amirnimanegahdari.blogfa.com

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - عدالت

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-153.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! مثل اشکهای بچگی پاک ات میکنم. من مانده ام و بغض هایم. و بغض های نهفته ام را. و با هر نفس. و جای لمس انگشتانت بر پوستم میسوزد. و رنگ صورتی لبهایم از پوست گردنت پاک میشود. و من رو به دیوار. چشم هایم را محکم میبندم. هر شب گره میزنم. از گره روسری بیرون نریزد. مثل اشکهای بچه گی. تقدیم به مهراز عزیزم:. میخواهم رازی را بگویم. میگذرد این روزها میگذرد! تو باور مکن این راز را. آخر دیگر هیچ روزی نمیگذرد! برای خودم مینویسم . Sors, s...

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - چه بی‌تابانه میخواهمت

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-159.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! چه بیتابانه میخواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری! چه بیتابانه تو را طلب میکنم! بر پ شت سمندی. و فاصله تجربهای بیهوده است. کوهها در فاصله سردند . در کوچه و بستر . حضور مأنوس دست تو را میجوید. و به راه اندیشیدن. و جهان از هر سلامی خالیست. دست ت زا به من بده. آقای سیب ." . جای خالی دستهای من و تو بر آستین های آویخته سنگینی می کنند. از تصویر "بانوی بهار" که موهایش را شانه میکرد خالیست. بانوی بهار بی تو دیگر. مواظب ب اش .

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - نوستالوژی

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-165.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! انگار همین حوالی یک زمستان سرد بود. یا سرمای زمستان . نمیدانم فقط همین حوالی بود. از دستهایم پر کشیدی و مهمان همیشه خوابهایم شدی. بهار هم که بیاید. ما چهار نفر بودیم.یعنی اولش دو نفر بودیم. بعدا مهران شد آقای سیب. بعدا تر هم من شدم خانوم بهار. بعد چهار نفر شدیم. لیلی و خانوم بهار! مهران و آقای سیب! انگار همان حوالی خوابهای من بود که همه چیز تمام شد! حالا یاد گرفته ام نوستالوژی یعنی چه! ملالی نیست جان من.جز دوری تو! حالا ...

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - آخرین بن بست بهاری...........

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-147.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! آخرین بن بست بهاری. دیریست خیابانهای دلم را خط کشی کرده اند. دیریست خیابانهای دلم را خط کشی کرده ام. آن کوچه باغ پاییزی را هم که رد کنی. آخرین بن بست بهاری که پر است از عطر شکوفه های "سیب". آخرین بن بست بهاری. از کوچه های تنگ دلتنگیم! چه کنم که سرشتم را با مهربانی سرشته اند! اگه از مرگ باورها. از آدمها دلم سرده. نوازش کن تو دستامو. که خیلی وقته یخ کرده! که خیلی وقته یخ کرده! این قفل کهنه کلیدش به دست توست. نه برای ت و !

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - دلتنگی

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-156.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! یکی بود یکی نبود. جز خدا هیچ چی نبود. زیر این تاق کبود ،. عمو صحرا ت پ لی. با دو تا ل پ گلی. پا دست ا ش کوچولو. ریش و روح اش دوقلو. چپق اش خالی و سرد. د لک اش دریای درد،. در باغو بس ه بود. دم باغ نشس ه بود. لب دریا ن پسرام. دخترای ننه دریا رو خاطر خوان پسرام. طفلیا ،تنگ غلاغ پر ، پاکشون. خسته و مرده ،میان. از سر مزرعه شون. تن شون خسه ی کار. دل شون مرده ی زار. پاهاشون لخت و پتی. می شینن با دل تنگ. لب دریا سر سنگ. دیگه دل ...

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - بهانه

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-161.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! حالم که خوب نباشد مدام بهانه میگیرم.این روزها همه اش دارم مینویسم و پاک میکنم.مینویسم و پاک میکنم.مینویسم و با پشت دست چشمهایم را پاک میکنم.این روزها مدام بهانه میگیرم.تو که میدانی حالم که خوب نباشد. بهانه گیر که میشوم لج میکنم.دلم میخواهد پاهایم را بکوبم به زمین قهر کنم.دلم میخواهد یک دختر کوچولو بشوم. بهانه گیر که میشوم.تو که میدانی.خودم هم میدانم. بهانه گیر که میشوم بدجور بهانه تو را میگیرم آقای سیب.تو که میدانی!

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - سراغ

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-157.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! این روزها همه از من سراغ تو را میگیرند آقای سیب! این روزها دلم هم مدام سراغ تو را از من میگیرد. حالا من مانده ام و هزار چشم. حالا من مانده ام و دلم. حالا من مانده ام و این کودک بی طاقت درونم. که هی هی هی. پا میکوبد به زمین و سراغ تو میگیرد. تو به من بگو. چطور به این هزار چشم و این بچه بی طاقت بگویم. که تا آخرین دانه در رفت. آدمی که برای شال رویاهایم بافته بودم. بگو چطور بگویم هر شب نیمه سیبی میکشم. حالا دیگر بی تو. از هم...

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - برای لیلا ترین

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-158.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! اصلا فرقی می کند شنبه ی صورتی باشد یا پنج شنبه ی آبی؟ وقتی برگشتن آقای سیب همان قدر محال شود که رفتن آقای Need. اصلا فرقی می کند پیغام روی آیینه چه باشد. وقتی نه تو لیلی ترین باشی و من یگانه ترین. رفتند لیلی. تمام شد؟ من از تو می پرسم و تو همیشه . جوابم را با دعاهایت می دهی و حس تو که تنها حقیقت را نشان می دهد. دیدی چطور بازیچه شان شدیم. بازیچه مان کردند. گریه نکن دختر بهار. خدا به موقع می رسه. لیلا من از مهران میپرسم!

shisheyetabdar.blogfa.com

Blanch Solitude - چه ساده!

http://www.shisheyetabdar.blogfa.com/post-149.aspx

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام. من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست! و بعد رفتند و گفتند. آنکه رفته هرگز نمی آید! من و تو تنها شدیم. و بعد رفتند کنار. دیدید چه ساده گولتان زدیم! دیدی چه ساده رفیق! تو هم چه ساده عمق نگاهم را نخواندی. یعنی عمق نگاهم را نخواندی؟ چقدر سخت بود شنیدن آن حرفها از تو. بعضی حرفها بدجور قلب آدم را زخم میکند رفیق! نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ دی۱۳۸۹ساعت 10:16 توسط لیلی. برای خودم مینویسم . نه برای ت و ! از غصه های میان کلمات . از فاصله های سنگین دو پایی ز. Parles, parles...