amoohooman.persianblog.ir

heiraniha.persianblog.ir

۰۰۰پس هستم

http://heiraniha.persianblog.ir/1389/3

یادداشت های یک عابر پیاده. من که اهل رفتنم. افشین (پازل های انسانی). ورود با کفش های سیاه ممنوع. روز نوشت های عباس معروفی. از دل تنگی ها. بازار معامله داغ بود. ولی تو هیچ سود نکردی. عشق و جوانی و .مرا. به فریب سراب رهاکردی. آن رود خشک شد. پيام هاي ديگران . 1777;۳۸٩/۳/٢٥ - تلوس تندر. باید که قلب ما سرودوپرجم ماباشد. همین بود که یک دفعه ، بدون این که فکر کنم کجاهستم و چند سالم هست ، دست یکیشونو گرفتم و کشیدم و گفتم : «نزن! این ها دوتایی مرااین وسط پرس می کنند.» تا رسید جلوم ، گفتم : «خجالت ...وقتی مستند &l...

heiraniha.persianblog.ir

۰۰۰پس هستم

http://heiraniha.persianblog.ir/1389/8

یادداشت های یک عابر پیاده. من که اهل رفتنم. افشین (پازل های انسانی). ورود با کفش های سیاه ممنوع. روز نوشت های عباس معروفی. این شاید دهمین جلسه ای بود که ساعت ها روبروی هم می نشستند ودرباره مسایل کاری صحبت می کردند. میترا زن جوان خوشگلی بود با چشم های روشن و گیرا ، بینی کمی کشیده ، دندان هایی یکدست سفید ، پوست بسیار خوش رنگ واندامی به غایت متناسب باانگشت های ظریف و بلند که گاهی نیز با لاک زدن قشنگ تر می شدند ، با کلامی شیوا و لحنی دل نشین که ظرافت وزیبایی حرکات ابرو و چشم ها ولب ها آن را تکمیل می کرد.

khb.persianblog.ir

باغ وحش - کویر سبز

http://khb.persianblog.ir/post/29

دستنوشتههای یکی مثل کویر اما سبز. ساعت ۳:٤٢ ‎ق.ظ روز دوشنبه ٩ اسفند ۱۳۸٩ کلمات کلیدی:. بعد اومدیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. تو اتوبان که افتادم، نگاهی به پندار کردم و دیدم داره بیرون و نگاه میکنه و انگار با من قهره. اصلن هم نگفت دایی نانای بذار! گفتم: دایی جون چی شده؟ چرا روتو اونور کردی؟ گفت: دایی من خیلی غمگینم. دلم داشت می ترکید. پرسیدم: چرا دایی جون؟ گفت: دایی آخه ه ه ه حیوونا خیلی غمگین بودن. همه شون داشتن غصه می خوردن. نویسنده: علیرضا خدابنده لو. درباره : همه چیز این وبلاگ را از نام تا انتخاب...

dookhtaraketanha.blogfa.com

حرف هایی از سر تنهایی - چشمای بسته

http://www.dookhtaraketanha.blogfa.com/post-103.aspx

حرف هایی از سر تنهایی. سکوتم از رضایت نبست . دلم اهل شکایت نیست . ". تو چشمای خودش زل زد . این بار هم به خودش دروغ گفت . با چشمای بسته جلوی آیینه می ره. نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ آذر۱۳۸۸ ۰:۳۷ قبل از ظهر توسط دختر تنها. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. دفترم رو به هیچ کس نمی دادم که بخونه . الانم نمی دم . شاید برای اینکه کسی یه روز اتفاقی اونا رو نخونه مجازیش کردم که فقط خودم ازشون خبر داشته باشم . پس اگه دوست نداری هیچ اجباری به خوندن نیست . خوشحالم می کنی اگه بخونی. این دور و برا. نظر شخصی من به این روزا.

heiraniha.persianblog.ir

۰۰۰پس هستم

http://heiraniha.persianblog.ir/1389/10

یادداشت های یک عابر پیاده. من که اهل رفتنم. افشین (پازل های انسانی). ورود با کفش های سیاه ممنوع. روز نوشت های عباس معروفی. Laquo; واقعا" فکر نکردی اگرپرده فرو افتد و آدمی مثل من—که می شناسی – کسی که پس از این همه سال تنهایی درونی ، همه ی امید وآرزویش را به این دنیا و انسان به تو بسته است ، دریابد که به او دروغ گفته ای ، چه برسرش می آید؟ توی خیابان راه می روم. چهره به چهره ی آدم ها . نگاهشان می کنم.هرکدام یک لحظه ثبت می شوند و. اگر آدم ها هر چه توی دلشان بود بر زبان می آوردند، دنیا اکنون چگونه بود؟ شاید ص...

heiraniha.persianblog.ir

۰۰۰پس هستم

http://heiraniha.persianblog.ir/1389/5

یادداشت های یک عابر پیاده. من که اهل رفتنم. افشین (پازل های انسانی). ورود با کفش های سیاه ممنوع. روز نوشت های عباس معروفی. گاهی وقت ها لازمه بایستی، به خودت نگاه کنی وبه آدمای دوروبرت و کارهایی که میکنندوادعاهایی که دارند و اون وقت فکرکنی در ماجراها وارتباطات دوروبرت ، واقعا" چه کاره ای؟ یه پرکننده ی اوقات تنهایی دیگران؟ کسی که باعث تخریب زندگی دیگران میشه؟ خب ، اگه این هارو تونستی درست شناسایی کنی،بهترنیست پاتو ازکل این ماجراها بکشی بیرون وخلاص؟ ظاهرا" ازصدرتا ذیل ، همه یه جورایی دیوونه شدیم!

dookhtaraketanha.blogfa.com

حرف هایی از سر تنهایی -

http://www.dookhtaraketanha.blogfa.com/post-109.aspx

حرف هایی از سر تنهایی. اینقدر از رو ظاهر قضاوت کرده بود . که حتی تشخیص نداد این یکی مانکن یه مغازس . نوشته شده در سه شنبه ۲۹ تیر۱۳۸۹ ۲۱:۵۹ بعد از ظهر توسط دختر تنها. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. دفترم رو به هیچ کس نمی دادم که بخونه . الانم نمی دم . شاید برای اینکه کسی یه روز اتفاقی اونا رو نخونه مجازیش کردم که فقط خودم ازشون خبر داشته باشم . پس اگه دوست نداری هیچ اجباری به خوندن نیست . خوشحالم می کنی اگه بخونی. ولی خوب خوشحالی منم زیاد مهم نیست . پس راحت باش . این دور و برا. نظر شخصی من به این روزا.

dookhtaraketanha.blogfa.com

حرف هایی از سر تنهایی -

http://www.dookhtaraketanha.blogfa.com/post-108.aspx

حرف هایی از سر تنهایی. بر بلندای افتخار که می ایستی . جای پایت ارزشی پیدا می کند. گام بر گام بزرگان نهادن انگار قدت را بلندتر می کند . توضیح : نوشته شده بعد از مسافرت شیراز . نوشته شده در سه شنبه ۲۱ اردیبهشت۱۳۸۹ ۲۰:۱۴ بعد از ظهر توسط دختر تنها. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. دفترم رو به هیچ کس نمی دادم که بخونه . الانم نمی دم . شاید برای اینکه کسی یه روز اتفاقی اونا رو نخونه مجازیش کردم که فقط خودم ازشون خبر داشته باشم . پس اگه دوست نداری هیچ اجباری به خوندن نیست . خوشحالم می کنی اگه بخونی. این دور و برا.

khb.persianblog.ir

طبق روال معمول! - کویر سبز

http://khb.persianblog.ir/post/31

دستنوشتههای یکی مثل کویر اما سبز. ساعت ۱:٥۱ ‎ب.ظ روز شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳٩٠ کلمات کلیدی:. پیش‌تر در شرکتی کار می‌کردم که به کارکنان‌اش ناهار می‌داد. شرکت مصمم بود که با کمترین هزینه سر و ته ماجرا را به‌هم آورد. طبق ر وال معمول:. پیمانکار محترم که آشپزخانه یا رستورانی بود، دو روز یا یک هفته‌ی اول را غذای با کیفیت می‌داد و رفته رفته این کیفیت افت می‌کرد تا به افتضاح می‌رسید. کارکنان ظرف به‌دست، به اتاق مسئول خدمات داخلی می‌رفتند و گله و شکایت می‌کردند. بی‌ادب‌ها هم لات‌بازی درمی‌آوردند. و باز طبق ر وال معمول:.