pesaraneghabile.blogspot.com
پسران قبیله
http://pesaraneghabile.blogspot.com/2007/08/7686.html
به خيابانشان كه مي رسم اشك هايم ناخودآگاه روي صورتم سر مي خورند. صورتم خيس مي شود از بس كه هوا گرم است. مامان (مهري خانم كه مامان صدايش مي كنم) گفت : فرزين ، يه شربت واسه باربد بيار. هوا خيلي گرمه. نه باربد؟ سكته مغزي و قلبي فكر كنم. فرزين كجاست؟ ممنون مامان جان. دارم سيگار مي كشم. تموم شد خودم مي ريزم. باباي فرزين برايم زير سيگاري مي آورد. دوباره سيگاري روشن مي كنم و به ملورين نگاه مي كنم. ملورين كوچولوي شايد پنج ساله نشسته كنار قبر. دست كوچولويش را گذاشته روي قبر. انگار كه ب...نوشته شده توسط باربد.
pesaraneghabile.blogspot.com
پسران قبیله
http://pesaraneghabile.blogspot.com/2007/03/291285-3-4-29-85.html
پسرک ديوانه تمام قد ايستاده. در آستانه درب تمام باز. و توپ پلاستيکي راه راه سفيد و قرمز در دست دارد. نگاهش به نگاهم گره مي خورد. سبزي آماده شده ي يخ زده از مغازه مي خرم. براي سبزي پلو و ماهي شب عيد. ماهي اش را قبلا خريده ام. دو انگشتر در انگشت هايم انداخته ام. چند روز پيش از ته زدم. صورتکم را که بيش از 4 ماه بود از ته نتراشيده بودم. ته ريش خوشايندي روي صورتکم دارم. لباس هاي تازه ام را مي پوشم. و آهنگ هاي شاد گوش مي کنم. حال صورتکم خوب است اين روزها. لرزش سرد و باد سخت پگاه. بوسه ي گرم و حس خوب گناه.
pesaraneghabile.blogspot.com
پسران قبیله
http://pesaraneghabile.blogspot.com/2007/05/6386-2.html
خواب در بیداری 2. تو را مي بيند. من را نمي دانستي. کلمه را نابود کرد. در او خانه داشتم. نمي خواستم بنويسمت مانا. چرا به خوابم مي آيي؟ نوشته شده توسط باربد. پارسا - يكي در همين نزديكي. تو همیشه محشر مینویسی باربد. Man hich vaght nemidooenstam ke to inghadr khoob minevisi. وقتی که دلم تنگ می شود یکسر می سوزم می بازم. صدبار گفتم آتيش بازي نكنين! اینو واسه روحی که لحظه ای اینجا رها شده می نویسم و کاری هم به آقای نویسنده ی کونده ای که پشتش خوابیده ندارم. من حیچوغط نمیدونصطم که طو عینغدر خوب مینویثی. کلمه را ب...
pesaraneghabile.blogspot.com
پسران قبیله
http://pesaraneghabile.blogspot.com/2006/07/14485.html
آن شب ياد ترن هوايي افتادم. ترن هوايي آرام آرام بالا رفت. و ناگهان خود را رها کرد. فضايي بين شش ها و قلب و ديافراگم. و ماهيچه هاي قلبم ناگهان سست شد. آن شب ياد ترن هوايي افتادم. آن شب که دستم را گرفتي. و دوباره با من رقصيدي. نوشته شده توسط باربد. قشنگ بود. خداوکیلی قشنگ بود. اغراقی دوست داشتنی و پذیرفتنی. بوس. Man Hargez Ba to be shahr bazi narafte am! Baraye man haman kooche va boosidan an labha kafaf bood! Az etiad roozi se buse joda khahad kard. خیلی قشنگ بود. موفق باشی. لحظه ديدار آيا نزديك است؟
pesaraneghabile.blogspot.com
پسران قبیله
http://pesaraneghabile.blogspot.com/2007/05/14286.html
و زير سينه بندش گذاشت. موهاي صورتش را بند انداخت. در تنگ ترين لباس ها. اندام شرمگاهي پسرانه اش را. خيلي شبيه پسرها بود. نوشته شده توسط باربد. پارسا - يكي در همين نزديكي. همهمه اي كه در فضا موج مي زد فرو نشست. یک وقتهایی دلم هوای پستهایت را میکند.همان پستهایی که سعید میگفت آدم را به هوس عاشق شدن میاندازند.دلت خوش. باربد عزیز اینها را نمیخواهد تایید کنی . خدا مامان برات نگه داره. از طرف منم ببوسش. پسرک همان دخترک بود و دخترک همان پسرک. اگه بیربط است به روی خودت نیار بذار به پای پراکندگی حواس.
pesaraneghabile.blogspot.com
پسران قبیله
http://pesaraneghabile.blogspot.com/2007/09/31686.html
فصل انگور دارد تمام می شود عاصی. زیر درختی که توت قرمز داشت. هوس های ممنوعه تعریف می کردیم. و پنهان شدن در سایه ی مینی بوس. یا حتی وانت باری. که برای آقای معاون بود. از خشم پرستش اجباری خدایی. که خیلی سخت نمره می داد. که نگاه را می شد نشاند. جایی که هیچ کس نفهمد. مشاعره را من بردم. سرک می کشیدیم به کتاب. از وهم تابستان بالا می رفتیم. بلد بودیم طوری انتگرال بگیریم. که به هیچ چیز برنخورد. و شب های ناگهان. گهواره تاب می خورد هنوز. و کودک پرت می شود در جا به جای این روزگار معصوم. نوشته شده توسط باربد. دنبال ...
pesaraneghabile.blogspot.com
پسران قبیله
http://pesaraneghabile.blogspot.com/2007/04/3286.html
قیام سی و سوم. شايان ذکر است که :. اگر چه بيست و شش سنگ. سنگ بيست و هفتم را پرتاب مي کنم. به سوي جنوب آرزوهايم. شايان ذکر است که :. غوره هاي روي ديوار بلندي. که کاش کوتاه بود -. حلواي آنچه دوست داشتم باشم ، شده. به انگور مي انديشم. و به شراب انگور. شايان ذکر است که :. اگر سرهنگ بوئنديا از ماکوندو. سي و دو بار قيام کرد. و در همه ي آن ها شکست خورد. براي قيام سي و سوم. شايان ذکر است که :. اگر تابستان هشتاد و چهار. تابستان هشتاد و پنج. استرس ، ترس ، مترسک . اکنون ارديبهشت هشتاد و شش است. شايان ذکر است که :.
pesaraneghabile.blogspot.com
پسران قبیله
http://pesaraneghabile.blogspot.com/2006/07/31485-2.html
اشک هايم که لغزيدند. نمي دانستم براي چه مي گريم. و پسرک ديوانه اي. که روبروي خانه مان زندگي مي کند. و هميشه کنار در مي ايستد و بيرون را نگاه مي کند. و مي ترسد که بيشتر از آن بيايد. به خيابان نگاه کردم. اشک هاي من صورتکم را خيس مي کرد. و مردم هم بودند . نوشته شده توسط باربد. من لحظه لحظه عاشقت شدم. به جرم اينكه خيلي ساده بودم. به زندان دلت افتاده بودم. اگرچه حكم چشمانت ابدبود. براي مرگ هم اماده بودم. دوست خوبم برایت آرزوی بهترینها را دارم امید که همیشه موفق باشی. لینک وبلاگت را جز لینک بهترینهایم قرار دادم.
ourlinkestan.blogspot.com
لينک هنر
http://ourlinkestan.blogspot.com/2007/09/15-86-sms-show-must-go-on-31-august-5.html
پنج شنبه 15 شهریور 86. ديدار کميسر حقوق بشر با فعالان حقوق زن در تهران. مصاحبه ی شهرزاد نیوز با آرشام پارسی. بررسی همه ی sms ها امکان پذیر نیست. راجع به انتخاب شدن هاشمی رفسنجانی. تاثیر انتخاب رییس مجلس خبرگان جدید. از لیست حامیان تروریست ها در می آییم. و نوشته های دگر. بلند شو، تلفن با تو کار داره. The Show Must Go On. اینجا سرزمین آفرینش است :. برگی بر باد :. زورگیری در مدارس سعودیه. 31 August ، منتقل شده به بلاگ اسپات. بازم آن سیال زیر پوست خود. بچه های من بیست و شش ساله و بیست و دو ساله اند. بلاگ های...
ourlinkestan.blogspot.com
لينک هنر
http://ourlinkestan.blogspot.com/2007/09/22-86-self-indulgent-sun-who-are-you.html
پنج شنبه 29 شهریور 86. متن سخنرانی آرشام پارسی. توماری با بیش از دو هزار امضا. انتقاد از نقض گسترده ی حقوق بشر. بازداشت سگ های خانگی. مدرسه ها باز شده اما هستم. من هم مثل وحشی. این بود سزای عاشقی؟ برای مهدی عقیلی چون می داند که . مدتی بود نبودم ، حتی با خودم نبودم. برگی بر باد :. قلب من هم شکستنی بود. مامان آمده که . پسر تنهای خسته :. به نام آنکه ما را آفرید. مصاحبه با نجیب محفوظ. حرفهای ناگفته ی من برای کامیار :. همه ش نمک رو زخم های من می پاشه . پشت تمام داستان هایی که تعریف می کنید. سنگر بی سنگ :.