piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - دو قدم مانده به صبح
http://www.piravi.blogfa.com/post-29.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. دو قدم مانده به صبح. حالا با استاد منصف، در یک شب پاییزی از چیزی به نام هنر صنعت می گوییم و می نویسیم، استاد منصف می گوید حالا دیگر وقتش است که کارها در دست شما جوان تر ها باشد. خدا می داند چیزهایی که ما جوان تر ها می نویسیم اصلا رنگ و بوی آن متن ها را ندارد . موضوع مطلب : روز نوشت. ارسال شده توسط حمیدرضا پیراوی. برای عضویت در خبرنامه آدرس ایمیل خود را وارد کنید. دست گاه و بی گاه. عروس فصل ها پاییز. نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، هفت جاذبه، هفت خان. در سمت تو ام.
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - واقعیتش این است که ...
http://www.piravi.blogfa.com/post-25.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. واقعیتش این است که . در مصلی یعنی محلی که باید در آن نماز برگزار شود برگزار می گردد، خیلی ها برای خوردن بستنی، ساندویچ، سیب زمینی سرخ شده در روغن سوخته و . به اینجا می آیند، برای برخی هم شاید محلی برای گردش های عاشقانه در روزهای زیبای بهاری باشد. واقعیتش این است که هر چه به مشاهدات خود فکر می کنم می بینم اگر تمام نیروهای بشری با هم جمع می شدند تا به صورت آگاهانه این همه تناقض را در یک جا جمع کنند، هرگز نمی توانستند. موضوع مطلب : روز نوشت. دست گاه و بی گاه. سكانس ...
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، هفت جاذبه، هفت خان
http://www.piravi.blogfa.com/post-33.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، هفت جاذبه، هفت خان. بعد از کنسل شدن رفتنمان به چالوس، تصمیم گرفتم جمعه بروم نمایشگاه کتاب، ساعت 9 و نیم حرکت کردم و با مترو زمان زیادی طول نکشید تا به مصلی رسیدم، از همان ابتدا که از ایستگاه مترو خارج شدیم معلوم بود امسال اوضاع کمی فرق کرده، نیروهای امداد، چند باجه بلیط فروشی بیرون از محوطه ایستگاه و . فاز جاذبه چهارم مرا به سمت غرفه آریانا به عنوان جاذبه پنجم سوق داد، از آریانا یک کتاب قطور رفرنس خریدم و با مدیرش که خانم جوانی بود...
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - فقط چراغ دپارتمان صنایع روشن بود.
http://www.piravi.blogfa.com/post-32.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. فقط چراغ دپارتمان صنایع روشن بود. اینجا ساعت کاریشان از 7 صبح شروع می شود، اما من کارم را از 7 و 15 دقیقه شروع کردم،15 دقیقه صبحانه و مسواک بعدش هم یک راست رفتم دپارتمان مهندسی صنایع، صندلی آوردم، وسایلم را مثل همیشه پرو پخش کردم دور و برم، و شروع کردم! همه رفتند، من ماندم و مهندس انصاری در آن سوی سالن،. هوا که تاریک شد آقای مهندس انصاری هم خداحافظی کرد،رفت و چراغ دپارتمان آی تی هم خاموش شد حالا دیگر فقط چراغ دپارتمان صنایع روشن بود. ارسال شده توسط حمیدرضا پیراوی.
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - وقتی همه خوابیم ...
http://www.piravi.blogfa.com/post-28.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. وقتی همه خوابیم . شلوغ بودن زیاد حتی از نوع تخصصی و علمیش هم شاید زیاد خوب نباشد، به بعضی علاقه ها نمی رسی، چه کتاب های خوبی که به خاطر همین شلوغ بودن ها هنوز نیمه خوانده و چه نوشته ها که هنوز نیمه نوشته مانده یا ویرایش نشده اند و چه فیلم های خوبی که دیدنشان را از دست داده ام. ایده ها خیلی ارزشمندند، از ایده ها باید محافظت کرد، باید بدانی کجا، کی و برای چه کسی خرجش می کنی و هدف از خرج کردنش چیست! برچسبها: وقتی همه خوابیم. موضوع مطلب : روز نوشت. دست گاه و بی گاه.
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - عروس فصل ها پاییز
http://www.piravi.blogfa.com/post-34.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. عروس فصل ها پاییز. ارسال شده توسط حمیدرضا پیراوی. برای عضویت در خبرنامه آدرس ایمیل خود را وارد کنید. دست گاه و بی گاه. عروس فصل ها پاییز. نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، هفت جاذبه، هفت خان. فقط چراغ دپارتمان صنایع روشن بود. دو قدم مانده به صبح. معلمی از سر و رویشان می بارید . وقتی همه خوابیم . واقعیتش این است که . پایان جدایی جلال از سیمین. وقتی دلم می گیرد . مستی ز جامت می کنند. شبی ، مهمان منزل بابا حسن. در سمت تو ام. دو روز، دو مدیر. کاغذ ها حرف می زدند!
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - وقتی دلم می گیرد ...
http://www.piravi.blogfa.com/post-21.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. وقتی دلم می گیرد . موضوع مطلب : عکس. ارسال شده توسط حمیدرضا پیراوی. برای عضویت در خبرنامه آدرس ایمیل خود را وارد کنید. دست گاه و بی گاه. عروس فصل ها پاییز. نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، هفت جاذبه، هفت خان. فقط چراغ دپارتمان صنایع روشن بود. دو قدم مانده به صبح. معلمی از سر و رویشان می بارید . وقتی همه خوابیم . واقعیتش این است که . پایان جدایی جلال از سیمین. وقتی دلم می گیرد . مستی ز جامت می کنند. شبی ، مهمان منزل بابا حسن. در سمت تو ام. دو روز، دو مدیر.
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - کمی بیندیشم ...
http://www.piravi.blogfa.com/post-24.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. زمان زیادی از دریافت جایزه اسکار توسط اصغر فرهادی نگذشته، با توجه به آنچه در رسانه ها دیدم و شنیدم و خواندم چند خطی می نویسم در مورد آن چیزی که امروز جای خالیش حس می شود. همه این ارزیابی ها، نیاز به کار پژوهشی علمی در حوزه فرهنگی و تنظیم یک سند چشم انداز فرهنگی در حوزه وجهه فرهنگی ایران دارد، همان سند است که مسیر را برای فرهنگ سازان مشخص و روشن می سازد. موضوع مطلب : روز نوشت. ارسال شده توسط حمیدرضا پیراوی. برای عضویت در خبرنامه آدرس ایمیل خود را وارد کنید. آوردها...
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - مستی ز جامت می کنند
http://www.piravi.blogfa.com/post-19.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. مستی ز جامت می کنند. موضوع مطلب : عکس. ارسال شده توسط حمیدرضا پیراوی. برای عضویت در خبرنامه آدرس ایمیل خود را وارد کنید. دست گاه و بی گاه. عروس فصل ها پاییز. نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، هفت جاذبه، هفت خان. فقط چراغ دپارتمان صنایع روشن بود. دو قدم مانده به صبح. معلمی از سر و رویشان می بارید . وقتی همه خوابیم . واقعیتش این است که . پایان جدایی جلال از سیمین. وقتی دلم می گیرد . مستی ز جامت می کنند. شبی ، مهمان منزل بابا حسن. در سمت تو ام. دو روز، دو مدیر.
piravi.blogfa.com
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک - فاصله
http://www.piravi.blogfa.com/post-26.aspx
حکایت ما/روز نوشت های حمیدرضا پیراوی ونک. موضوع مطلب : عکس. ارسال شده توسط حمیدرضا پیراوی. برای عضویت در خبرنامه آدرس ایمیل خود را وارد کنید. دست گاه و بی گاه. عروس فصل ها پاییز. نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، هفت جاذبه، هفت خان. فقط چراغ دپارتمان صنایع روشن بود. دو قدم مانده به صبح. معلمی از سر و رویشان می بارید . وقتی همه خوابیم . واقعیتش این است که . پایان جدایی جلال از سیمین. وقتی دلم می گیرد . مستی ز جامت می کنند. شبی ، مهمان منزل بابا حسن. در سمت تو ام. دو روز، دو مدیر. کاغذ ها حرف می زدند!