bito-hargez.blogsky.com

selfmadeboy.blogsky.com

پسر خود ساخته

http://www.selfmadeboy.blogsky.com/1385/02/14/post-13

نوشته های ژوزف پسر خودساخته. حیف آن بود که با رفتنش گریستم. پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385. روزگار سخت است و از آن سخت تر اشک چشمان تو. میدونی . یه چند باری رفتم دم در خونه ی خدا. داد زدم آهای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. چرا دیگه صدای منو نمیشنوی؟ دیگه بغضم ترکید . داد زدم. نکنه خوابت برده خدا؟ نکنه از دست ما بنده ها خسته شدی؟ آره خسته شدی . نگو نه که میگم دروغ میگی خدا. چقدر واست اشک ریختم؟ مگه دینم رو نباختم؟ مگه عشقم رو نگرفتی؟ مگه کمرم رو نشکستی؟ نوشته شده توسط ژوزف.

selfmadeboy.blogsky.com

پسر خود ساخته

http://www.selfmadeboy.blogsky.com/1384/12

نوشته های ژوزف پسر خودساخته. چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384. این رو خیلی دوست دارم. تو دلت سیب می خواست. از درخت همسایه بالا رفتم باز. سیب را چیدم بی خبر. باغبان زاغ مرا چوب میزد. رد آن سیب به دست تو رسید. باغبان غضب آلود نگاهت میکرد. و تو خوشحال از آن سیب بودی. من اشک میریختم آرام. و هنوز در این فکرم. که چرا درخت خانه ی ما سیب نداشت. نوشته شده توسط ژوزف. در ساعت 08:59 ب.ظ. دارم از تو مینویسم. جمعه 5 اسفندماه سال 1384. از تو که خوابی و رویا. چقده دورم . خدایا. به خیالم که یه خواب بود. اگر نه مست خدایا.

thinkandheart.blogsky.com

فکر و قلب

http://www.thinkandheart.blogsky.com/1385/03/16/post-42

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند. سهشنبه 16 خردادماه سال 1385. و دگر هیچ . عشق شوق مرگ باختنی است برای رسیدن به دلباختش. التماس درختی است به آب جوی. عشق لذت نهان است. انشاء تمام زمان است. تن به تن جنگ است. آماده گوش به زنگ است. جرات و دیوانگی است. جنگ سرد است ودگر هیچ. عناوین آخرین یادداشت ها. یه روزی.یه کسی. و دگر هیچ . حال من بی توست. یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم. چرا من آنقدر تنهام؟ جواب شعر کوچه مشیری. ای امید عبث بی حاصل. شوریده (شیدا و مهدی).

thinkandheart.blogsky.com

فکر و قلب

http://www.thinkandheart.blogsky.com/1385/03/27/post-43

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند. شنبه 27 خردادماه سال 1385. بی تو همچون برگ پاییزم که می لرزد و می ریزد. کسی در این درختستان سراغ از من نمی گیرد نمیپرسد! نمی خواهم بدانم کیست مینالد؟ و من بی تو چو شمعم. که می گرید چو میسوزد اگر باشی. کنار تو آرام میگیرد و می سوزد و قلبم در تپیدنهای تحمیلی. چو باشی صادقانه میتپد آرام میگیرد. عناوین آخرین یادداشت ها. یه روزی.یه کسی. و دگر هیچ . حال من بی توست. یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم. چرا من آنقدر تنهام؟ عکس های قشنگ من.

thinkandheart.blogsky.com

فکر و قلب

http://www.thinkandheart.blogsky.com/page/5

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند. شنبه 12 فروردینماه سال 1385. یه تنها یه عاشق. یه تنها یه عاشق یه فانوس شکسته. یه مرداب تو پاییز یه صحرا خاک خسته. نمی خوام بمونم برام دنیا سیاهه. شب عشق شب درد شب تنهایی مرد. شب بغض شب کوچ شب سربی شب سرد. شب خاموش بی روزن شب مرگ هم آوایی. شب سنگی شب سربی شب آوار تنهایی. شبی که لحظه های بی تو بودن. نفس گیره سیاهه بی عبوره. سکوتم آخرین فریاد عشقه. جمعه 11 فروردینماه سال 1385. بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ میزنن. و دگر هیچ .

thinkandheart.blogsky.com

فکر و قلب

http://www.thinkandheart.blogsky.com/page/4

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند. جمعه 18 فروردینماه سال 1385. من که به روی خودم نمی آورم. گاهی به جای همه ی تنهایی ها لبخند تلخی می زنم که. لابد اتفاقی خواهد افتاد. انگار نه انگار که اتفاقها سالهاست که. انگار نه انگار که ترانه های دوستت دارم تنها لبخندی گذرا شده است بر. می خواهند چیز های دیگری بشنوند. همان بهتر که خودت را به کوچه ی روزهای نیامده بزنی ثانیه ها را تا انتهای تنهایی بشمری. عمیق دوست داشتن بروی. پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385. تا حالا عاشق شدی؟

thinkandheart.blogsky.com

فکر و قلب

http://www.thinkandheart.blogsky.com/page/3

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند. چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385. کسی که با غم تو سوخته و ساخته منم. تو غمارعاشقی عشقشو باخته منم. اونی که درد منو هیچ نمی دونه تویی. کلبه قلب منو کرده ویرونه تویی. تا می خوام از غم تو حرفی با دل بزنم. می گه این مشکلیه که از اون دل بکنم. همه امیدمو توی چشمات می دیدم. ولی جز رنگو ریا دیگه چیزی ندیدم. برای خاطر تو از همه دل بریدم. تواینو نمی دونی چه عذابی کشیدم. یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385. در آسمان تصویری از زندگی خود را دیدم.

thinkandheart.blogsky.com

فکر و قلب

http://www.thinkandheart.blogsky.com/page/2

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند. یکشنبه 7 خردادماه سال 1385. شب نه چون روز سخت و جانکاه است. شب کجا روز کجا. شب کتابی است پر از راه نهان. شرح آغاز سرانجام جهان. شب در رحمت گردون باز است. دل شب خلوت اهل راز است. پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385. آدمک آخر دنیاست بخند. آدمک مرگ همینجاست بخند. آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا. مثل تو تنهاست بخند. دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند. فکر کن. نغمه ای آغاز نخوان بخدا آخر دنیاست بخند. نمی دونم تو دلت چی می گذره.

nimkat.blogsky.com

نیمکت

http://www.nimkat.blogsky.com/1385/06/10/post-122

جمعه 10 شهریورماه سال 1385. بعد از دو هفته بیماری! عشق یعنی آه یک لبخند دور. عشق یعنی فریاد یک روح کور. عشق یک دریا احساس نیست. عشق دو لب بی تاب نیست. عشق آن دو چشم غم بار نیست. عشق دو آغوش عریان نیست. عشق رقصی هشیار نیست. عشق ، عشق بازی با معشوق نیست. عشق آوای خوش باران نیست. عشق ناله یک پیکر بیمار نیست. عشق یعنی سخن از هیچ. اگه دارم بعد از دو سال از می و معشوق و لب و آغوش حرف می زنم به خاطر این نیست که خودم کلم رفتم تو آخور! به خاطر اینه که هرچی رفیق دارم هیکلشون تا اونجا تو این باتلاق گیر کرده! سلمان ...