taakoja.blogfa.com
نبض مرگ
http://www.taakoja.blogfa.com/8704.aspx
افسوس ناشکیب (در سوگ خسرو شکیبایی). جاي پاي بي صداي آب. ميان گور سهمگين بي سراب. اين ، چه نقش تازه ايست؟ كه اينگونه شكيبا تا هميشه مرگ. تا هميشه بي صدا! سهراب كشان تاريخ است؟ يعني به خاطره اي بايد شست چشمان خيس؟ و به اين سادگي! تنها صداست كه مي ماند )؟ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۷/۰۴/۳۱ساعت ۱۱ قبل از ظهر توسط هومن و شهاب. مثل خوابي مانده به صبح. در خانه اي كه سبز بود. و صداي پاي آب ،. من چه سبزم امروز. و چه اندازه تنم هوشيار است! نامه هايي كه به ري را نرسيد. سراغ شعر ميروم . ". نميدانم از چه روست. نوشته شده ...
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ
http://www.taakoja.blogfa.com/8701.aspx
نه معجزه اي در كار. اشارتي نيز هم ، كه ترديد را به سويي روانه كند. واينگونه است كه پيغمبران ناجي دست به آسمان ميسايند. و سعادت گونه اي از زندگي آغاز ميگردد. و شايد لاك پشت هم معجزه ايست از عهد اسپينوسوروس پيغمبر. هديه اي به آيندگان. و اين شايد ، يعني عرب آباد. بيچاره پري كوچك تنها. اينهمه اعجاز بي پايان عجم آباد. اسپینوسوروس : دایناسوری گوشتخوار باجثه ای بزرگ و پشتی خمیده. نوشته شده در شنبه ۱۳۸۷/۰۱/۱۰ساعت ۱۰ قبل از ظهر توسط هومن و شهاب. چه بيجا بسته ام انديشه بر احياي يك روياي پوشالی. به چه مي انديشي؟
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ
http://www.taakoja.blogfa.com/8810.aspx
بر اين اتاق غم انگيز خيالي. مي فشارد سكوت وهم انگيز بي پاياني. و مي تابد تا ابد سياهي. چه دلخراش است اين زندگي. چيزي تا صبح نمانده است! فريبكار ترين آرزوي اين روزها. و چيزي در حدود ايمان و درنگ. مي خراشد بر لب نقش لبخندي. هنوز از شب قبل فانوسي به ديوار است. با من انگار حرف ميزند سو سوي اين چراغ :. نوري اگر هست،خيال تاريكي ست. و روزي اگر باشد،وهم نزديكي ست. نوشته شده در شنبه ۱۳۸۸/۱۰/۲۶ساعت ۱۶ بعد از ظهر توسط هومن و شهاب. نشريه ادبي جن و پري. دفتر خاطرات كوچك آدمك.
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ
http://www.taakoja.blogfa.com/8611.aspx
در آرزوي آزادي مي پوسم آخر. یادگار غم انگيز نسل پیشین. بسته پای در مرداب. ايران ، مسلخ آرزوهاي خوب. مدفن انديشه هاي متبلور. سرزمين گذشته هاي خوب. مادر خون و ناله. ماتم اندود رخت ژنده ای. چین آلود قامت گسترده ای. ترسي در پس هر نفس پنهان. ناگهان شوری به دل می ریزد:. نكند خالي شود جيب! نكند خراب شود خانه ام! نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۶/۱۱/۲۱ساعت ۱۱ قبل از ظهر توسط هومن و شهاب. بيا سكه ۱ شاهی سال پنجاه و هفت را برداريم. هر كس كه برد. نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۶/۱۱/۱۸ساعت ۱۶ بعد از ظهر توسط هومن و شهاب. واران : در...
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ - . مشق معكوسي براي صلح
http://www.taakoja.blogfa.com/post-94.aspx
مشق معكوسي براي صلح. به جنگ و دود و تب آويخته ست. سكوت ترس پا بر جاست ]. يكصدا تكرار مي كنيم :. نقش طاعون در لباس ديگريم. كه ظالم پيشه ايم. برده ساز حسرت بي ريشه ايم. دست رد ، بر سينه هاي ديگريم. راستي ، باز هم ، يادمان باشد. شهوت دنيا ، به كام ما نوشت. لحظه ها جاري ،. پرده ها سنگين و سنگين تر . نوشته شده در شنبه ۱۳۸۸/۰۵/۰۳ساعت ۱۷ بعد از ظهر توسط هومن و شهاب. نشريه ادبي جن و پري. دفتر خاطرات كوچك آدمك.
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ
http://www.taakoja.blogfa.com/8712.aspx
ديري ست خانه اي متروك. بر سردرش، چراغي خاموش. بر ديوارش قابي ترك دار. كنج اتاقش كز كرده، غمناك. ديري ست تن آلوده به شعر. نمي درد پيراهن تنهايي را. مي تابد بر اتاقم خاكستر رنگ. مي كوبد سكوت،دنگ ها بر من. ديري ست گرفته است دلم. ديري ست قصه مي سازم با خويش. ديري ست خويشم غصه مي بافد با من. ديري ست نحيف است بخار دهان. ديري ست مي شمارم، سالروز مرگ خود را در خويش. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۷/۱۲/۲۰ساعت ۱۶ بعد از ظهر توسط هومن و شهاب. نشريه ادبي جن و پري. دفتر خاطرات كوچك آدمك.
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ - سلوک من
http://www.taakoja.blogfa.com/post-95.aspx
قرن ها در تعارف یک شعر بی دغدغه زیسته ام. همچنان که جذر یک دریا ، مد یک رویا . شاید سلوک من این باشد! نه از نشانی آسفالت جاده های توه م به کمال رسیده ام. نه از سنگلاخ بی هوای ریل تعق ل. من از در یک افسانه. تاخته ام برون ، همین . بدون شیپور و کلاه خود. بدون احتیاط و وسوسه. بدون خداوندگار و بهشت. پاورچین ، پاورچین و آرام . از تک یاختگی تا به انسان. ازکوهان شترگاه زمین ، تا به ژرفنای قبور ابدیت . در وجدی به درد آمده ، میان این همه ارواح سرگردان خبیث. قرن ها در تعارف یک شعر بی دغدغه خزیده ام به کلنجار.
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ -
http://www.taakoja.blogfa.com/post-93.aspx
ديري ست خانه اي متروك. بر سردرش، چراغي خاموش. بر ديوارش قابي ترك دار. كنج اتاقش كز كرده، غمناك. ديري ست تن آلوده به شعر. نمي درد پيراهن تنهايي را. مي تابد بر اتاقم خاكستر رنگ. مي كوبد سكوت،دنگ ها بر من. ديري ست گرفته است دلم. ديري ست قصه مي سازم با خويش. ديري ست خويشم غصه مي بافد با من. ديري ست نحيف است بخار دهان. ديري ست مي شمارم، سالروز مرگ خود را در خويش. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۷/۱۲/۲۰ساعت ۱۶ بعد از ظهر توسط هومن و شهاب. نشريه ادبي جن و پري. دفتر خاطرات كوچك آدمك.
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ
http://www.taakoja.blogfa.com/8805.aspx
مشق معكوسي براي صلح. به جنگ و دود و تب آويخته ست. سكوت ترس پا بر جاست ]. يكصدا تكرار مي كنيم :. نقش طاعون در لباس ديگريم. كه ظالم پيشه ايم. برده ساز حسرت بي ريشه ايم. دست رد ، بر سينه هاي ديگريم. راستي ، باز هم ، يادمان باشد. شهوت دنيا ، به كام ما نوشت. لحظه ها جاري ،. پرده ها سنگين و سنگين تر . نوشته شده در شنبه ۱۳۸۸/۰۵/۰۳ساعت ۱۷ بعد از ظهر توسط هومن و شهاب. نشريه ادبي جن و پري. دفتر خاطرات كوچك آدمك.
taakoja.blogfa.com
نبض مرگ
http://www.taakoja.blogfa.com/8702.aspx
تا نجابت شويي اين مسخ خواب آلود. حتم شب بر اينست. ماتمي در راه است. شايد اين وهم دغل باز شرور به درك. بغض دم كرده عصيانگر من دل به دريا زده است. قصه اي بايد گفت :. ماتمي در راه است. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۷/۰۲/۲۹ساعت ۱۶ بعد از ظهر توسط هومن و شهاب. خواب خوش خدا هم كه نبود. وقتي دلمان تنها بود. غم پرست ترين آدميانم بود. واحه اي در من پيدا بود. لحظه، لحظه مرگ نبود. زندگي مرا با خود برده بود. مي دانم كه بيداري بود. زندگي با ما مهربان بود. دو عدد چشم دوخته به در بود. و نگراني ،شيرين بود. تلخي شب بي روزن.