facetoface11.blogfa.com

daftaryar76.blogfa.com

خاطرات دفتر 76 - سفر

http://www.daftaryar76.blogfa.com/post/96

نوشتن خاطرات دفتر 76. بوی سفر می دهد. وکالتنامه خیلی خیلی خیلی کلی را پس از مهر وامضا در پاکت می گذارم وبه دستش می دهم ومی گویم سفر بی خطر. چقدرتنظیم این وکالت نامه ها زیاد شده است. برای جوان ایرانی هم وطن که ره غربت می گیرد و می رود. نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۳ساعت 9:0 توسط. قرآن بخوان تا مي تواني شايد فردا نتواني. گفتگو از پاك وناپاك. من شايد يك سردفتر. خاطرات یک استاد روانشناس. دفتر اسناد رسمي 179 اسلام آباد غرب. پايگاه تخصصي امام سجاد (ع). دفترياردفتراسناد رسمي شماره 7 دورود.

daftaryar76.blogfa.com

خاطرات دفتر 76

http://www.daftaryar76.blogfa.com/1393/06

نوشتن خاطرات دفتر 76. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند. آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند. نوشته شده در یکشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۳ساعت 8:14 توسط. می گویم بفرمایید و به دنبال قاشق می گردم. نوشته شده در شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۳ساعت 8:34 توسط. قرآن بخوان تا مي تواني شايد فردا نتواني. گفتگو از پاك وناپاك. من شايد يك سردفتر. خاطرات یک استاد روانشناس. دفتر اسناد رسمي 179 اسلام آباد غرب. پايگاه تخصصي امام سجاد (ع). دفترياردفتراسناد رسمي شماره 7 دورود. قرآن بخوان تامي تواني شايد فردا نتواني.

daftaryar76.blogfa.com

خاطرات دفتر 76 - نقدی بر سریال برابر با اصل

http://www.daftaryar76.blogfa.com/post/94

نوشتن خاطرات دفتر 76. نقدی بر سریال برابر با اصل. می دانیم که تاکنون کسی که بتواند مسائل ومشکلات دفترخانه را به تصویر کشد واز آن فیلم یا سریال تهیه کند وجود نداشته وشاید اگر جناب سید جلال الدین دری هم نویسنده وکارگردان وسردفتر نبودند به خوبی نمی توانستند مسائل دفترخانه را تبدیل به سریال کنند . و همچنین به مسائل حاشیه ای چون اعتیاد وجعل ومسایل خانوادگی بیشتر از مسایل ومشکلات دفاتر اهمیت داده شده بود. نوشته شده در سه شنبه چهارم آذر ۱۳۹۳ساعت 12:24 توسط. قرآن بخوان تا مي تواني شايد فردا نتواني. دفتر اسناد رس...

daftaryar76.blogfa.com

خاطرات دفتر 76

http://www.daftaryar76.blogfa.com/1393/08

نوشتن خاطرات دفتر 76. وکالت بلاعزل یک دانگ مشاع از ششدانگ یک بنای احداثی را تنظیم می کنم. صبح اول وقت مردی جوان وارد دفتر شد و با تشکیل پرونده در خواست تنظیم این وکالتنامه را کرد. گفتم ساعت دوازده حاضر است با پدر تشریف بیاورید. پدرش متولد 1315 بود. روبرویم نشست . شناسنامه ها وکارت ملی را برای احراز هویت گرفتم. از پسرش پرسیدم پدر سواد دارند؟ از پرسش خودم پشیمان شده بودم. اما پیش خود گفتم مسن است وحتما صدای مرا نشنیده است . با این خیال مشغول ادامه کار شدم . در دل گفتم با این دیگه چکار کنم؟ همه گرمی اش سردی...

daftaryar76.blogfa.com

خاطرات دفتر 76

http://www.daftaryar76.blogfa.com/1393/05

نوشتن خاطرات دفتر 76. قیافه مشتریان هنگام کارت کشیدن دیدنی است.بعضی ها کارت را با بی خیالی می دهند دستت وادای اطمینان بیش از اندازه داشتن را در می آورند ومی گن اصلا دست خودت باشه می رم وبرمی گردم. بعضی ها تا کارت را دستت می دهند چهارچشمی مراقبت هستند که دست از پا خطا نکنی وزیادی نکشی .بعضی هاشون هم همین طور بالا سرت می ایستند وبه دستانت نگاه می کنند وکنترلت می کنند. بعد باید جریان الکترونیکی شدن سند ها را توضیح بدهی والخ. نوشته شده در شنبه چهارم مرداد ۱۳۹۳ساعت 12:44 توسط. گفتگو از پاك وناپاك.

daftaryar76.blogfa.com

خاطرات دفتر 76 - نارنج

http://www.daftaryar76.blogfa.com/post/97

نوشتن خاطرات دفتر 76. صبح ها که وارد حیاط دفتر می شوم عطر بهار نارنج فضا را پر کرده است . بهارها زمین را سفید پوش کرده اند . دوست دارم روی زمین زانو بزنم ودانه دانه آنها را جمع کنم وچایم را با عطرش نوش کنم. اما سردفتر ما فروشنده نبود. قبل از شکوفه کردن درختان نارنج چین همسایه را قرض گرفتند وتمامی نارنج ها را از سر درخت چیدند وچاشنی غذای سفره های ما کردند. نوشته شده در سه شنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 8:10 توسط. قرآن بخوان تا مي تواني شايد فردا نتواني. گفتگو از پاك وناپاك. من شايد يك سردفتر.

shamisa000.persianblog.ir

شیرینی زنجبیلی - نگره

http://shamisa000.persianblog.ir/post/72

1777;۳٩٢/٩/٤. نوشته شده توسط شمیسا در ساعت ۱٢:٠٩ ‎ب.ظ توسط. پيام هاي ديگران . خاطرات یک استاد روانشناس. خانه اندیشمندان علوم انسانی. ژولیت وگابریل - شیرینی و آشپزی. سگ لرزه های یک شک. قرآن بخوان تا می توانی شاید فردا نتوانی. محمد صنعتی -فرهنگ و روانکاوی. یهترین شعرهایی که خوندم. رقص روی سیم های خاردار.

shamisa000.persianblog.ir

نگره

http://shamisa000.persianblog.ir/1392/9

1777;۳٩٢/٩/۱٢. حسین علیه السلام بیش تر از آب تشنه ی لبیک بود، افسوس که به جای افکارش، زخم هایش را نشانمان دادند و بزرگ ترین دردش را بی آبی نامیدند. همین مطلب از دکتر شریعتی. روضه تمام محرم و صفر من است. نوشته شده توسط شمیسا در ساعت ۱۱:٥٦ ‎ق.ظ توسط. پيام هاي ديگران . 1777;۳٩٢/٩/٦. عشق یعنی حالت خوب باشه! تمام امروز از خودم پرسیدم:. یعنی تو حالت خوبه؟ نوشته شده توسط شمیسا در ساعت ۱٠:٥٦ ‎ق.ظ توسط. پيام هاي ديگران . 1777;۳٩٢/٩/٤. پيام هاي ديگران . 1777;۳٩٢/٩/۱. بی آغوش من به خواب می رود. پيام هاي ديگران .

shamisa000.persianblog.ir

نگره

http://shamisa000.persianblog.ir/1392/6

1777;۳٩٢/٦/٩. خانه تکانی می کنم. خانه تکانی می کنم ،خانه تکانی می کنی، خانه تکانی می کند. فعل خانه تکانی را صرف می کنم . قوز کرده ام و پنجره ها را یکی یکی باز می کنم ، نگاهی می اندازم و می بینم که چه گرد و خاکی گرفته اند. اصلا امشب چه وقت خانه تکانی است؟ تصمیم خود را گرفته ام می خواهم دوباره نگاهی به آن چشمها بیندازم .چشمهای درشت قهوه ای و خیره به زمین .چشمهایی که هرگز نتوانستم به ان نگاه کنم. نوشته شده توسط شمیسا در ساعت ٢:۳٦ ‎ب.ظ توسط. پيام هاي ديگران . خاطرات یک استاد روانشناس. سگ لرزه های یک شک.

man-o-aby.blogfa.com

خاطرات من و اون

http://www.man-o-aby.blogfa.com/9102.aspx

خاطرات من و اون. دفترچه خاطرات زندگی مشترک ما که بیشتر تلخه :-(. برگشتم خونه بعد از یک هفته. من به خونه برگشتم. اما دقیقا به همون روشی که فکر می کردم. "اون". هیچ کاری نکرد. فقط مامانش پادرمیونی کرد. الان فرصت ندارم ولی ایشالا بعدا کامل براتون می نویسم چی شد. نوشته شده در پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت۱۳۹۱ساعت 14:19 توسط من. ببینین درست می گم؟ این روزا خیلی فکر کردم به جریانی که پیش اومده و برای خودم جریان بی تفاوتی "اون". راستش من هم لذت می بردم از این کار! به قول مادرشوهرم) رو می گرفته. خلاصه با این پیش زمینه، با ...