gelayoll-zard.blogfa.com

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8511.aspx

تنها مردن هم زیباست باکی ندارم از تنها مردن .غربت تنها یارم چه تنها بود . تنها با ما تنهایی. تنها یارم همراهم رفیقم تنها بود . و من این را حس می کردم وقتی که او تنهایی را برای خود. خرید و تنها و بی کس. داخل یک استخری از آرامش و خاک خوابید فهمیدم تنهایی مال اوست . وتنهایی را اگر کسی دوست می دارد باید اورا نیز دوست داشته باشد .تنهایی و بی کس رفتنش. غیر قابل باور بود یعنی تنهایی ام با تنها شدنم کنار نمی آمد جنگ و ستیز بین من و تنهایی ام. تنها یارم در تنهایی اش مرا نیز مهمان می کند. وبه من می گوید. یکدفعه به...

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8602.aspx

وقتی کناردیوار می شینم و سرم را بهش تکیه می دم . نا خوداگاه یاد. روزایی می افتم که سر. روی شانه هایش می گذاشتم و او با نوازش. مهربانانه من را آرام می کرد . از مهربونی و خوبی. می گفت از روزایی که کنار هم بدون هیچ گونه. ترس و مشغله ی ذهنی و روحی زندگی خواهیم. وقتی نا امید بودم امیدوارم می کرد . وقتی خته و عصبی بودم با چند کلمه. وفتی با چشمان گریان به صورتش نگاه می کردم با یک. لبخند زیبا و ملیح اشکهامو پاک می کرد. و بوسه ای روی گونه هام. می گذاشت و می گفت : نبینم این چشمای سیاه و براق خیس باشند .

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8709.aspx

عشقم امید و تکیه گاهم شبهای پر از ستاره ام رفت. برق نگاهی که شبام رو شفاف می کرد رفت. صدای آرامش بخشی که تو نگرانی و وحشت. آرومم می کرد رفت. دستای گرم و مهربونی که دستام رو نوازش می کرد رفت. اما به جاش غصه های امد که اندازه ای کهکشون بودند. کهکشون بزرگه مگه نه؟ شبها که فکرت پنجه می کشه به دلم اونقدر گریه می کنم تا شاید یه ذره کوچلو کهکشون. غصه هام کوچیک بشه . اما کهکشون هیچ وقت کوچیک نمی شه! نمی دونم چرا اینجوری تنها شدم . نمی دونم چرا نور چراغ ها شبام رو شفاف نمی کنه! من موندمو یه تنهایی قدره نبودنهات.

eleena.blogfa.com

مترسک - زن دوم

http://www.eleena.blogfa.com/cat-3.aspx

امروز می خوام جبهه بگیرم. و یه کمی از مردا گله کنم حالا اگر مردی با من موافقه. یا مخالف تو نظرات برام بگه. تا حالا مردایی رو دیدید که تا حد انفجار حرصت رو در میارند. حتی می تونم با کمال صراحت. و اعتماد به نفس بگم که فقط اسم مرد رو همراه دارند. اگه یه خورده هم بهشون رو بدی که دیگه دم از زن دوم می زنند آخ چه دلم می خواد. وا این چه حرفیه می زنی؟ سینه سژر می کنند باد به قبقب می ندازند که:. سنت پیغمبرمونه - خدا و پیغمبراین حق رو به مرد داده تو می گی نه؟ آقای محترم این قسمت پست ما : دروغ می گه در حد تیم ملی.

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8707.aspx

سلام خوبید من بعد از مدتها دوباره برگشتم رفتنم دست خودم نبود امدنم یه جورای دست. خودم نبود اما خیلی خوشحالم بازم خدا بهم یه وقت دیگه داد که تو جمع شماها باشم بعد از. مدتها دل شکسته من پذیرفت که اون رفته و باید جاشو پر کنه وگرنه نابود میشه راستش رو. بخوایند واقعا داشتم نابود می شدم. خیلی خوشحالم که پیشتونم دوست دارم باشم نه مثل اون موقعها که ناامید بودم و برام. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم مهر ۱۳۸۷ساعت توسط soori. و ما واقعا نمي دانستيم چه شد. و خداوند عشق را آفريد تنها. تويي كه هرگز نمي شناختمت.

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8903.aspx

امروز می خوام جبهه بگیرم. و یه کمی از مردا گله کنم حالا اگر مردی با من موافقه. یا مخالف تو نظرات برام بگه. تا حالا مردایی رو دیدید که تا حد انفجار حرصت رو در میارند. حتی می تونم با کمال صراحت. و اعتماد به نفس بگم که فقط اسم مرد رو همراه دارند. اگه یه خورده هم بهشون رو بدی که دیگه دم از زن دوم می زنند آخ چه دلم می خواد. وا این چه حرفیه می زنی؟ سینه سژر می کنند باد به قبقب می ندازند که:. سنت پیغمبرمونه - خدا و پیغمبراین حق رو به مرد داده تو می گی نه؟ آقای محترم این قسمت پست ما : دروغ می گه در حد تیم ملی.

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8512.aspx

وقتي كه مي خواستي از عشق حرف برني. وقتي مي خواستي از احساساتت بگي .قرمز و عرق كرده بودي نمي تونستي تو چشمام نگاه. كني بهت گفتم: چشمات و ببند و بگو. گفتي : نمي شه! گفتم : خب برگرد و حرفت رو بزن. گفتي: نه نمي شه! كه ناگهان نگاهم به مترسك زيبايم افتاد كه با يك لبخند مليح نگاهم مي كرد. گفتم: آهان فهميدم به اون بگو و اشاره اي به مترسك كردم . نگاهي كرديو گفتي: آره خوبه باشه. چند دقيقه اي همين طور نگاهش مي كردي. گفتم: پس چرا نمي گي؟ گفتي : آخه نگاهش مثل تو مهربونه. سكوتي كردي و دوباره بهش زل زدي. گفتم : چي شد؟

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8601.aspx

سوري، مترسك و تو. سوري، مترسك و تو. وقتي دلمون مي گرفت . كنار مترسك مي نشستيم و باهاش حرف مي زديم. مثل يك مادر مهربون. به حرفامون گوش مي داد. لبخندش هميشه آرامش بخش بود. وقتي ناراحت بوديم ، ناراحت بود. وقتي شاد بوديم شاد بود. هميشه لبخند بر لب داشت حتي اون موقع كه رفتي . روي شادي نبود با لبخندش خيلي حرفا مي زد . روزي كه رفتي صورت مترسكم خيس بود چون مي دونست هم من تنها شدم هم خودش . مي دونست ديگه كسي نيست كه به دستش گل آفتابگردان بده . مي دونست ديگه كسي نيست. كه من سر روي شونه هاش بذارم و گريه كنم .

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8902.aspx

می دونم خیلی وقته که سر نزدم. می دونید اصلا شرایط و موقعیت مناسبی توی خونه نداشته بودم. و هیچ دستسرسی به سیستم و اینترنت. اما باز با همه ی سختی ها سعی کردم خودم رو نبازم. اما حالا خیلی خوشحالم که اوضاع و احوال بهتر شده و می تونم. با دوستان عزیزم باشم. دوستتون دارم و همیشه به یادتونم. نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت توسط soori. تنهام و با تنهایی زاده شدم و با تنهایی بزرگ شدم از تنهایی می ترسم و از او فرار می کنم اما او همیشه مثل سایه دنبالم است و به یک مترسک دلخوشم. خلوت خيال (مسعود ).

eleena.blogfa.com

مترسک

http://www.eleena.blogfa.com/8711.aspx

شب شده همه خواب خوابند طوری به خواب رفته اند که انگار اصلا بیدار نبوده اند و منه تنها که در. گوشه ای از اتاقم به دنبال مرحمی هستم بر دردهای پایان ناپذیرم . تاریکی همه جا را کاملا سیاه پوش کرده و ترسی تمام وجود من را. صدای را می شنوم اما نمی دانم از کجاست و صدای کیست؟ گوش هایم را تیز تر می کنم تا منبع صدا را بیابم اما هیچ منبعی را نمی یابم صدای ناله های هر شب. او آزارم می دهد . می خواهم کمکش کنم اما نمی توانم . کشوی کنار تختم را بیرون می کشم و به دنبال جعبه ی قرص هایم مشغول می شوم اما لرزش بیش از. می گذار...