falah.mihanblog.com

zinatedin.blogfa.com

زینت دین - پلوخور

http://www.zinatedin.blogfa.com/post-62.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. بسم الله الرحمن الرحیم. علی حاجی زاده می گويد:. علاقۀ عجیبی به بسیجیان داشت و شوخی هایش با آنان از همین عشق نقرط نشأت می گرفت. او به بچه هایی که خوب به خودشان می رسیدند و حسابی غذا می خوردند، می گفت: پلو خور! عکس ارتباطی با خاطره ندارد.). یک روز در ستاد لشگر، موقع صرف غذا بچه ها همه نشسته بودند. یکی از همین پلوخورها هم بود. آقا مهدی. همه بچه ها یکهو با صدای بلند گفتند: یا. علی! منبع: کتاب افلاکی خاکی. شهید امر به معروف زوبونی. شهید نظام الدین احسائی.

zinatedin.blogfa.com

زینت دین

http://www.zinatedin.blogfa.com/8608.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. بسم الله الرحمن الرحیم. قصد داشتم تا حدود یک ماه و شاید هم بیشتر خاطره و یا مطلب جدیدی در وبلاگ نیاورم ولی بعد از حدود دو هفته دوباره مصمم شدم تا خاطرات شهید. بزرگوار مهدی زین الدین. را نقل کنم. وعامل این تصمیم جدید اتفاق عجیبی بود که برایم اتفاق افتاد و فهمیدم باید به این کار ادامه دهم. محمد رضا خسروی می گوید:. بچه هایی که متوجه این موضوع می شوند به شهید. می گویند: فلان محور خالی است، فکری به حال آنجا بکنید! که ازتباطش با خدا قوی بود درک نمی کرد.

zinatedin.blogfa.com

زینت دین - هندوانه و فلفل

http://www.zinatedin.blogfa.com/post-63.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. بسم الله الرحمن الرحیم. علی حاجی زاده می گويد:. هر وقت می افتاد تو خط شوخی دیگر هیچ کس جلودارش نبود. یک وقت هندوانه ای را قاچ کرد، لای آن فلفل پاشید، بعد به یکی از بچه ها تعارف کرد. او هم برداشت، شروع کرد به خوردن. وقتی حسابی دهانش سوخت، آقا مهدی. هم صدای خنده اش بلند شد. بعد رو کرد بهش گفت: داداش! منبع: کتاب افلاکی خاکی. نوشته شده توسط خادم الشهداء در یکشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۸۷ ساعت 9:56 لینک ثابت. شهید امر به معروف زوبونی. شهید نظام الدین احسائی.

zinatedin.blogfa.com

زینت دین

http://www.zinatedin.blogfa.com/8607.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. بسم الله الرحمن الرحیم. حسن عباسی می گوید:. پس از تصرف جزیره مجنون به دست نیروهای ما در عملیات خیبر، پاتک های پی در پی و سنگین دشمن شروع شد. با اینکه بیشترین فشارها را تحم ل می کردیم گاه عقب می نشینیم و گاه در محاصره بودیم، به یاری خدا توانستیم موقعیت خودمان را در جزیره تثبیت کنیم. یکی از عوامل مهم این تثبیت موقعیت، ابتکار جالب و بی سابقۀ آقا مهدی. آن وقت تنها چارۀ کار را در عقب نشینی می یافتند! منبع: کتاب افلاکی خاکی. بسم الله الرحمن الرحیم. را واجب ...

zinatedin.blogfa.com

زینت دین

http://www.zinatedin.blogfa.com/8609.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. آخرین ماموریت - قسمت اول. بسم الله الرحمن الرحیم. محمود اسماعیلی گنجه می گوید:. در منطقه عملیاتی خیبر، ما در واحد مهندسی رزمی کار می کردیم. سر و کارمان با لودر و بلدوزر بود. یک روز شهید. بچه های مهندسی را خواست به ستاد فرماندهی. دیدم آقا مهدی. اخمهایش تو هم است. با خنده گفتم: حاج مهدی. خیلی جدی گفت: بچه ها! راستش حرف شهادت که شد، کمی جاخوردیم. رو کردم به آقا مهدی. آنجا فاصلۀ ما با خط عراق چقدر است؟ حرف فاصله را نزن. خیلی نزدیک، حدود هفتاد تا صد متر.

zinatedin.blogfa.com

زینت دین

http://www.zinatedin.blogfa.com/author-zinatedin.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. بسم الله الرحمن الرحیم. علی حاجی زاده می گويد:. هر وقت می افتاد تو خط شوخی دیگر هیچ کس جلودارش نبود. یک وقت هندوانه ای را قاچ کرد، لای آن فلفل پاشید، بعد به یکی از بچه ها تعارف کرد. او هم برداشت، شروع کرد به خوردن. وقتی حسابی دهانش سوخت، آقا مهدی. هم صدای خنده اش بلند شد. بعد رو کرد بهش گفت: داداش! منبع: کتاب افلاکی خاکی. نوشته شده توسط خادم الشهداء در یکشنبه بیست و پنجم فروردین 1387 ساعت 9:56 لینک ثابت. بسم الله الرحمن الرحیم. علی حاجی زاده می گويد:.

zinatedin.blogfa.com

زینت دین

http://www.zinatedin.blogfa.com/8701.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. بسم الله الرحمن الرحیم. علی حاجی زاده می گويد:. هر وقت می افتاد تو خط شوخی دیگر هیچ کس جلودارش نبود. یک وقت هندوانه ای را قاچ کرد، لای آن فلفل پاشید، بعد به یکی از بچه ها تعارف کرد. او هم برداشت، شروع کرد به خوردن. وقتی حسابی دهانش سوخت، آقا مهدی. هم صدای خنده اش بلند شد. بعد رو کرد بهش گفت: داداش! منبع: کتاب افلاکی خاکی. نوشته شده توسط خادم الشهداء در یکشنبه بیست و پنجم فروردین 1387 ساعت 9:56 لینک ثابت. شهید امر به معروف زوبونی. شهید نظام الدین احسائی.

zinatedin.blogfa.com

زینت دین

http://www.zinatedin.blogfa.com/8610.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. بسم الله الرحمن الرحیم. يا أ ي ت ه ا الن ف س ال م ط م ئ ن ة ار ج عي إ لى ر ب ك راض ي ة م ر ض ي ة ف اد خ لي في ع بادي و اد خ لي ج ن تي (فجر : ۲۷ تا ۳۰). هان این نفس مطمئنه به سوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است، بازگرد و در زمره بندگان من در آی و به بهشت من وارد شو. دیگر نمی توانم بنویسم. جامه یاران سیاه و محفل و پرچم سیاه آری آری این سیاهی یادگار زینب است. نوشته شده توسط خادم الشهداء در جمعه بیست و یکم دی 1386 ساعت 23:12 لینک ثابت.

zinatedin.blogfa.com

زینت دین

http://www.zinatedin.blogfa.com/author-zinatedin2.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. دوست دارم خادم شهدا باشم. امیدوارم بتوانم خادم خوبی باشم و وظیفه ام را به خوبی انجام دهم. قصد داریم از دو کتاب افلاکی خاکی و سردار عشق مجموعه خاطراتی از سرلشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین که از دوستان و آشنایان آن شهید بزرگوار نقل شده است را برای خوانندگان گرامی بیاوریم تا از این طریق بتوانیم یاد و خاطره آن شهدای عزیز که در راه خدا و اسلام جان داده اند را زنده کنیم. این خاطرات همه درسهای چگونه بودن است و انشاءالله این شهدا را الگوی خود قرار دهیم.

zinatedin.blogfa.com

زینت دین

http://www.zinatedin.blogfa.com/8612.aspx

مجموعه خاطراتی از سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین. بسم الله الرحمن الرحیم. علی حاجی زاده می گويد:. علاقۀ عجیبی به بسیجیان داشت و شوخی هایش با آنان از همین عشق نقرط نشأت می گرفت. او به بچه هایی که خوب به خودشان می رسیدند و حسابی غذا می خوردند، می گفت: پلو خور! عکس ارتباطی با خاطره ندارد.). یک روز در ستاد لشگر، موقع صرف غذا بچه ها همه نشسته بودند. یکی از همین پلوخورها هم بود. آقا مهدی. همه بچه ها یکهو با صدای بلند گفتند: یا. علی! منبع: کتاب افلاکی خاکی. بسم الله الرحمن الرحیم. محمد میرجانی می گويد:.