bahmaneshaad.blogfa.com

aamoosaeed.blogfa.com

خونه ی دل - اردیبهشت، فصل عاشقی!

http://www.aamoosaeed.blogfa.com/post/1040

گفتمش برات خونه میسازم از خشت و گل، گفت اگه دوسم داری جام بده تو خونه دل. آآآی اردیبهشت، آآی اردیبهشت، آی اردیبهشت! چه میکنی با ما و همه مخلوقات خدا؟ با تغییر زیبای چهره کائنات،. و چه می کنی با دلهایمان. وقتی که می آیی،. زمین را جامه نو می پوشانی. شگفتی گیاه را به رخمان می کشی. و امید به میوه زندگی را مژده می دهی،. گنجشککی در این میان،. آواز سر می دهد:. اگر عاشقید، بر آن استوار بمانید. و چنانچه عشقی ندارید،. به جستجوی آن بکوشید. طعم شیرین عشق، گوارایتان". غم و شادی های مکتوب عمو*. این بار که برگردم.

aamoosaeed.blogfa.com

خونه ی دل

http://www.aamoosaeed.blogfa.com/1394/01

گفتمش برات خونه میسازم از خشت و گل، گفت اگه دوسم داری جام بده تو خونه دل. گنجشکها. (قسمت آخر). چند روز بعد، به همان ناگهانی که خبر این عروسی را شنیدم، خبر فوت ناگهانی یکی از آشنایان را می شنوم. شوکه شده بودم ولی در عین بهت زدگی، باید خودم را آماده شرکت در مراسم خاکسپاری و غیره میکردم. بعد از ظهر بود و پشت میز کارم نشسته بودم که موبایلم زنگ زد. همکارم، یعنی پسر "عموساسان" پشت خط بود:. سلام باصفا، کجایی داداش؟ چرا دو سه روزه اداره نمیائی، نگرانت شدم. خوبی؟ پس چرا سر کار نمیایی پسر؟ بابام سعید، بابام رفت.

aamoosaeed.blogfa.com

خونه ی دل

http://www.aamoosaeed.blogfa.com/1393/11

گفتمش برات خونه میسازم از خشت و گل، گفت اگه دوسم داری جام بده تو خونه دل. در خانه تن نسبتن فرتوت و خسته پنجاه و اندی ساله ام، شش تن وجود دارند که همه مدعی تصاحب آن هستند. شش موجودی که از پس سالها جنگ با یکدیگر، حالا خسته و شاید عاقل تر از گذشته، امروز دیگر خواهان جنگ بی امان نیستند و می خواهند تمرین دمکراسی کنند. دو نفر بعدی، زن و مرد عاقلی هستند که هر گاه مدیریت خانه را بعهده گرفته اند، خانه سروسامانی داشته و لااقل از نظر ظاهر، مشکل خاصی نداشته است. اما خودشان هم اذعان می کنند که با وجود تنشهای سخت ...

aamoosaeed.blogfa.com

خونه ی دل

http://www.aamoosaeed.blogfa.com/1394/02

گفتمش برات خونه میسازم از خشت و گل، گفت اگه دوسم داری جام بده تو خونه دل. آآآی اردیبهشت، آآی اردیبهشت، آی اردیبهشت! چه میکنی با ما و همه مخلوقات خدا؟ با تغییر زیبای چهره کائنات،. و چه می کنی با دلهایمان. وقتی که می آیی،. زمین را جامه نو می پوشانی. شگفتی گیاه را به رخمان می کشی. و امید به میوه زندگی را مژده می دهی،. گنجشککی در این میان،. آواز سر می دهد:. اگر عاشقید، بر آن استوار بمانید. و چنانچه عشقی ندارید،. به جستجوی آن بکوشید. طعم شیرین عشق، گوارایتان". دریا، ساحل، کوهستان، جنگل، کویر! آنان همه به من ن...

aamoosaeed.blogfa.com

خونه ی دل - یک ترانه

http://www.aamoosaeed.blogfa.com/post/1037

گفتمش برات خونه میسازم از خشت و گل، گفت اگه دوسم داری جام بده تو خونه دل. چشمهائی که چشمهای مرا می بلعند. لبخندی که در لبانش گم شده. این یک عکس بی رتوش است. از مردی که من به او تعلق دارم. وقتی من را در آغوش می گیرد. و به آرامی زمزمه می کند. من زندگی را به رنگ گل سرخ می بینم. او حرف های روزمره را عاشقانه می گوید. در دل من چیزی جوانه میزند. انگار او در قلب من رخنه کرده. جائی برای شاد بودن. میدانم که ما چرا به هم تعلق داریم برای همه عمر. او برای من به زندگی سوگند خورد خوب که نگاه می کنم می بینم. بگذار تا عش...

aamoosaeed.blogfa.com

خونه ی دل - بجای سفرنامه!

http://www.aamoosaeed.blogfa.com/post/1039

گفتمش برات خونه میسازم از خشت و گل، گفت اگه دوسم داری جام بده تو خونه دل. زمین با سختگیری هایش به ما "تحمل" می آموزد، تحملی که ضامن بودنمان است. همکاری، می آموزد که بقایمان را تضمین کند و مهر، می آموزد، برای آنکه شادی هایمان همیشگی باشد. دریا، ساحل، کوهستان، جنگل، کویر! با شما بی همتایانم! راز برقراریتان، هر روز بر ما زمینیان، آشکارتر باد! باشد که "حرفهایتان" را بشنویم و بفهمیم و ذره ای از "زندگی شادی" که بواسطه ماموریت تان از جانب آفریدگار، برایمان فراهم کرده اید، کوتاه نیائیم. پن - نه، یادم نرفته!

aamoosaeed.blogfa.com

خونه ی دل - گنجشکها... (قسمت آخر)

http://www.aamoosaeed.blogfa.com/post/1038

گفتمش برات خونه میسازم از خشت و گل، گفت اگه دوسم داری جام بده تو خونه دل. گنجشکها. (قسمت آخر). چند روز بعد، به همان ناگهانی که خبر این عروسی را شنیدم، خبر فوت ناگهانی یکی از آشنایان را می شنوم. شوکه شده بودم ولی در عین بهت زدگی، باید خودم را آماده شرکت در مراسم خاکسپاری و غیره میکردم. بعد از ظهر بود و پشت میز کارم نشسته بودم که موبایلم زنگ زد. همکارم، یعنی پسر "عموساسان" پشت خط بود:. سلام باصفا، کجایی داداش؟ چرا دو سه روزه اداره نمیائی، نگرانت شدم. خوبی؟ پس چرا سر کار نمیایی پسر؟ بابام سعید، بابام رفت.

aamoosaeed.blogfa.com

خونه ی دل

http://www.aamoosaeed.blogfa.com/1393/12

گفتمش برات خونه میسازم از خشت و گل، گفت اگه دوسم داری جام بده تو خونه دل. چشمهائی که چشمهای مرا می بلعند. لبخندی که در لبانش گم شده. این یک عکس بی رتوش است. از مردی که من به او تعلق دارم. وقتی من را در آغوش می گیرد. و به آرامی زمزمه می کند. من زندگی را به رنگ گل سرخ می بینم. او حرف های روزمره را عاشقانه می گوید. در دل من چیزی جوانه میزند. انگار او در قلب من رخنه کرده. جائی برای شاد بودن. میدانم که ما چرا به هم تعلق داریم برای همه عمر. او برای من به زندگی سوگند خورد خوب که نگاه می کنم می بینم. بعضی از اون...