dastanekootah.blogfa.com
نوشته های مننوشته های من - نوشته هایی از من ...
http://dastanekootah.blogfa.com/
نوشته های من - نوشته هایی از من ...
http://dastanekootah.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
1 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
23
SITE IP
209.126.116.165
LOAD TIME
0.969 sec
SCORE
6.2
نوشته های من | dastanekootah.blogfa.com Reviews
https://dastanekootah.blogfa.com
نوشته های من - نوشته هایی از من ...
dastanekootah.blogfa.com
نوشته های من - پازل
http://www.dastanekootah.blogfa.com/post-53.aspx
نوشته هایی از من . در طول تاريخ داستانهايي را شنيده ايم که به مرور زمان کامل تر و زيباتر گشته اند . ولي چرا و چطور يک داستان ساده مي تواند چنين زيبا از زبان ها به گوش ها و دل ها برسد؟ هر انساني در زندگي نقاط عطف زيادي دارد که هر يک از آنها به صورت نشانه اي در گذشته ي وي جايي عميق ميگذارند . شادي ها، موفقيت ها، غم ها و شکست ها، هر يک از اينها به صورت خالي در صفحات گذشته ي وي مي مانند . داستان آن پيامبري را که از خدا خواست تا زنده شدن موجودات را نشانش دهد را شنيده ايد؟ چند پرنده حاضر شدند تا در راه خدايشان...
نوشته های من - سال نو، رفتار نو
http://www.dastanekootah.blogfa.com/post-47.aspx
نوشته هایی از من . سال نو، رفتار نو. 13 روز پيش سال تحويل شد و وارد سال 1389 شديم، ولي من الان تصميم گرفتم تغييراتي به خودم بدم! نميدونم چرا يک دفعه با خودم گفتم که اينجا رو آپديت کنم؟ تصميمات مهم رو بايد ثبت کرد که بعد ها وقتي ثبتش رو ديدم بدونيم که موفق بوديم يا نه؟ تصميم گرفتم امسال به هر کسي که جلوم سبز ميشه خوبي کنم! حتي اگه کثيف ترين آدم دنيا باشه! همين لحظه ميدونيد ياد چي افتادم؟ پارسال يک کار خوبي کرده بودم که به خودم قول دادم امسال هم اينکار رو بکنم ولي نشد! خوبي به همه حتي کثيف ترين آدم دنيا؟
نوشته های من - خودکار
http://www.dastanekootah.blogfa.com/post-36.aspx
نوشته هایی از من . تا حالا خودکارتون وسط نوشتن تمام شده؟ برای من شده . بهش نگاه میکنم و ناراحت بهش میگم . خسته شدی از بس نوشتی؟ اره فکر کنم من خسته شدم تو چطوری میتونی دوام بیاری؟ باهاش قرار میذارم که کمی استراحت کنیم بعد برم براش یک لوله جوهر جدید بخرم . مثل اینکه میتونه چند خطی بنویسه . شاید وسط کار دیگه خوابش برد . پس منم مجبورم باهاش برم بخوابم تا وقت بیداری . رنگش کمتر و کمتر شد . تمام نشد چون کارش نیمه تمام مانده بود . نویسنده هم خسته بود . هر دو کاری نیمه تمام داشتند و آن هم یک خداحافظی بود .
نوشته های من - گودال زمان - بخش سوم
http://www.dastanekootah.blogfa.com/post-52.aspx
نوشته هایی از من . گودال زمان - بخش سوم. وارد خانه شديم، انگار بزرگتر شده بود. نظم سابق حاکم نبود، البته شرايط سابق هم فراهم نبود. انگار که مادرم از يک زن منظم تبديل به يک زن عياش و خوشگذران که به فکر خانه و خانواده اش نيست شده بود، باورش سخت بود که اين خانه ي ماست. پدرم مشغول مرتب کردن مدارک، برادرم جلوي تلويزيون و مادرم مثل هميشه در آشپزخانه بود، تنها چيزي که در او تغيير نکرده بود. انگار نه انگار که برگشته ام! هيچ کس با من کاري نداشت. خواهرم نبود، همه جا را نگاه کردم، چيزي از او نديدم. قصه های عامه پسند.
نوشته های من - گودال زمان - بخش دوم
http://www.dastanekootah.blogfa.com/post-50.aspx
نوشته هایی از من . گودال زمان - بخش دوم. با سوزش چشمانم بيدار مي شوم، پرستاري که مشغول تميز کردن اتاقم است متوجه من مي شود. دستانم را جلوي صورتم بالا مي آورم و سو سو مي کنم، مي خواهم بگويم پرده ها را ببنديد ولي نه من مي توانم به پرستار بفمانم که چه مي خواهم و نه او مي فهمد! چشمانم مي سوزند، به پشت برمي گردم و مي خوابم. با شنيدن اين کلمه بيدار مي شوم، صدا آشناست، صداي ماردم نيست، صداي خاله است. اولين چهره ي آشنا صورت شکسته مادرم است که به من خيره شده و اشک مي ريزد. مي گويم سلام مادر. او برايم اينکار را کر...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
نمنه؟ - خرس های گنده!
http://avakhanum.blogfa.com/post-4.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! همیشه منو بردیا (داداشم! یه دو سالی ازم کوچیک تره) توی کار های خونه به مامانم کمک می کنیم! مثلا هر دوتامون تو غذا پختن یا شستن لباس و ظرف و . و کلا در همه ی کار های خونه به مامانم کمک می کنیم . ولی توی یه مورد هیچوقت به نتیجه نمی رسیم اونم میز جمع کردنه! صد دفعه من می گم بردیا جمع کن . اونم صد و یک دفعه میگه آوا میز با تو هست! تازه بعد از این که میز جمع میشه یه پروژه ی دیگه داریم به نام تمیز کردم میز! بعد از خوردن غذا و موقع جمع کردن میز!
نمنه؟ - کاشی
http://www.avakhanum.blogfa.com/post-25.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! کاشی های سفید با یه خط قرمز روشون . کاشی هایی که یه زمانی تنها من و تو روشون می شستیم . تنها من و تو بودیم و تو میگفتی و من گوش می دادم . به همین منوال منم میگفتم و تو گوش می دادی . زمان انقدر روی همین کاشی ها بی معنی بود که انگار وجود نداره . غافل از همه چیز و همه کس! ولی الان که فکر می کنم میبینم دو چیز فرق کرده! یاد تیکه های پازلی می افتم که با هم شروع به ساختنشون کردیم . یاد اینکه بهت گفتم. من طرح اصلی این پازلم! تیغ از دستم می افته ، دی...
نمنه؟ - نمنه؟
http://avakhanum.blogfa.com/post-1.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! ۱۳ سالمه ، از تهران! این وبلاگ هم واسه این زدم که چند وقت پیش دوستم علی گفت یه بلاگ بزن! هر چی بهش گفتم بلاگ ۳۶۰ دارم دیگه این جا واسه چی بلاگ بزنم گوش نداد! اخرشم پس فردا اومد گفت آوا! آدرش بلاگت رو بده! امروز داشتم توی آرچیو مسنجرم دنبال آدرس بلاگ اون یکی دوستم مجتبی (بابام) می گشتم! دیگه پیدا نکردم بیخیال شدم اومدم بلاگ زدم! بابایی آدرس بلاگت رو بده! اطلاعات اضافی هم این که من اهل کتاب و این حرفا هستم! توی سایت های فانتزی هم فعالیت دارم.
نمنه؟ - جوونیام!
http://avakhanum.blogfa.com/post-3.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! خاطره فقط خاطرات دوره جوونیا! چه حالی می داد! دورانی بود واسه خودش . یادمه اون موقع ها خالم زیاد می اومد خونه ی ما . یکی از روز های قشنگ خدا ، مامانم رفت واسه من دو چرخه بخره! منو و خالم رو تنها گذاشت . من هم نامردی نکردم . فکر کردم خالم اهله حاله و هر غلطی بکنم هیچی بهم نمیگه . چشتون روز بد نبینه! به محض این که از روی صندلی تکون خوردم و رفتم طبق معمول یه فوضولی تو اتاق مامانم بکنم خالم منو گرفت! وقتی رسید خونه دید سیاوش داره کارتون میبینه و...
نمنه؟ - وز وز مگس!
http://www.avakhanum.blogfa.com/post-23.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! سر كلاس چرت چرتم! حرفای معلم مثل وز وز تو سرم میپیچه و من مثل این آدما که پارانوئید دارن سعی دارم این مگس مزاحم رو از خودم دور کنم! ولی خوب مگسی وجود نداره! در نتیجه فقط حرکت های مسخره ی دسته منه که تو هوا تکون می خوره! معلم : آوا خوابی؟ این معلمه خیلی گیره! هم دوره ایزما اینا بوده! میفهمه من اصلا بهش گوش نمی دادم! میاد با صدای گرمپی میشینه رو میز معلم! جوری که صدای میز در میاد! تو که بلدی و داشتی گوش میدادی بیا جواب بده چی داشتم میگفتم!
نمنه؟ - بسته شد!
http://www.avakhanum.blogfa.com/post-26.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! می دونم خیلی اذیتتون کردم، شاید این چند وقته هم چرت و پرت زیاد نوشتم توی بلاگم ، کسی هم شاید براش اهمیت نداشته باشه ، والا دیگه نمی دونم چی بگم! بگم مهم نیست ، خوب دروغ گفتم ، همه برام ارزش دارن ، حتی کسانی که یادشون نمی آد آوا رو با کدوم "الف" می نویسن ، بگم ارزش داشت ، خوب واسه دو یا سه نفر! میگم که ، انگار تکمیل شدم! می خوام از بعضی از دوستان تشکرکنم! شاید که بتونم مقدار کمی از خوبی هاشون رو جبران کنم . الان دیگه آخرشه نه؟ محمد : سنبل این...
نمنه؟ - اینجانب در دست احداث ...
http://avakhanum.blogfa.com/post-9.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! اینجانب در دست احداث . من پوریا هستم ، ۱۶ ساله از استان گلستان . اصلیتم تهرانیه و حالا دارم می رم آلمان . قصد ازد.اج هم ندارم. اینجا مثلا به من می گن مدیر فنی . این تغییراتی که در وبلاگ می بینی ، تغییر قالب ، آمار وبلاگ ، بهتر شدن فونت نوشته های گردی و . همش کار من بوده و هست و خواهد بود و حالا و اینا. اومدم تو این وبلاگ تا با شما ملت بیکار یه مدت خوش باشم و حال کنم ، امیدوارم با خاطرات و بوقیات من حال کنین . هر نظری دارین بگین.
نمنه؟ - نیمه راه زندگی!
http://www.avakhanum.blogfa.com/post-20.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! در نیمه راه زندگی از رقابت ها و دویدن ها کنار کشیدم و رویاهایم را برداشتم و با گام هایی آرام به راه افتادم . رویاهای من به ساختن خانه ای مربوط میشد . خانه ای که به دست انسان و با ارکان ساده ی این جهان بنا شود . با تشکر از اونی که این متن رو قبلا بهم داد و الان دلم براش یه ذره شده! نوشته شده در جمعه سوم آبان ۱۳۸۷ساعت13:34توسط گردآفرید. تارا جون و یکتا جون. سایت دارن شان فارسی. هرج و مرج در سیناپس ها. لونه ی جغد ناودون. دیوونه خونه ی شماره 31.
نمنه؟
http://www.avakhanum.blogfa.com/8711.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! سر كلاس چرت چرتم! حرفای معلم مثل وز وز تو سرم میپیچه و من مثل این آدما که پارانوئید دارن سعی دارم این مگس مزاحم رو از خودم دور کنم! ولی خوب مگسی وجود نداره! در نتیجه فقط حرکت های مسخره ی دسته منه که تو هوا تکون می خوره! معلم : آوا خوابی؟ این معلمه خیلی گیره! هم دوره ایزما اینا بوده! میفهمه من اصلا بهش گوش نمی دادم! میاد با صدای گرمپی میشینه رو میز معلم! جوری که صدای میز در میاد! تو که بلدی و داشتی گوش میدادی بیا جواب بده چی داشتم میگفتم!
نمنه؟ - فوووووووووووووووت
http://www.avakhanum.blogfa.com/post-21.aspx
این جا هر چی دله تنگم بخواد می نویسم و به هیچ کس هم ربطی نداره! چه خاکی گرفته این جا! به خدا تقصیره من نیست! مشکلات که یکی دو تا نیست! اول که درس دارم! دوم اصلا وقت ندارم! نمی ذاره بیام نت! فقط روز های تعطیل! همش نمیگه آوا بشین تست بزن قراره امتحان ورودی بدی فلان شه بسار شه! بعد مجبورم خودم درس بخونم! چون نمی فهمم معلما چی میگن! خلاصه که این طوری! از کسانی که هی میگن نمیای و گله و شکایت می کنن واقعا معذرت می خوام (مخصوصا بعضی ها هم که معذرت خواهی مخصوص دارم! که تعدادشون کم نیست! و دیگه مام بد بخت میشیم!
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
23
دستان خالی
بهترین برادران، کسی است که نسبت به برادرانش پ ر توق ع نباشد . [امام علی علیه السلام]. پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ.
مختلف
تا خدا بنده نواز است. به خلقش چه نیاز است. نوشته شده در پنج شنبه 88/6/19ساعت 3:57 عصر توسط دستان خدا. تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز است. میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم. به نام آنکه منتظر بازگشت بندگانش است. نوشته شده در پنج شنبه 88/6/19ساعت 11:45 صبح توسط دستان خدا. لیست کل یادداشت های این وبلاگ. مدیر وبلاگ : دستان خدا[ 3. اضافه به علاقه مندیها. بازدید امروز : 6. بازدید دیروز : 12. مجموع بازدیدها : 1719. فهرست موضوعی یادداشت ها. طراح قالب: رضا امین زاده. پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ.
داستانهای خواندنی
پیشنهادات یک کتاب جیبی(وبلاگ ديگرم). یک پیرو از جنس احساس. توضيح دهيد كه چگونه ميتوان با استفاده از يك فشار سنج ارتفاع يك آسمان خراش را اندازه گرفت؟ سوال بالا يكي از سوالات امتحان فيزيك در دانشگاه كپنهانگ بود. يكي از دانشجويان چنين پاسخ داد: به فشار سنج يك نخ بلند مي بنديم.سپس فشارسنج را از بالاي آسمان خراش طوري آويزان ميكنيم كه سرش به زمين بخورد.ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول نخ به اضافه طول فشارسنج خواهد بود. نوشته شده توسط امیر در 92/04/16. 1- پنج نفر از ثروتمندترین افراد دنیا را نام ببرید.
دستان کوچک
چشم انداز و اهداف. شیرخوارگاه حضرت رقیه (س). نامه های خط خطی. مقالات مخصوص همیاران شیرخوارگاه.
داستان کوتاه و مطالب خواندنی
داستان کوتاه و مطالب خواندنی. داستان کوتاه و مطالب خواندنی. داستان کوتاه و مطالب خواندنی. داستان کوتاه و مطالب خواندنی. استقبال جهانی از مسابقه ایرانی. وبلاگ رسمی شرکت بیان. مسابقات برنامه نویسی بیان. سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۳ ق.ظ. با بچه های فامیل دور ننه بزرگم جمع شده بودیم. ننه داشت از قدیما میگفت، همینطوری که تعریف می کرد یه دفعه زل زد تو چشم یکی از نوه هاش و پرسید: عزیزم مگه عقد کردین؟ با تعجب جواب داد: نه! ۲۷ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۳. شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۴۳ ب.ظ. ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۳.
نوشته های من
نوشته هایی از من . در طول تاريخ داستانهايي را شنيده ايم که به مرور زمان کامل تر و زيباتر گشته اند . ولي چرا و چطور يک داستان ساده مي تواند چنين زيبا از زبان ها به گوش ها و دل ها برسد؟ هر انساني در زندگي نقاط عطف زيادي دارد که هر يک از آنها به صورت نشانه اي در گذشته ي وي جايي عميق ميگذارند . شادي ها، موفقيت ها، غم ها و شکست ها، هر يک از اينها به صورت خالي در صفحات گذشته ي وي مي مانند . داستان آن پيامبري را که از خدا خواست تا زنده شدن موجودات را نشانش دهد را شنيده ايد؟ چند پرنده حاضر شدند تا در راه خدايشان...
داستان کوتاه
مسائل اجتماعی از دید من. آنچه امروز به آن اندیشیده ام. گزیده ای از یک کتاب. ساحلی نه چندان دور. از ۹۱ تا ۹۲. عشق دادن یا گرفتن؟ روزمرگی(90 سال زندگی یا یک سال را 90 بار زندگی کردن). روزهایی که من من داشت تمام میشد تا مای ما متولد شود. لیست کامل عناوین یادداشتها. پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1393 @ 01:29 ب.ظ. منتظر سال جدیدم. امروز اومدیم سر کار ولی بیشتر وقت به عکس گرفتن و گفتن آرزوی های خوب گذشت. تقویم سال 93 رو انداختم دور و به جاش تقویم جدید رو گذاشتم اما اتفاقات سال 93 رو نمی شه فراموش کرد. اما همینجا با ...
داستان کوتاه و مطالب آموزنده - گلچینی از مطالب کوتاه و آموزنده
داستان کوتاه و مطالب آموزنده. گلچینی از مطالب کوتاه و آموزنده. لطفا اطلاع رسانی کنید. نمی گذاریم خاموش شوند،چیست؟ نمی گذاریم خاموش شوند قسمتی از وب سایت مهرآفرین است که واحد مددجویی مهرآفرین از طریق آن به معرفی یک مددجو می پردازد و مشخص می کند این مددجو در یک بازه زمانی مشخص به چه مقدار پول احتیاج دارد و با یاری شما عزیزان سعی در حل مشکل آن مددجو می کنیم همچنین از طریق این قسمت شما می توانید نتیجه کمک های خود را مشاهده و سرنوشت مددجو هایی معرفی شده در این قسمت را بخوایند. داستان کوتاه قاصدک و رز آبی.
داستان کوتاه
با تشکر از همه کسانی که با خواندن داستانهایم من را. مرهون رحمت خویش قرار دادند. دوستان عزیز این وبلاگ برای همیشه تعطیل شد. موفق و موید باشید. نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم اسفند 1391ساعت 23:25 توسط سالارنیا.
داستان های کوتاه اما اموزنده وجذاب
داستان های کوتاه اما اموزنده وجذاب. تقدیم به بچه های خوب سیریز. داستان کوتاه پرتاب پاره آجر. داستان کوتاه آرزوی خانم ها. داستان کوتاه دلسوزی عزراییل برای دو نفر. داستان کوتاه قهوه مبادا. داستان آموزنده بادکنک من. داستان جذاب من کی هستم. خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است. بهترین قالب های وبلاگ. حمزه عباس زاده (10). بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. یکشنبه 9 آذر 1393 : نویسنده : حمزه عباس زاده. اینجانب دارای سه وبلاگ به شرح ذیل می باشم:. برادر بزرگم ا...
داستان های کوتاه من | روز نوشته ها , ادبیات , داستان کوتاه , طنز و نقد
داستان های کوتاه من. روز نوشته ها , ادبیات , داستان کوتاه , طنز و نقد. داستان های کوتاه من. امروز 9 ابان 1393. دوباره امروز بعد از کلی روز دست به قلم شدم راستش انگشت به کیبورد لب تاپ شدم بهتره زبانم رو . ادامه مطلب. داستان های کوتاه من. خرید و سایل اتلیه کودک. رو می کنم به فروشنده ی دکور های اتلیه و میگم : خیلی قدیمی هستن . یه چیزه نو بزنید پوزخندی می . ادامه مطلب. داستان های کوتاه من. داستان های روزانه یک فیلمبردار و عکاس. امروز ساعت 2/30 ظهر عروس چند هفته پیشم اومد دفترم . اونم بی داماد! در هر یک از ای...
