dasta.persianblog.ir

cluster.blogfa.com

رّدِ دنـدانِ حَـوّا - چِک چِک چِک

http://cluster.blogfa.com/post-77.aspx

ر د دندان ح و ا. لیلیت اما سیب نخورد. آمدم خبرتان بدهم زندهام هنوز. نه چندان به سلامتی اما نفسی میآید. میرود. باز میآید. میرود. از کجا و توی دماغ چهکسی میآید و کجا میرود و توی دماغ چهکسی مینشیندش را خبر ندارم. بگذریم. چند ماه پیش با موجودی به اسم کلیما آشنا شدم. مرد خوبیست. ب ه از شما نباشد. زادۀ پراگ. زندگی پرتنشی داشته. تا هفت-هشت سالگی خبر نداشته که یهودیست و اصلن یهودی بودن یعنی چی؟ را از همین آقای کلیما بخوانید که مجموعه مقالاتیست که تصویری از اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی پراگ ارائه میدهد. به نام ...

dorbar.persianblog.ir

دوربرگردان

http://dorbar.persianblog.ir/1392/10

نگاهی دوباره به جهان از منظر داستان. روشن کردن گوشه های تاریک در پرتوی خوشی. همین چند وقت پیش نعش متعفن معتادی تزریقی را که زیر آفتاب جزغاله شده بود از روی چمن های آن جمع کردند و بردند . آفتاب که می نشیند تازه اول ماجرهای جورواجور است . زوجی جوان گوشه ای می نشینند و با هم دوغ و فلافل می خوردند و آرام توی گوش هم زمزمه می کنند . توی گوشه ای دیگردختر و پسری ترسان و لرزان سر قرار آمده و لابه لای صحبت هایشان این ور و آن ور می پایند . تگ ها: رو به سوی جنوب. رو به سوی جنوب(۱۳). جاوید اندر دهان موج شد. وبلاگ blo...

habd.blogfa.com

از پارکینگ سوم

http://www.habd.blogfa.com/post-213.aspx

دغدغه های یک خواننده ناراضی داستان. کارگاه داستان رخداد تازه. قابل توجه دوستداران از پنج شنبه این هفته ۱۸ مهر ماه ساعت ۱۰ دوره جدید کارگاه داستان در رخداد تازه واقع در گیشا شروع می شود. نوشته شده در پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 21:59 توسط حمید. اگه اهل تعارف هستید یا از نقد رک و راست خوشتان نمی آید بی زحمت تشریف ببرید یک جای دیگر. باز یک مطلب دیگه:. به خاطر ابتذال دید و بازدید وبلاگی از بازدیدتان معذورم. اگر بیایم چراغم خاموش خواهد بود. یک لیوان چای داغ. ما هیچ ما نگاه. باران به روایتی دیگر. تو را من چشم .

dorbar.persianblog.ir

dorbar - دوربرگردان

http://dorbar.persianblog.ir/pages/1

نگاهی دوباره به جهان از منظر داستان. سویه ی تاریک کلمات. اهووم، آهان. آره همین. دوباره سر رشته ی گره خورده ی جمله ها را به دست می گیرم. جمله ها از ترس پریدن کلمات سرکش که در نوبت نشسته اند، بی قراری می کنند. کلمات هر آن ممکن است رنگ ببازند و محو بشوند و مانند حبابی در هوا ناپدید شوند، شتاب آلود. جملات نیز در مقابل هی کوتاه تر و گسسته می شوند. 1777;۳٩٤/٦/۳۱ساعت ۱:۳۳ ‎ق.ظ توسط جانب جنوبی نظرات . تگ ها: حاشیه ی داستان. نوشداروی شعر های فست فودی. بعد از آشویتس،شعر گفتن جنایت است" تئودور آدورنو. شعر گفتن در ا...

dorbar.persianblog.ir

دوربرگردان

http://dorbar.persianblog.ir/1391/6

نگاهی دوباره به جهان از منظر داستان. در چنبره ی نوشتن و نانوشتن. اما ترسیده ام ، ترسیده ایم و پا پس کشیده ایم . بار ها و بار ها جملات و خطوط را ابتر رها کرده ایم و صفحات سفید را نیمه سیاه . اما چه می شود کرد با کاهلی ، با ترس ، با نومیدی و یأس . با این تصور که بر هر دری که میزنی بسته است . نوشته ام و باز هم می نویسم برای این که دیگر باره نوشته باشم اول اینکه اصلا نترسی . تگ ها: حاشیه ی داستان. در خلوت با لاله ی روشن. پست های وبلاگم توی این روزهای شتابزده ی شبکه های اجتماعی ،فقط جنبه ی خلوت کردن با لاله د...

dorbar.persianblog.ir

چند و چندین قطره ی خون - دوربرگردان

http://dorbar.persianblog.ir/post/32

نگاهی دوباره به جهان از منظر داستان. چند و چندین قطره ی خون. دخترک را چند مرد دوره کرده و با خود آورده بودند. صورت اصلاح کرده مردها و کم و بیش بزک کرده ی. با لباس های تر و تمیز خبر می داد که از میهمانی و جشنی برگشته اند. دختر ک را هل دادند توی اتاق پانسمان و یکی از آنها با صدایی میانی خواهش و فریاد از پرستار اروژانس خواست دختر را معاینه کند. پرستار ترسان و لرزان از سر و صدای آن جمعیت مضطرب و نگران که ساعت یک و نیم بامداد هجوم آورده بودند، به طرف دخترک شتافت و جویای حالش شد. پرستار متوجه شد جان آن دخترک ب...

dorbar.persianblog.ir

دوربرگردان

http://dorbar.persianblog.ir/1393/2

نگاهی دوباره به جهان از منظر داستان. شهر ماه ، قصبه ای بود در کرانه ی خور و از دریا دور . اهالی ماهیگیرش در حاشیه ی انتهای این خور روزگار سپری کرده و سکنی گزیده بودند . سال ها بعد ، با برپا شدن مشعل های پتروشیمی ، این قصبه رنگ و رونقی یافت و بر تعداد ساکنینش افزوده و افزوده تر شد . گورستان این شهر که تا پیش از این کمی دور تر از خانه های ماهیگران بومی واقع شده بود ، رفته رفته در محاصره ی ساخت و ساز های جدید قرار گرفت و مردگان در حلقه ی تنگ زندگان . تگ ها: داستان کوتاه. و رو به سوی جنوب. رو به سوی جنوب(۱۳).

dorbar.persianblog.ir

داستان - دوربرگردان

http://dorbar.persianblog.ir/tag/داستان

نگاهی دوباره به جهان از منظر داستان. جاوید اندر دهان موج شد. نمی دانستم چطوری از او سوال کنم.بعد از سلام و احوالپرسی معمول همیشگی، گفتم خدا جاوید را بیامرزد. با تأسف سری تکان داد. دنده عوض کرد و به نقطه ای مبهم توی خیابان چشم دوخت. دل به دریا زدم،گفتم: می گویند خودش را توی دریا انداخته بود. هووم؟ جاوید لب اسکله ایستاده بود.مد تا بالاترین سطحش می رسید و موج های کوچک از دیوار اسکله می خواستند بالا بروند. موسی نگاهش را دزدید: هووم. آره خوب. گاز داد و ماشین از جایش کنده شد و گرد و غباری پشت سرش جا گذاشت.

dorbar.persianblog.ir

رو به سوی جنوب - دوربرگردان

http://dorbar.persianblog.ir/tag/رو_به_سوی_جنوب

نگاهی دوباره به جهان از منظر داستان. جاوید اندر دهان موج شد. نمی دانستم چطوری از او سوال کنم.بعد از سلام و احوالپرسی معمول همیشگی، گفتم خدا جاوید را بیامرزد. با تأسف سری تکان داد. دنده عوض کرد و به نقطه ای مبهم توی خیابان چشم دوخت. دل به دریا زدم،گفتم: می گویند خودش را توی دریا انداخته بود. هووم؟ جاوید لب اسکله ایستاده بود.مد تا بالاترین سطحش می رسید و موج های کوچک از دیوار اسکله می خواستند بالا بروند. موسی نگاهش را دزدید: هووم. آره خوب. گاز داد و ماشین از جایش کنده شد و گرد و غباری پشت سرش جا گذاشت.

sangsia.blogfa.com

ریواس

http://www.sangsia.blogfa.com/9009.aspx

ادبیات / اول خیابان دیدن تو . مثل یک نخ سیگار. درگوشه ی زیرسیگاری غروب کرد. نوشته شده توسط محمدرضا محمدزادگان در شنبه 1390/09/26. به دوره ي راهنمايي كه وارد شدم، كتاب ها جوري برايمان طراحي شده بود كه در آينده همه چيز دان بي سواد باشيم. دستور زبان فارسي مان زمان ( آينده) نداشت. ( حال) مان نيز جنگ بود. دلهره بود و اضطراب، خراب. تك زمانه شدم، شديم. اكنون گاه گداري كه به ديدن خودم مي روم، مي بينم دست و پا، چشم و گوش بسته، به كنج اتاق نشسته كتاب می خواند ومي نويسد. آن ديگري / مسعود احمدي.