cloud.blogfa.com

acancericsoul.wordpress.com

من ، تو ، سرطان | A Canceric Soul

https://acancericsoul.wordpress.com/2007/03/18/من-،-تو-،-سرطان

روزهایی که تکراری نباشند را میتوان ثبت کرد. من ، تو ، سرطان. Posted مارس 18, 2007. Filed under: here in this life. این واقعآ خوشحال کننده است که من تو ممیزی هیچ رشته ای دست ندارم . جدیدآ یه استعدادی تو خودم کشف کردم که همه چیز رو هر طور دوست دارم خاطره میکنم . تنیده شدن دوباره با سرطان و البته از طریق سلولهایی به جز مال خودم ، انگار یه روایت جدید از یه دروغ ده ساله است . 8230; و اما پیشنهادهایی که برای کمک به بچه ها شد :. درست در مقابل موضوع بالا ، باید به پیدا کردن مطالبی که کاربردی باشند و صحتشون هم مش...

sodayemah.blogspot.com

سودای ماه: June 2011

http://sodayemah.blogspot.com/2011_06_01_archive.html

وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . ه‍.ش. ۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه. خیابان انقلاب را از سر فردوسی و حافظ پیاده می روم تا چهار راه ولی عصر. و خیابانی که پر از لحظه های هجده سالگیم است را با قدم های 21 ساله ام طی می کنم. آهنگ گوش می کنم. فکر می کنم. هرمس آسوده است میرا انگار. شهر آشوب است. و من فکر می کنم. که چه قدر زنم. چه قدر زنانگی هایم را قائم کرده ام میرا؟! چون هنوز لبخند را دارم. این سرمایه است میرا. تو هم نگاهش دار.

sodayemah.blogspot.com

سودای ماه: رد...

http://sodayemah.blogspot.com/2011/07/blog-post_17.html

وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . ه‍.ش. ۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه. واسه همین کنارت می ذارن! چون فک می کنن همیشه هستی. تو دیگه صبردونت پر می شه. فهم دونت پر می شه. انتظار دونت هم پر می شه. و می ری. و رسما می ری. بعد اونا میبینن چه قدر تنها شدن از تو. ولی تو یا نمی ری. یا وقتی می ری دیگه هیچ وقت بر نمی گردی. چون از پشت سرها بیزاری. من از پشت سرها بیزارم! میان بی خودی و کشف*. برگ درخت خیابان مک کازلند. یادداشت های یک دختر ترشیده.

sodayemah.blogspot.com

سودای ماه: January 2011

http://sodayemah.blogspot.com/2011_01_01_archive.html

وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . ه‍.ش. ۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه. باید جا بمانند دیگر باقی چیزها. دوستت دارم روی آئینه! جایی که سادگی را به حراج نگذاشته اند! جایی برای یک قربانی دیگر نیست. ه‍.ش. ۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه. این را باید زودتر از این ها می گفتم به آئینه. آخرین امتحان همین امروز است. همین امروز ساعت ده و سی دقیقه صبح.و من گیج اینجا نشسته ام. باید در راه باشم. برگه را که دادم. به تمام آنچه که بود پشت خواهم کرد. پن 3: ای...

sodayemah.blogspot.com

سودای ماه: November 2010

http://sodayemah.blogspot.com/2010_11_01_archive.html

وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . ه‍.ش. ۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه. نه نیازی به توصیفش نیست. کشف شده ام. کشف شده ام درست در زمینی که هنوز نمی دانند هست یا نه. کشف شده ام در سرزمینی که هنوز در هیچ نقشه ای هیچ اسمی ندارد. تو هم حتی کشف کرده ای که من گم شده ام! کشف گم شدن خودش می تواند یک گام باشد برای پیدای؟ رهایی؟! آغاز اسرت در آزادی؟! پی نوشت: سکوتهای قابل درک را دوست دارم! امتداد خط زدن را کجا باید دید؟! داستان تمام شده ژان.

sodayemah.blogspot.com

سودای ماه: April 2011

http://sodayemah.blogspot.com/2011_04_01_archive.html

وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . ه‍.ش. ۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه. قائم موشک بازی می کنیم. من چشم می گذارم و تا بیست من. تو هزار بار تمرین خنده می کنی و کودکی. و انگار پشت این لبخندها. از تمام دردهایت قائم می شوی! تو می خندی و حواست نیست. که من را به رقصیدن وا می داری. و سرازیرم می کنی. و بزرگ بودن را یادم می دهی. حواست نیست رفیق کوچکم. برای: تمام آن کودکان کار که سکوت رنج را می فهمند. هیچ نظری موجود نیست:. یادداشت های ی...

sodayemah.blogspot.com

سودای ماه: March 2011

http://sodayemah.blogspot.com/2011_03_01_archive.html

وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . ه‍.ش. ۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه. هزار کاکلی شاد.*. زمستان دیگر که آمد. لبخند خواهم کاشت. و زیبایی. چیزهایی هم هست که شاید هرگز نخواهم دانست. اما چیزهایی هم هست. برای دانستن من. که نور هست. و زیبایی. و تاریکی بد است. و اشک هم. حاشیه ها هم. و ما ادم ها همیشه حاشیه داریم! چیزهایی هست. که برای دانستن من نیست. اما. چیزهایی هست. که می دانم. چیزهایی که همیشه بد است. و هنوز چیزهایی هست. که من می دانم.

sodayemah.blogspot.com

سودای ماه: May 2011

http://sodayemah.blogspot.com/2011_05_01_archive.html

وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . ه‍.ش. ۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه. به خود خودت که برسی. هیچ جایی نیست برای نشستن تو. صندلی ها همه اشغالند ژان. وقتی که تو به خود خودت برسی. دستها هم انگار بد جایی باشند. پنهان شده در جیبها. برای همین دستهایت خالی است ژان. خدا هم که خواست غمگین باشی. فرصت برای گریستن زیاد است. وقتی که بمیری و بفهمی که. تمامش یک خیال بود! آن خدای غمگین قصه هایت نبود! برای خودت دست کم حضوری داشته باش!

sodayemah.blogspot.com

سودای ماه: June 2010

http://sodayemah.blogspot.com/2010_06_01_archive.html

وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . ه‍.ش. ۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه. جاده ای به من نشان بده ری رای من! جاده ای که به آسمان ختم شود. / چرا گریه می کنی ری را؟! کودک اندوهگین بالغ من. عطش دارم ری را. عطش دارم برای گفتن ها. و. عاشقی را می گویم. / تعجب می کنم. عمق عجابت(! را در پس واژه هایم می شنوی؟ آدم ها چه ساده عاشق هم می شوند. و تو هنوز می اندیشی. تعجب می کنی و هنوز می پرسی:. چرا تا به حال عاشق نشده ای؟ و این حقیقت است ری را!