۱۳۹۰. هفته دوم اردیبهشت ۱۳۹۰. هفته او ل اردیبهشت ۱۳۹۰. هفته او ل اسفند ۱۳۸۹.

manokhatereham.blogfa.com

منو خاطره هام - سفر کوتاه

http://www.manokhatereham.blogfa.com/post-32.aspx

شاید 5 شنبه با جلالی اینا برم شیراز. کلاسا از 1ام رسمی میشه ولی میشه از سرو تهش زد فعلا. دلم برف بازی میخاد( نه اینکه خیلی به عمرم برف دیدم! چه برسه به بازی باش! مریم دیشب میگفت: میخاستم خورش قیمه درست کنم که میذارم وقتی اومدی.(فک کن مریم میخاد غذا بپزه اونم خورش! به هوای اینم که شده میرم! دیروزم که ولنتاین بود و مثه هرسال هیچی به هیچی.نمیدونم شاید هنوز وقتش نشده! ما که عجله ای نداریم واسش کلا). دایی اینا هم پریشب رفتن شیراز.فیروزه احتمالا برمیگرده ولی تکلیف دایی هنوز با کارش معلوم نیست. هفته سوم مهر ۱۳۹۰.

manokhatereham.blogfa.com

منو خاطره هام - بی وفا

http://www.manokhatereham.blogfa.com/post-39.aspx

معمولا اهل گلگی و غرغر کردن نیستم،ولی وقتی بی مهری ببینم،قضیه فرق میکنه. یه بنده خدایی همیشه میگفت:دوستیا خیلی وقته بو گرفته. بحرفش میخندیدم،شاید چون تو موقعیت اون نبودم و از طرف دوستام بی معرفتی ندیده بودم.ولی حالا تو این شرایط تاییدش میکنم. نیدونم، چرا ما ادما انقدر موقعیت طلب شدیم؟ وقتی سراغ همو میگیریم که به کمک هم نیاز داریم.متنفرم از دوستیای اینجوری.ولی باز جای شکرش باقیه که حداقل واسه کمک هم که شده،یه حالی از طرف میپرسیم! مدتیه حتی یه احوالپرسیم نمیکنه! هفته سوم بهمن ۱۳۹۰. هفته سوم مهر ۱۳۹۰. هفته ...

manokhatereham.blogfa.com

منو خاطره هام - ختنه

http://www.manokhatereham.blogfa.com/post-40.aspx

امروز واسه جراحی میخچه ی پام با مامان رفتیم درمانگا،8 صبح رفتیم که مثلا به خیال خودمون زود پذیرش بشیم و زودتر کارمون انجام بشه ولی کلی منتتظر شدیم تا دکتر اومد و یکی یکی مریضا رو ویزیت کرد و تازه بعد از معاینه فهمیدم یه روز دیگه باید عمل بشم.تا اونجاییکه میدونستم بلافاصله دستور جراحی میدن،ولی اشتباه میکردم،قرار شد واسه دوهفته بعد. انواع و اقسام بیمار تو سالن انتظار نشسته بودن که اکثرا بچه ها بودن با مامان باباشون،یا پیرزن -پیرمرد. کلی نی نی اومده بودن واسه ختنه! انقد گنا داشتتتتن.دلم واسشون میسوخت! با هم...