elisha.blogfa.com

windswept.blogfa.com

رفته با باد - داستان شاهکار من در تافل....

http://www.windswept.blogfa.com/post/114

دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۴. داستان شاهکار من در تافل. بله رسیدیم به اینجا که من باید میرفتم امیر بهادر امتحان تافل. با امیر بهادر آشنا بودم کم و بیش. خیلی هم از محیطش خوشم نمیومد، ولی تنها انتخاب موجود بود! تقلبی که میخواستم با خودم ببرم فرمت اسپیکینگ و رایتینگم بود. حضورشون بهم اعتماد به نفس میداد! که خوب با صحبتهایی که با دوستانم داشتم بی خیال شدم! رفتم جلوی در ورودی، هرچی لیست را نگاه کردم اسمم نبود! همون لحظه توماس زنگ زد، بهم کمی دلداری داد. بهش گفتم میترسم و کمی دعوام کرد که یعنی چی میترسی! یک خانو...

windswept.blogfa.com

رفته با باد

http://www.windswept.blogfa.com/1394/04

سه شنبه سی ام تیر ۱۳۹۴. رسیدیم اینجا که من در به در دنبال کار میگشتم تو یک شهر کوچیک و یخ زده در شمالی ترین نقطه ایالت نیویورک. در نقطه ای که به دلیل اعتماد به دوستم رفتم و با شرایط غیر قابل تصوری روبرو شدم! با این تصور پا به اون نقطه کور گذاشتم که حداقل یک همخونه آشنا دارم اما با یک خونه کوچولو چوبی مواجه شدم که هر دو ساکنش در حال ترک خونه بودن! آن زمان برایم مهم بود شکست نخورم. انگار نیاز داشتم به ثابت شدن، که من هم میتونم! این شد که با ملی بیشتر در ارتباط بودم و خیلی زود باهاش صمیمی شدم. سه-چهار ر...

windswept.blogfa.com

رفته با باد - سفرنامه 17

http://www.windswept.blogfa.com/post/117

پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۴. ملی دوباره تکرار کرد حالا باز هم فکرهات را بکن، با خانواده ات هم مشورت کن. فقط اینکه به آنی نگو، خودم میگم. راستش از آنی دلگیر بودم. این رسمش نبود که من رو تو دردسر بندازه. شاید هم نظرش خیر بود! آنی که اومد، هر دو ما رو در حال وسیله جمع کردن دید! پرسید: تو چرا وسیله جمع میکنی مهربان؟ مگر قرار نشد همینجا را بگیری؟ من: نه، با ملی میخوام برم بافلو. دلیلی برای اینجا موندن ندارم. آنی رسما ناراحت شد! و اخماش رفت تو هم! عجیب بود، اون که داشت میرفت! ترنسفر هم که کرد! دیدم که پیام اومد که...

windswept.blogfa.com

رفته با باد - آنچه گذشت...

http://www.windswept.blogfa.com/post/109

چهارشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۳. 23 دسامبر امسال شد یک سال که من مهاجرت کردم. یک سال عجیبی بود. راستش را بخواهید من از سال 84. که مقطع لیسانس قبول شدم در ایران، یک روز معمولی نداشتم! از روزهای دوری از خانه ام در دوره لیسانس بگیر، تا ترم تابستانه ای که در شهر دیگری داشتم و قبولی. هرچند در شهر خودم و در دانشگاهی که آرزویش را داشتم، ولی بعد ها دیدم هرکجا دانشگاه. روی در ایران آسمان. راستش را بخواهید با یک حساب سر انگشتی 10 سال از زندگی من در آرزوی فردایی پایدارتر گذشته است! بار هم بروم و برگردم، باز هم درد دارد!

khateratekohne.blogfa.com

خاطرات کهنه -

http://www.khateratekohne.blogfa.com/post-34.aspx

مرگ همین جاست بخند. دست خطی که تو را عاشق کرد. شوخی کاغذی ماست بخند. خر نشوی گریه کنی. کل دنیا سراب است بخند. آن خدایی که بزرگش خواندی. به خدا مثل تو تنهاست بخند. نوشته شده در پنجشنبه ۱۲ آبان۱۳۹۰ساعت 11:19 توسط هستی. مخاطب اصلی من برای دل نوشته هام عشقی است که باید باشد،اما نیست. تو رفتی و من همچنان دل نوشته هایم را برایت می نویسم.باشد روزی خاطراتم را به تصویر بکشم. شاید بیایی و خاطراتمان را بخوانی. بازیچه تقدیر (سایه جونم). لیلی و مجنون قرن 21. دست نوشته های من.

khateratekohne.blogfa.com

خاطرات کهنه - عشق پايدار

http://www.khateratekohne.blogfa.com/post-31.aspx

دوست دارم شمع باشم تاکه خودتنها بسوزم. برسربالینت امشب ازغم فردابسوزم. دوست دارم ماه باشم تاسحربیدارباشم. تاچون شمع برسرراهت دراین صحرابسوزم. دوست دارم اشک ریزم تامگرازاشک چشمم. توشوی سیراب ومن خودجای آن لب ها بمیرم. نوشته شده در سه شنبه ۲۷ اردیبهشت۱۳۹۰ساعت 8:59 توسط هستی. مخاطب اصلی من برای دل نوشته هام عشقی است که باید باشد،اما نیست. تو رفتی و من همچنان دل نوشته هایم را برایت می نویسم.باشد روزی خاطراتم را به تصویر بکشم. شاید بیایی و خاطراتمان را بخوانی. بازیچه تقدیر (سایه جونم). لیلی و مجنون قرن 21.

windswept.blogfa.com

رفته با باد - مهاجرت

http://www.windswept.blogfa.com/tag/مهاجرت

پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۴. ملی دوباره تکرار کرد حالا باز هم فکرهات را بکن، با خانواده ات هم مشورت کن. فقط اینکه به آنی نگو، خودم میگم. راستش از آنی دلگیر بودم. این رسمش نبود که من رو تو دردسر بندازه. شاید هم نظرش خیر بود! آنی که اومد، هر دو ما رو در حال وسیله جمع کردن دید! پرسید: تو چرا وسیله جمع میکنی مهربان؟ مگر قرار نشد همینجا را بگیری؟ من: نه، با ملی میخوام برم بافلو. دلیلی برای اینجا موندن ندارم. آنی رسما ناراحت شد! و اخماش رفت تو هم! عجیب بود، اون که داشت میرفت! ترنسفر هم که کرد! دیدم که پیام اومد که...

windswept.blogfa.com

رفته با باد - هلپ می!

http://www.windswept.blogfa.com/post/112

دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۴. اگر دوستان سایتی را میدونن که به راحتی میشه عکس آپلود کرد و تو بلاگفا گذاشت و فی*ل*تر هم نیست! لطف کنن راهنمایی کنن ممنون میشم. شاید از تنبلی درومدم و کمی عکس هم گذاشتم. آهسته و ارام گام بر میداشتیم. ناگاه باد همه چیز را با خود برد. اکنون سالهاست به دنبالت میگردم باد. همه آنچه را که با خود بردی نمی خواهم! حتی قاصدکم هم از برای تو. تنها خاطراتم را پس بده. همسفر باد بودن بد است. تکیه بر باد داشتن بدتر. باد نه سرزمینی دارد و نه وابستگی. اما من هم سرزمین دارم و هم وابستگی.

windswept.blogfa.com

رفته با باد

http://www.windswept.blogfa.com/1393/05

دوشنبه ششم مرداد ۱۳۹۳. سرما خوردم و اينجا تو خونه افتادم! يك نوع آنفلانزاي چيني گرفتم! ايران بوديم، آنفلانزاي افغاني و پاكستاني و عراقي ميگرفتيم. از قديم گفتن، آدم هرجا ميره اقبالش را با خودش ميبره! اقبالش را تنها ول نميكنه كه! رابرت رفته بود از چين دستگاه بياره، وقتي برگشت سوغاتي واسه من يك روسري. با يك كيسه كوچولو بامزه كه مال روسريه بود و روش يك طرح چيني گلدوزي شده بود و. روسري تا ميشد و ميرفت داخل اون كيسه آورد. ولي يك سوغاتي مشترك هم واسه همه آورده! بعد تام گرفت . و من همچنان سالم و سلامت بودم!