barayedelamhamin.persianblog.ir

khoforaja.persianblog.ir

جوان ناکام

http://khoforaja.persianblog.ir/1389/5

نویسنده : جوان ناکام. ساعت ۱۱:۱٢ ‎ق.ظ روز ۱۳۸٩/٥/٢٦. قرآن را باز کردم:. بسم الله الرحمن الرحیم. انا فتحنا لک فتحا مبینا.لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم و اثبهم فتحا قریبا. اول از همه یاد حاج آقا صادقی افتادم. بعید می دانم دختران علم و صنعت، امیرکبیر و بعضا خواجه نصیری که حلاوت حج دانشجویی را چشیدند، این اسم را فراموش کنند. عدم جنگ و درگیری بین اسلام و قریش تا ده سال. امکان زیارت خانه خدا برای مسلمانان از سال آینده. هر کس از قریش ایمان آورد و نزد پیامب...

khoforaja.persianblog.ir

بهشت - جوان ناکام

http://khoforaja.persianblog.ir/tag/بهشت

خوش به حال جزیره ناشناخته. نویسنده : جوان ناکام. ساعت ۱۱:٤۳ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/٧/۱٥. امشب جزیره ناشناخته بهم زنگ زد. مثل دیشب . حرف های دیشبم به هیچ وجه آرومش نکرده بود، هنوز فکر می کرد که جزیره ناشناختست درحالیکه تک جزیره ی سرزمینمون بود. دیشب برام از محمد گفت. یادم نمی یاد محمد چی؟ ولی وقتی نام محمد رو می برد فقط از همون لحن صداش پای تلفن اوج عشق و علاقه اش رو می فهمیدم. از موقعی که شناختمش بهش مشکوک بودم، حس می کردم که عاشقه یکی هست، عشقی که بهش نرسیده و یه جوری می خواد از همه مخفی بکنه. خودش می گفت باورم ...

senobari.blogfa.com

به رنگ آسمان - همسایه ها

http://senobari.blogfa.com/page/hamsayeha

ابر،قطره،باران. (تمامش کرد). تنها صداست که می ماند (پاک شد). گاه نوشت یک خانم معلم. سپهر سهیل (پاک شد). خیال رنگی (تمامش کرد). L'etoile de mer (پاک شد). روح موروثی (پاک شد). یکی نبود دوتا بود. هیس بذار حرف بزنم. دست نوشته های یک دانشجو. گاه نوشت یک خانم معلم (منزل قدیم). هنوز در سفرم . بیا تا برایت بگویم. خانه ای که دیوار ندارد (پاک شد). شب باران . او. گاهی به آسمان نگاه کن. جراحت های یک روح تبعیدی. مازنده به آنیم که آرام نگیریم. یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد. ما هیچ .ما نگاه. لانه ی چ غ ک.

mahdisa66.blogfa.com

پنجره - آقا یوسف

http://www.mahdisa66.blogfa.com/post-113.aspx

پنجره وا شد، پنجره بسته شد، پنجره وابسته شد. یکشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۴. ن : زینب حیدری. آقا یوسف مرد خوب و زحمت کشی بود. حدود 50 سال داشت با قد بلند و صورتی لاغر و یه سیبیل کمرنگ روی صورتش. نه سواد زیادی داشت نه سرمایه ی زیادی، نه حتی کارمند هیچ اداره و سازمانی بود. اما انگار تعصب داشت روی خودش، روی خانواده اش، و همیشه در نگاهش برقی بود یک جور امید به زندگی شاید! نمی دانم. برقی که در نگاه خیلی از دکترها و مهندس ها پیدا نمی شود. یعنی امروز که من دارم این مطلب رو می نویسم.-. و داستان آقا یوسف تمام می شود.

mahdisa66.blogfa.com

پنجره

http://www.mahdisa66.blogfa.com/9104.aspx

پنجره وا شد، پنجره بسته شد، پنجره وابسته شد. یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۱. ن : زینب حیدری. نمیدونم چرا مدتیه که دستم به نوشتن نمیره. انگار کلمه ها باهام قهرن! خیلی اگه دلم سر ذوق بیاد یه نصفه خط تو فیسبوک می ذارم، می دونم ایراد از کجاست. ایراد از این دل در به در و این حواس پرته، شاید هم نه، ایراد از روزگاری ست که این دل را در به در کرد و این حواس را پرت. دلم میخواد دوباره بتونم بنویسم.دوباره اینجا دلنوشته بذارم، از زمین و زمان بگم، دلم میخواد دوباره حرفهای دلمو و دغدغه هامو بنویسم. با استکان قهوه عوض کن دوات را.

mahdisa66.blogfa.com

پنجره

http://www.mahdisa66.blogfa.com/9101.aspx

پنجره وا شد، پنجره بسته شد، پنجره وابسته شد. چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۱. ن : زینب حیدری. کاش ذهن آدم یه دکمه ی shift delete داشت.خیلی چیزا هست که باید فراموش کنم، خیلی چیزا هست که باید از ذهنم پاک کنم،. خیلی آدما هستن که باید ببخشمشون. اما نه بخشش نه! باید ندید بگیرم شاید دوباره روزهای شادتر و تجربه کنم. با استکان قهوه عوض کن دوات را. بنویس توی دفتر من چشم هات را. بر روزهای مرده تقویم خط بزن. وا کن تمام پنجره های حیات را. خواننده کتیبه چشم و لبت منم. پررنگ کن به خاطر من این نکات را. دکتر شیرین احمد نیا.

mahdisa66.blogfa.com

پنجره - زندگی...

http://www.mahdisa66.blogfa.com/post-109.aspx

پنجره وا شد، پنجره بسته شد، پنجره وابسته شد. شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۱. ن : زینب حیدری. تو همه ی روزایی که زندگی نکردیم تو همه ی روزایی که درو رو خودمون بستیم تو همه ی روزایی که شب و روزمون مثل هم بود تو همه روزایی که از درد به خودمون پیچیدیم تو همه روزایی که گریه امونمون نداد تو همه ی روزایی که آرزوی مرگ کردیم. تو همه ی این روزا زندگی جریان داشت. زندگی هیچوقت به پامون واینساد، حتی یه لحظه. حتی وقتی از نفس افتادیم، حتی وقتی کم آوردیم، زندگی می رفت و می رفت. باید زندگی را دور میزدیم. زندگی را باید دور زد!

khoforaja.persianblog.ir

khoforaja - جوان ناکام

http://khoforaja.persianblog.ir/pages/1

نویسنده : جوان ناکام. ساعت ۱:٠٩ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/٦/۸. دیگه خسته شدم، دیگه طاقتم تموم شده، دیگه نمی تونم تحمل کنم. هی چه خبره با این سرعت، حالا مگه چی شده؟ طاقتم تموم شده، تحمل ندارم دیگه چه صیغه ایه؟ یادت رفته صبح به صبح با هم می خوندیم لا یکلف الله نفسا الا وسعها.حالا کو تا برسه به وسعت هرچی هم که سرت بیاد باز بیشتر از وسعت بهت تکلیف نشده که. اه ه ه اینجوریه! خوب پس بی خیال این همه سختی که دارم الکی به خودم میدم کجا اومده این کارایی که من می کنم تکلیفمه! باز که دوباره داری چرت و پرت می گی! یا اینکه صفات و ...

khoforaja.persianblog.ir

جوان ناکام

http://khoforaja.persianblog.ir/1388/7

خوش به حال جزیره ناشناخته. نویسنده : جوان ناکام. ساعت ۱۱:٤۳ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/٧/۱٥. امشب جزیره ناشناخته بهم زنگ زد. مثل دیشب . حرف های دیشبم به هیچ وجه آرومش نکرده بود، هنوز فکر می کرد که جزیره ناشناختست درحالیکه تک جزیره ی سرزمینمون بود. دیشب برام از محمد گفت. یادم نمی یاد محمد چی؟ ولی وقتی نام محمد رو می برد فقط از همون لحن صداش پای تلفن اوج عشق و علاقه اش رو می فهمیدم. از موقعی که شناختمش بهش مشکوک بودم، حس می کردم که عاشقه یکی هست، عشقی که بهش نرسیده و یه جوری می خواد از همه مخفی بکنه. خودش می گفت باورم ...

khoforaja.persianblog.ir

جوان ناکام

http://khoforaja.persianblog.ir/1389/8

صدها رنگ - صدها رج. نویسنده : جوان ناکام. ساعت ۱٠:۳٤ ‎ق.ظ روز ۱۳۸٩/۸/۱٦. درباره : من دلم نمی خواد ناکام از دنیا برم هرچند رسیدن به کام هم تشکیکیه ولی خوشا به حال اونایی که قدقامت نماز رو می گن و روحشون برای همیشه به سوی معشوق پر می کشه! پروفایل مدیر : جوان ناکام. موسسه کوثر نور علوی. شبکه اجتماعی بهشت من. لیست وبلاگ های تخصصی. باشگاه مدیران و متخصصان. با قدرت پرشین بلاگ.