baharzibast.blogfa.com

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا - شب عید و دلتنگی

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/post-55.aspx

شب عید و دلتنگی. الان چند ساعتی بیشتر تا سال تحویل نمونده و من خونه تنهام. مامانی و بابایی و داداشی ها رفتند خونه ی مادر بزرگم. دایی م زنگ زده و قرار شده ساعت ۱۲ بیاد دنبالم تا برم خونه ی مادر بزرگم تا موقع سال تحویل همه اونجا باشیم کنار هم. منم می خواستم یک کم بخوابم تا شاید سر دردم خوب بشه اما هی غلت زدم و خوابم نبرد. گفتم بیام یک سر اینترنت. دلم خیلی برای نیمایی تنگ شده. مخصوصا این روزهای اخر سال دلم می خواست با هم بودیم و می رفتیم خرید و . نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۸۹ساعت 21:18 توسط نینا.

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/8912.aspx

شب عید و دلتنگی. الان چند ساعتی بیشتر تا سال تحویل نمونده و من خونه تنهام. مامانی و بابایی و داداشی ها رفتند خونه ی مادر بزرگم. دایی م زنگ زده و قرار شده ساعت ۱۲ بیاد دنبالم تا برم خونه ی مادر بزرگم تا موقع سال تحویل همه اونجا باشیم کنار هم. منم می خواستم یک کم بخوابم تا شاید سر دردم خوب بشه اما هی غلت زدم و خوابم نبرد. گفتم بیام یک سر اینترنت. دلم خیلی برای نیمایی تنگ شده. مخصوصا این روزهای اخر سال دلم می خواست با هم بودیم و می رفتیم خرید و . نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۸۹ساعت 21:18 توسط نینا.

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/8906.aspx

امروز بعد از ظهری که مامانیم رفته بود بازار سودابه خانم رو می بینه. سودابه خانم همسایه مون هست. به مامانم گفته سمیرا اومده. نینا خبر داره یا نه؟ من و سمیرا ۴ سال دانشگاه هم اتاقی بودیم. سمیرا بعد از ازدواجش رفت المان. سه سالی هست که المانه و اونجا داره فوقش رو می خونه. مامانیم هم گفته : فکر نکنم خبر داشته باشه. وقتی بهم گفت کلی ذوق کردم. البته یک کم هم ناراحت شدم که چرا سمیرا خودش بهم زنگ نزده. مامانی می گه شاید وقت نکرده. زنگ می زنم بهش. گوشی رو خودش بر می داره. من - سلام سمیرا جونم. ۳ - نیمایی دوستت دا...

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/8907.aspx

پدیده ای به نام جاری. دیروز خواهر نیمایی بهم زنگ زده بعد از سلام و احوال پرسی برگشته می گه نینایی من یک چیز هایی شنیدم می خواستم از خودت بشنوم؟ من شنیدم که زن داداشم می گه نینا خانم حاضر نیست با نیمایی بیاد و می خواد ایران زندگی کنه. راسته؟ می دونی چیه من گفتم بهت زنگ بزنم و یاد اوری کنم. که ما همون اول هم که اومدیم خواستگاری بهت گفتیم که داداشم کارش و زندگی ش اونجاست و ایران بشین نیست. من کلی ناراحت و عصبانی شدم. اخه این مسئله ربطی نداره به اون ها. حتی شده خود جهنم. پن : یعنی باهات قهر کنم خدا؟ البته نی...

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/9001.aspx

خوب و خوش باشید. امروز رفتم مصاحبه. اون قدر ها هم که فکر می کردم سخت نبود. ازم یک تست تایپ گرفتند و بعدش هم بهم گفتند مشخصاتم رو توی یک برگه ی بنویسم با ادرس و شماره تلفنم. نیم ساعت بعد از اینکه رسیدم خونه بهم زنگ زدند که از فردا می تونی بیایی سر کار بعد از ظهر ها از ساعت 3 تا 7. البته بهم گفتند یک هفته ای ازمایشی برم تا کارم رو ببینند. ولی انشاالله که موفق می شم. نوشته شده در سه شنبه سی ام فروردین ۱۳۹۰ساعت 20:47 توسط نینا. فردا ساعت 11 قرار مصاحبه دارم. برام دعا کنید. خوب و خوش و سلامت باشید انشاالله.

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا - مصاحبه ی کاری

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/post-61.aspx

مامانم برگشته بهم می گه دختر جو گیر نشو. بهتره هر کاری رو اهسته اهسته و پیوسته انجام بدی. منم بعد از صحبت های مامانم و خوندن نظر نازی جون و صحبت با نیمایی تصمیم گرفتم انشاالله اگر مصاحبه دادم و استخدام شدم فقط یک شیفت برم. اونم ترجیح می دم صبح ها برم. فردا ساعت 11 قرار مصاحبه دارم. برام دعا کنید. نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۰ساعت 18:35 توسط نینا. نینا و نیما یک زوج خوشبخت. تاریخ عقد : اردیبهشت 88. نیمایی م در حال حاضر سوییسه. من ایرانم. تاریخ عروسی : 5 آذر 89. عشقولانه های من و شوشو.

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا - دهه ی 80

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/post-54.aspx

داریم به روزهای اخر دهه ی 80 می رسیم. منم با خودم حساب کردم دیدم این دهه هم برای من خیلی دهه ی خوبی بود. سال 82 که من و تینایی با هم دو تایی دانشگاه قبول شدیم. ( البته خواهر جونم از من سه سالی بزرگ تر هست.) چهار سال دانشگاه هم سال های خوبی بودند و من خیلی دوست های خوبی پیدا کردم و توی خوابگاه هم واقعا تجربیات خوبی نصیبم شد و به قول فردوس جون برای زندگی مشترک اماده شدم. سال 86 هم فارغ التحصیلی من و خواهر جونیم بود و سال 87 هم ازدواج تینایی با عشقش. موقع تحویل سال هم من و نیمایی رو فراموش نکنید. کلبه ی شیر...

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/8911.aspx

نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۸۹ساعت 17:46 توسط نینا. خوب و خوش و سلامت باشین. وای بچه ها نیمایی م می خواد دوباره درخواست مرخصی بده و بیاد ایران. البته رییسش بهش مرخصی نمی ده. نیمایی م می گه حتی اگه بهم مرخصی ندن استعفا می دم و میام پیش نینایی م. در خواست مرخصی ش رو سه شنبه می خواد ببره بده. دعا کنید با مرخصی نیمایی م موافقت بشه. اخه دوست ندارم اول زندگی نیمایی م بی کار بشه. دوست جونیا همتون رو دوست دارم. نیمایی خیلی دلم برات تنگ شده. نمی تونم تا عید صبر کنم. زودی بیا. با سرمای این روزها چطورید؟

baaaaaaaaato.blogfa.com

ما دو تا

http://www.baaaaaaaaato.blogfa.com/8908.aspx

اومدم بگم که این روزها درگیر کارهای عروسی هستیم. مجلسمون شده ۵ اذر. نوشته شده در شنبه بیست و نهم آبان ۱۳۸۹ساعت 20:45 توسط نینا. آب زنید راه را هین که نگار می رسد. نیمایی م شنبه داره میاد. نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۸۹ساعت 19:46 توسط نینا. امروز باز هم یک خبر خوب شنیدم و کلی خوشحال شدم. فاطمه دوستم اومده بود خونه مون. بهم گفت که نیکی هم پر. ۵ شنبه عقد کرده و فردا هم مراسمش هست. من سه تایی شون رو خیلی دوست داشتم اما نیکی چیز دیگه ای بود.خیلی دختر خوب و خون گرم و صمیمی ای بود. پن : نیمایی دوستت دارم.