blog-not-found.blogfa.com

w92.blogfa.com

اتفاقی به نام زندگی -

http://www.w92.blogfa.com/post/41

اتفاقی به نام زندگی. میخواستم درباره خودم بنویسم اما.ایناچیزایی هستن که یادم نمی مونن، دلیل بر این نمی شه که اعمالم پوچ و بی معنی اند. وقتی چشمات رو می بندی، دنیا ناپدید نمی شه، می شه؟ این وبلاگ، وبلاگ نیست. من ودل تنگی هایم. با رویای سقفی برای همه به باغهای کودکی ام سر می خورم. به کوچه باغ و دیوار گلی که با همه ی کوتاهی مرا از آن همه لبخند جدا کرده. سالهای گرم برفی زود آب شد. پدربزرگ از خاطرات کودکی می گفت و ما حسرت می خوردیم. ما از آن سالهای شیرین می گوییم و کودکانمان حسرت می خورند.

injanebhavas.blogfa.com

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را...

http://www.injanebhavas.blogfa.com/1391/10

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را. یک فنجان چای داغ برای تو. یک فنجان چای داغ برای من. دقیق میدانم به چه می اندیشی.به چه لبخند میزنی.به چه دست میبری! مرا میبینی که ارام نشسته ام. مجسمه انسانی پر از ارزوهای دست نایافته. و شعارهای عمیق.و حرفهای خوب.و فریادهای بلند. شبیه مجسمه ای خاموش،با مشعلی در دست در برابر تو در حال خ رد شدنم. بی صدا خ رد میشوم و بلند لبخند میزنم! زیر نگاه شهوت آلودت.باهم لبخند میزنیم. شبیه چریکی که در برابر دیدگانش به ناموسش تجاوز میکنند و همچنان"زنده باد وطن"سر میدهد! من زنده مانده ام که...

w92.blogfa.com

اتفاقی به نام زندگی -

http://www.w92.blogfa.com/post/45

اتفاقی به نام زندگی. میخواستم درباره خودم بنویسم اما.ایناچیزایی هستن که یادم نمی مونن، دلیل بر این نمی شه که اعمالم پوچ و بی معنی اند. وقتی چشمات رو می بندی، دنیا ناپدید نمی شه، می شه؟ این وبلاگ، وبلاگ نیست. من ودل تنگی هایم. فقط یک چیز را می دانم. تو را هرگز نشناختم. پشت نقاب پنهان نشدی. وهزاران بار مرا خشنود کردی. هرگز آن بتی که ساختم نبودی. فقط خودت بودی شبیه خودت . وپشت این انتظار دردناک من. تنها شبحی حکومت می کرد. که دستهایش دشنه بود. نوشته شده توسط سهیلا در شنبه پانزدهم شهریور 1393.

w92.blogfa.com

اتفاقی به نام زندگی

http://www.w92.blogfa.com/1393/05

اتفاقی به نام زندگی. میخواستم درباره خودم بنویسم اما.ایناچیزایی هستن که یادم نمی مونن، دلیل بر این نمی شه که اعمالم پوچ و بی معنی اند. وقتی چشمات رو می بندی، دنیا ناپدید نمی شه، می شه؟ این وبلاگ، وبلاگ نیست. من ودل تنگی هایم. برای دردهای پدرم چاهی خواهم کند. فقط چاه عمق دردهای یک پدر مرد را می فهمد. نوشته شده توسط سهیلا در یکشنبه نوزدهم مرداد 1393. با رویای سقفی برای همه به باغهای کودکی ام سر می خورم. به کوچه باغ و دیوار گلی که با همه ی کوتاهی مرا از آن همه لبخند جدا کرده. سالهای گرم برفی زود آب شد.

saat13.blogfa.com

چرت و پرت های خودمونی

http://www.saat13.blogfa.com/1392/11

خواستن هميشه توانستن نيست! گاهي خواستن داغ بزرگي است،که تا ابد بر دلت ميماند. دوباره آمدیم با یه دنیا حرف! از این به بعد سعی می کنم در اولین فرصتی که گیرم اومد یه سری به دوستای مجازیم بزنم! آقا ما پنج شنبه شب رفته بودیم ستاره(یه مجتمع تجاری تو شیراز) یک قیافه های جلبی دیدیم که نگو! همه رنگ در رنگ،مدل در مدل،فشن در فشن خلاصه له له بودن! اصلا بعضیا که انگار تازه از پشت کوه در اومدن! فرض کنین پالتو سورمه ای با شال قهوه ای با بوت سفید! بعد اومده لنز گذاشته،گونه گذاشته دماغ عمل کرده احساس کرده جنیفره!

saat13.blogfa.com

چرت و پرت های خودمونی

http://www.saat13.blogfa.com/1392/04

خواستن هميشه توانستن نيست! گاهي خواستن داغ بزرگي است،که تا ابد بر دلت ميماند. اینجا هتل بود یا استادیوم آزادی! آغا همین که وارد شدیم بوی دود و سیگار بود که میومد کلا هوا بس ناجوانمردانه غبارآلود بود! هم هوای هتل هم هوای روح اون دختر پسرا! به گارسونه گفتیم یه جا برا ما 6 نفر پیدا کنه که یه 10 دقیقه بشینیم و بریم . اونم یه جا پیدا کرد که دوتا میز بغل هم بود و یه میزشو یه مشت پسر اشغال کرده بودن ، مام دیدیم دیگه جا نیست مجبور شدیم همونجا بتمرگیم! البته یه صندلی بین میزا فاصله گذاشتیما! آغا ما اینو گفتیم دوس...

injanebhavas.blogfa.com

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را... - تو که نباشی...

http://www.injanebhavas.blogfa.com/post/64

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را. باران که ببارد سردم میشود! فرقی نمیکند کنار خیابان منتظر تاکسی باشم. یا توی حیاط خانه،فصل زرد فروغ را بخوانم. فرقی نمیکند لباس گرم تنم باشد.یا. هیچ چیز فرقی نمیکند.باران که ببارد،سردم میشود. حتی اگر توی گرم ترین رختخواب جهان مچاله شده باشم! فقط کافیست یادم بیاید تو نیستی. و دستهای گرم تو نیست! باران که ببارد فرقی نمیکند کجا باشم.با که باشم. چه لباسی تنم باشد. تو که نباشی سردم میشود! نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۱ساعت 15:31 توسط فاطمه. دختری که بی هوا زن شد.

injanebhavas.blogfa.com

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را...

http://www.injanebhavas.blogfa.com/1391/09

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را. ضعیف نبودن درد داره. خب اشکم آبه دیگه. خب چرااز چشمت اب میاد؟ چون یه لیوان تو دل آدماست.وقتی آبش پر میشه از چشمشون میریزه بیرون. وقتی تحمل آدم تموم میشه. مثلا وقتی علی دوچرخه آدمو برمیداره! اشکت رفت تو چشمتا! نیوفتادپایین.اشکای من میوفتن پایین. خب اشک من نباید میوفتاد پایین. چون اونوقت آدم ضعیفی هستم. چون اونموقع همش دلم میخواد به یکی تکیه کنم.بعد به جای اینکه تکیه گاه باشم باید یه کسیو تکیه گاه کنم. چجوری ادم میتونه گریه نکنه؟ باید یکی بهت دستور بده گریه نکن. لااقل مثل کس...

injanebhavas.blogfa.com

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را... - قدرت استدلال

http://www.injanebhavas.blogfa.com/post/70

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را. تقریبا 40 دقیقه ای میشد که دیر کرده بود. مرد جوان از فرط عصبانیت پایش را مدام به زمین میکوبید. گه گاه به ساعت نگاه میکرد. با نگاه خشمگینی رو به دختر بلوند گفت:. بار اولش نیست.اینبار دیگه نمیبخشمش. در همان حین بود که دختر از در وارد شد. مرد بلافاصله بعد از دیدنش با عصبانیت اتاق را ترک کرد و به سمت حیاط رفت. زن مشوش به دختر بلوند نگاه کرد و گفت:. اخرین باری بود که عصبانیش کردی. یعنی شک نکن امروز همه چی تمومه. دختر این را گفت و با اطمینان به سمت حیاط رفت. دختری که بی هوا زن شد.

saat13.blogfa.com

چرت و پرت های خودمونی - ما ایرونیا!!

http://www.saat13.blogfa.com/post/38

خواستن هميشه توانستن نيست! گاهي خواستن داغ بزرگي است،که تا ابد بر دلت ميماند. ما ایرونیا وقتی میخوایم از کسی تعریف کنیم. چه دست فرمونی داره توله سگ. چقد خوب میخونه بد مصب. چه گیتاری میزنه ناکس. عجب گلی زد بی وجدان. بی شرف خیلی کارش درسته. اما وقتی میخوایم به کسی فحش بدیم. پن:یکی به من بگه چرا من انقد دیر به دیر میام نت؟ اصلا جدیدا زیاد حوصله دنیای مجازی رو ندارم! شاید به خاطر اینکه همین جور داریم به اول مهر نزدیک میشیم! تاريخ شنبه 23 شهریور1392ساعت نويسنده الهام. چرت و پرت هایی درباره ی من (پروفایل)1.