egoist.blogfa.com

nomaad.blogfa.com

مرداب - با تمام وجود غمگینم!

http://www.nomaad.blogfa.com/post-109.aspx

با تمام وجود غمگینم! خدا نکنه ادم یواشکی یه غلطی کنه.تا بهار بهم گفت هیچی نیست بخوای بهم بگی در مورد اونشب تو خودم ریدما.امروزم که سعید اینجوری گفت.خدارو شکر جفتشون منظورشون یه چیز دیگه بود.ولی بد خرابم کرد.اگه بفهمه. نوشته شده در چهارشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 23:57 توسط منی که گم شده. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. می خوام خودم باشم! روي در روي سياهي. یه مغز ترور شده. قالب های نایت اسکین. Design by : Night Skin.

nomaad.blogfa.com

مرداب - Rock The Boat

http://www.nomaad.blogfa.com/post-108.aspx

امروز کارگر رستوران بهم پیشنهاد دوستی و ازدواج داد یه مرد مایه دار هم بهم پیشنهاد س.ک.س داد.الان واقعا از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجم.بین این دوتا مصطفی هم بهم زنگ زد کلا روزم تکمیل شد! یه دیوار محکم میخواد و سر من. نوشته شده در سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 22:31 توسط منی که گم شده. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. می خوام خودم باشم! روي در روي سياهي. یه مغز ترور شده. قالب های نایت اسکین. Design by : Night Skin.

bahardastan.blogfa.com

کاکل ستارازمرگ -

http://www.bahardastan.blogfa.com/post/6

قالب وبلاگ نامه عاشقانه. با کبریت سیگاری روشن کرد و گوشه ی لبش گذاشت. هنوز برگه های سفید را زیر و رو می کردهمیشه می گفت :شروع داستان مهمه استارت اون،شخصیت هاش از همون جمله ی اول بسته میشه،مثل یه نطفه که تو یه آن بسته میشه. و تا مدتی همه تو این می مونن که دختره یا پسر. مثلا یه روز که داشتم داستان تازه ای می خوندم این طور شروع شده بود. هنوز داشت برگه های سفید را زیر و رو می کرد و سیگاری روشن". مسخره بود .مسخره. وقتی نگاه کردم دست هاشو روی سطل گذاشت اومد بالاوگفت:گناه من چی بود؟ با چشم هایی معصوم و. کاغذ را...

zananeoaasheghane.blogfa.com

زنانه و عاشقانه

http://www.zananeoaasheghane.blogfa.com/post/67

رفتم نشستم توی اتاق. مرد با لبخند همیشگیاش وارد شد و گفت:. ای بد نبود. ناراحتتون کردن نه؟ همین سعیدی و فاطمه دیگه؟ هیچی ولش کن تو بگو! به روی خودش نمیآورد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد ام ا در من چیزی میجوشید و توفان به پا کرده بود. فهمیدم که نمیخواهد در این باره حرف بزنیم. من هم رفتم سر حرفهای خودم:. آره دیگه با استاد قرار داشتم. دو ساعتی حرف زدیم ولی نیم ساعتش بیشتر ضبط نشد. خوب حالا ضبط شدهاش رو آوردی؟ اگه تو ناراحت نمیشی آره. طوری نیست. بذار بشنوم. دوست ندارم کسی با تو اینطور حرف بزنه! جنگیدن...

zananeoaasheghane.blogfa.com

زنانه و عاشقانه

http://www.zananeoaasheghane.blogfa.com/post/70

دیگر وقت آمدن استاد بود. لباسهایم را پوشیدم و راه افتادم به طرف خیابان. همهچیز با هم قاطی شده بود. میان این کارزار، تازه باید حرفهای استاد را هم ضبط میکردم! چقدر از خودم بدم آمده بود! چرا به این آدمها اجازه میدادم آرامشم را به هم بریزند؟ میخواستم چه چیزی را ثابت کنم؟ کسی که من با او میجنگیدم سعیدی نبود خودم بودم! من باید خود ایدهآلگرایم را شکست میدادم تا این خود تازه که بیشتر با نکبتهای زیستن در این جامعه آشنا بود را به جایش بنشانم. تا بتوانم زندگی کنم. بانو جان اتفاقی افتاده؟ میتوانستم قیافۀ بدبخت سعیدی...

zananeoaasheghane.blogfa.com

زنانه و عاشقانه

http://www.zananeoaasheghane.blogfa.com/1392/04/2

مدت هاست که ننوشته ام. همین روزها برمی گردم و باز برایتان خواهم نوشت داستانمان کلی اوج و فرود تازه پیدا کرد! سه شنبه یازدهم تیر 1392 ] [ 12:3 ] [ بانو ] . چندان دخيل مبند که بخشکانی ام از شرم ناتوانی ی خويش:. و جز اين ام هنری نيست. که آشيان تو باشم،. هست هایی که نیست شده اند (محمود). کلوپ هواداران اورتون (مسعود). حرفهایی از سر دل مشنگی (زهرا). زندگی سلام (رسول سی اح). لابلای تنم خبرچین خفته (بهاره جلالی). شکسته های ساغر (ساغر). حرفهای من با خودم (فرزانه). در آرزوی با هم بودن (مجید و شبنم). خرس گنده (B F).

nomaad.blogfa.com

مرداب - again & again

http://www.nomaad.blogfa.com/post-110.aspx

مردم شیشه و حشیش و مواد دیگه میزنن نوشه میشن میرن فضا ما سیگار رو دستمون خاموش میکنیم میریم فضا.پدرسگ عجب فاز سنگینی داشت.فک کردم عقلمو از دست دادم واقعا.فقط به خاطر اینکه تو بیشرف بهم گفتی از گذشتت نمیگذرم. نوشته شده در پنجشنبه دوم آذر ۱۳۹۱ساعت 23:53 توسط منی که گم شده. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. می خوام خودم باشم! روي در روي سياهي. یه مغز ترور شده. قالب های نایت اسکین. Design by : Night Skin.

bahardastan.blogfa.com

کاکل ستارازمرگ -

http://www.bahardastan.blogfa.com/post/2

قالب وبلاگ نامه عاشقانه. خانم وکیل چهارصد گرم مغز لعنتی داشت .آقای قاضی پشت میز نشسته بود .زن اشک می ریخت. حالا خانم وکیل زن شده بود وباگوشه ی چادرش بینی اش را محکم گرفت. زن طلاق نمی خواست ،مهر نمی خواست .اشک می ریخت .چادرش رابرداشت پاره کرد. آقای قاضی خندید .راستی آقای قاضی حالا فقط مرد بود. زن روسری اشرا عقب کشید ،موهایش رابیرون .مردخندید ریسه رفت. شناسنامه ها مهر خوردند .مرداز پشت میز بلند شد .زن،از پشت میز بلند شد. چه مهر قشنگی:مرد گفت. خانم وکیل پرسید:چی شده عزیزم؟ خانم وکیل گفت:وکیل داشتی؟ سخن از گ...