31000.persianblog.ir
چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/1389/1
همه چیز به گفتن نیست. گاهی نگاه کن و برو . نویسنده : عرفان قادری. ساعت ٦:٥٦ ب.ظ روز شنبه ٢۸ فروردین ۱۳۸٩. و من چقدر مقاومت کردم برای ننوشتن/ برای فرار کردن از همین چند خط نوشتن. که نشد. مقاومت کردم چرا که نمی دانستم باید از کجایش بنویسم و چگونه؟ از چه اش بنویسم و چطور؟ مقاومت کردم چون لحظه به لحظه اش فرق می کرد با هم و دیدم چه نابه هنجار است قرار گرفتن اینهمه تفاوت کنار هم. مقاومت کردم که ننویسم چه دردها کشیدم برای این یکسال بزرگ شدن. برای این یکسال از دست رفتن. برای این یکسال عوض شدن. می نویسم مرگ بر 88.
31000.persianblog.ir
چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/1386/11
تو به من گفتی مردی-پس چرا وقتی تلقن بوق بوق کرد ديگه صداتو نشنيدم؟ اونقدر بوق بوق کرد که يهو يه جيغ ممتد کشيد-منم گوشم درد گرفت-تلفن پرت کردم يه گوشه. تو دروغ گفتی نمردی-. چرا وقتی تلفن پرت کردم هرچی باهات حرف زدم صداتو نشنيدم؟ من دير فهميدم -همه چيزو-همه چيز-تو فقط نشستی روبه روم نگام ميکنی. بيرون سرده-چرا هرچی صدات ميکنم نمی شنويی؟ اينجا کجاست منو آوردی؟ سردهسردمه.سرده.سرد سرد سرد. نویسنده : عرفان قادری. سيمای زنده به گوران. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.
31000.persianblog.ir
اینجا ایران نیست !!! - چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/post/113
در یک چهارراه ، که آدرسش اهمیتی ندارد. یک دختر ، که اسمش را کاری نداریم. به چراغ قرمز عابر پیاده رسید. مردانی ، که به سطح فرهنگشان کاری نداریم. از کنار دختر ، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد. به خیابانی ، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم. چراغ قرمز و ترافیک بود. و کسی نمی ایستاد. یک انگشت توهین آمیز. چند صد کلمهی تحقیر کننده. با پیکر دختر برخورد کرد. از کشوری که اسمش را نمی بریم. از مردمی ، که نامهایشان را فراموش می کنیم. از آیینی که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم. نویسنده : عرفان قادری.
31000.persianblog.ir
چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/1386/7
صادق باش ، همه وقت ، با همه کس ،درباره ی همه چیز. دروغ بگو ،همه وقت ، به همه کس ، درباره ی همه چیز. نویسنده : عرفان قادری. ساعت ۳:٠۱ ق.ظ روز یکشنبه ۱٥ مهر ۱۳۸٦. سيمای زنده به گوران. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.
31000.persianblog.ir
چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/1386/9
میخوام یه چیزیو دیکته کنم واسه خودم .من هیچی نیستم. پس تظاهر میکنم به بودن. وقتي به تو رسيدم ايا پناهگاه امني سراغ داري؟ تو آرزوي مني يا مرگ مني؟ اینجا نیستی ترسناک است. نویسنده : عرفان قادری. ساعت ٧:۱٠ ب.ظ روز دوشنبه ۱٢ آذر ۱۳۸٦. سيمای زنده به گوران. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.
31000.persianblog.ir
چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/1389/2
خدا - دردم آمد. دلم یک دنیا فریاد می خواهد. نویسنده : عرفان قادری. ساعت ۱٠:٠۸ ب.ظ روز جمعه ٢٤ اردیبهشت ۱۳۸٩. Such a lonely Day in My life. سکوت عجیبی دارد اینجا! دیگر تنها من مانده ام و خیال بودنت، خنده هایت و نوشته هایی که. با خود چه کرده ام! با من چه می کرد! دلم برایت تنگ می شود وقتی می خوانمت، وقتی بلند بلند می خوانمت. تنهایی عجیبی است، دیوانه ام می کند گاهی. وقتی می دانم دیگر برق چشمانت را نمیبینم. کاش اینجا بودی، درست روبروی من. سکوت می کردیم و در آن سکوت می خواندیم همدیگر را. دلم برایت تنگ میشود.
31000.persianblog.ir
بی حوصلگی - چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/post/109
باور کنید اینجا یکنفر هست. که دیگر حتی حال آن را ندارد که شما و نقشتان توی زندگی اش را. به تخمش یا هر چیز دیگری شبیه به این حساب کند. آفرین زندگی تان را بغل کنید و بدوید و بروید. میخواهید خانواده باشید یا هر چیز دیگری که دلتان میخواهد. میخواستم بدانم مگر شما از بقا چه میفهمید. شما از تنهایی کجاهایش را کشیده اید یا تنهایی کجاهایتان را کشیده است. شما که خیال میکنید گناه است اگر بخواهید لحظه ای مرا حتی کمی نزدیک به آنچه که حقیقاتا هستم نگاه کنید. شما تمام حد های گاییدن زندگی یک انسان را در حق من ادا کردید.
31000.persianblog.ir
مثل ِ همیشه - چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/post/110
حقیقت دارد کفشی که دوستش داشتم دارد میزند پاهایم را -. درد می کنم تووی هر قدم. باید تورا از توی خودم جدا می کردم. من دیگر از این تناسخ رنگ به رنگمان خسته نیستم. من دیگر از این که تووی هر تکرارم دوستت داشته باشم و. دوستم نداشته باشی خسته نیستم. مثل همیشه نمی بینم ات. مثل همیشه صدایت را نمی شنوم. مثل همیشه تو را ندارم نزدیک ام. مثل همیشه حتی آینده ای هم نیست. مثل همیشه دست هایم را توی جیب های خود. م نگه می دارم. دلم را نمی زنی عزیزم. من کسی نیستم که خودم را از رابطه ها قر. ی کسی جا نگذاشته ام.
31000.persianblog.ir
i dont wanna hear it - چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/post/111
I dont wanna hear it. امروز برایم جور دیگری غم انگیز است. وقتی هیچ کس، هیچ چیز را بروی خودش نمی آورد. وقتی تیغه های بی رحمی مان دورمان می چرخد و یکدیگر را درو می کنیم. وقتی روی تکه پاره های خودمان لیز می خوریم و. حالی مان نمی شود که افتاده ایم. وقتی میخ ها به پیشانی یکدیگر می کوبیم و. مثل یک قاب از آن آویزان می شویم. زیبایی و آرامش را به یک دیگر قرض می دهیم و نمی بخشیم. امروز برایم جور دیگری غم انگیز است. ما قرار بود با هم از این اسلحه رها شویم. چرا حالا از صدای پرت شدن ام بیدار می شوم و.
31000.persianblog.ir
چای تلخ
http://31000.persianblog.ir/1390/1
وقتی دست از جنگیدن بر نمی داری. وقتی شمشیرت و تا دسته ش تیز کردی. واسه محکم ضربه زدن مجبوری محکم تر نگه ش داری. بعد این انگشتای خودتن که یکی یکی جدا میشن و می افتن. شمشیرت ام می افته. من ام می افتم. تمام ایمان ام را در تو گذاشتم. می دونستم که به من کمک می کنی و نمیزاری کاملا بمیرم. باید مرا نجات می دادی. و می زاشتی در عوض خلاء ، در تو سقوط کنم. تو نمی توانی سرنوشت مارا تغییر دهی : من باید بمیرم تا تو بتوانی زنده بمانی. پی نوشت: من خود بیماری ام. نویسنده : عرفان قادری. سيمای زنده به گوران.