gotoiran2.blogfa.com

ninijoooon.blogfa.com

فرشته کوچک

http://www.ninijoooon.blogfa.com/8909.aspx

پسر کوچولوی قشنگ بابایی و مامانی. روز سه شنبه 89/9/9 با قطار رفتیم مشهد. من تو راه پسر خیلی خوبی بودم. خیلی خیلی خوب بودم. رفتیم زیارت و با آقاجون(بابای مامانم) و مامانی عکس انداختیم. اینم منم با مامانی در نزدیکترین مکان به امام رضا (ع). نوشته شده در یکشنبه ۲۸ آذر۱۳۸۹ساعت ۱۳:۳۶ بعد از ظهر توسط امیرمحمد مالک پور. خونه 28 آبان 1389. خونه 28 آبان 1389. نوشته شده در دوشنبه ۱ آذر۱۳۸۹ساعت ۱۲:۳۱ بعد از ظهر توسط امیرمحمد مالک پور. پسر كوچولويي كه تمام شيريني زندگي بابا و مامانشه. Sogoli and her baby.

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/8909.aspx

نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۸۹ساعت 11:1 توسط مامان حدیث. خب بالاخره تونستم با یه فاصله نسبتا خوب از پست قبلی دوباره بیام و از پسری نازم بنویسم. بنویسم که چقدر دوستش دارم چقدر عاشقشم. چقدر با دیدنش احساس میکنم که به خدا نزدیکترم و اینکه چقدر خدا منو دوست داشته که یه همچین نازنینی رو بهم داده. توی این پست خدا رو شکر میخوام از خبرای خوب بنویسم. امیرحسین خدا رو شکر حالش خیلی بهتر شده و فقط یه خرده تک سرفه داره. هفته پیش حال گل پسرم اصلا خوب نبود. دلش نمیخواست راه بره حالا دیگه دلش نمیخواست بشینه.

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/9001.aspx

بالاخره امام رضا طلبید و ما در روز ۷ فروردین عازم مشهد شدیم. با قطار رفتیم و خاله سمانه رو هم با خودمون بردیم . چون من میدونستم تنهایی از عهده کارهای شما برنمیام. توی این سفر شما خیلی پسر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی. برات یه عالمه سوپ میکس شده بردم و سیب زمینی و هویج پخته شده و طبق معمول گوشت کوب برقیم هم همراهم بود. خداروشکر اصلا بالا نمیاوردی و سالم و قبراق بودی. نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۰ساعت 18:58 توسط مامان حدیث. نوشته شده در جمعه دوازدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت 10:57 توسط مامان حدیث.

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/9002.aspx

واقعا که چه عجب هم داره با این دیر آپ کردنای من . دوستان وبلاگی زیادی رو هم از دست دادم چون نمیرسم به خونه هاشون سر بزنم ولی چی کار کنم به خدا نمیرسم زلزله ای شدی واسه خودت یه لحظه نمیتونم به حال خودت بذارمت.یکی از دلایل دیگه هم اینه که قالب قشنگمون مشکل پیدا کرد و یه سری از عکسات حذف شد که خیلی حالم رو گرفت. الان هم زیاد فرصت نوشتن ندارم همین حالا رفتی روی تخت ما ایستادی و داری از پنجره بیرون رو نگاه میکنی و واسه خودت قان و قون میکنی. کلاسهای بلعت هم خیلی خوب پیش رفته. حساسیت دهانت که باعث میشد عق ب...

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/9106.aspx

روز دوشنبه رفتیم خونه مامان زری. عصرش خاله راضی و عمو محمود اومدن. برخلاف همیشه که اصلا به دیگران محل نمیدادی کلی با اونا بازی کردی همش به خاله راضی میگفت تو رو بچرخونه و باهات بازی کنه.فکرش رو هم نمیکردم که انقدر ارتباطت فرق کرده باشه قبلا اگر کسی باهات حرف میزد هم نگاهش نمیکردی. تقلیدت هم عالی شده . کلی با زبونت ادا درمیاری. این وسط بابا حسن هم خیلی تاثیر داره تو عاشقشی و هر کاری میکنه دوست داری تو هم انجام بدی. جیشت رو هم که خداروشکر پروژش داره با موفقیت پیش میره و خیلی خوب همکاری میکنی.

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/8905.aspx

غروب جمعه هم خیلی حوصلمون سر رفته بود از طرفی هم خاله پگاه گفته بود که خیابان سنایی لباسهای بچه گانه رو حراج زدن . ما هم تصمیم گرفتیم یه سری بریم اونجا. لباسای برای تو زیاد مناسب بود چون اکثرا تابستونی بودن. فقط برات یه جفت کفش ناز خریدیم و برگشتیم. راستی یه کار خطرناکت هم اینه که دیگه توی تختت آروم نمیگیری و تا حوصلت توی تختت سر میره بلند میشی میایستی و تاب میخوری و از تخت آویزون میشی . ما هم همش باید مواظبت باشیم که سرت به پشت تختت نخوره یا از تختت شوت نشی پایین. خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر بگذرونه.

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/8912.aspx

میدونم این مریضیا از کجا میان. امیرحسین از اون دفعه که بردمش دکتر آسم و آلرژی و خوب شد بلافاصله بعد از چهار پنج روز دوباره سرما خورد و هنوز هم سرماخوردگیش خوب نشده ولی نمیدونم به لطف داروی امپرازول هست یا دست آقای دکتر (چون من خیلی به دست اعتقاد دارم) که این دفعه خیلی بالا نیاورد و اذیت نشد. خدایا شکرت. بلع و جویدنت نمیتونم بگم خیلی خوب شده ولی حساسیتت انقدر پایین اومده که وقتی نون رو توی دهنت میذارم مک میزنی تا یه خرده از نون کنده میشه ولی بازهم اونو نمیجوی بلکه قورت میدی. ژله و کرم کارامل رو دوست د...

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من - آخر هفته

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/post-83.aspx

آخر هفته رو خونه مامان زری بودیم در واقع بعد کلاس اقای نعیمی که بسیار وحشتناک بود و فقط روی دهانت کار کرد و همش گریه کردی رفتیم اونجا و کلی بازی کردی و آتیش سوزوندی. نوشته شده در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۱ساعت 12:41 توسط مامان حدیث. امیرحسین نازنین ما در تاریخ 9 مرداد 1388 ساعت 18 و 30 دقیقه در بیمارستان حضرت زینب به کمک خانم دکتر ویدا عمید به دنیا اومد و روح تازه ای رو به زندگی ما بخشید. قصه های کودکانه قدیمی. زندگی خانوم و آقای هویج. سعیدرضا امید مامان و بابا. سایه و قصه زندگیش. فاطمه عشق مامان و بابا.

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من - غیبت کبری

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/post-82.aspx

یه غیبت خیلی خیلی طولانی داشتم عزیزم که نمیخوام در مورد علتش چیزی بگم فقط همین که خیلی دست و دلم به نوشتن نمیرفت و این عکسامون هم هی ناپدید میشد و انگیزم رو ازم میگرفت. توی این مدت پیشرفتهات خیلی خیلی خیلی عالی شده اینم بگم که یه خرده همه چیز رو ول کردم خیلی دنبال کلاسای مختلف و پر کردن وقتت با کلاس نیستم دلم میخواد آزاد باشی. خیلی بهم وابسته شدی یه جا هم که میریم همش با من بازی میکنی و از سر و کولم بالا میری از یه جهت دوست دارم از یه جهت هم خسته شدم که همش آویزون من میشی اصلا طرف بابایی نمیری.

mycutelittleson.blogfa.com

پسر کوچولوی من - چه عجب!!!!!

http://www.mycutelittleson.blogfa.com/post-81.aspx

واقعا که چه عجب هم داره با این دیر آپ کردنای من . دوستان وبلاگی زیادی رو هم از دست دادم چون نمیرسم به خونه هاشون سر بزنم ولی چی کار کنم به خدا نمیرسم زلزله ای شدی واسه خودت یه لحظه نمیتونم به حال خودت بذارمت.یکی از دلایل دیگه هم اینه که قالب قشنگمون مشکل پیدا کرد و یه سری از عکسات حذف شد که خیلی حالم رو گرفت. الان هم زیاد فرصت نوشتن ندارم همین حالا رفتی روی تخت ما ایستادی و داری از پنجره بیرون رو نگاه میکنی و واسه خودت قان و قون میکنی. کلاسهای بلعت هم خیلی خوب پیش رفته. حساسیت دهانت که باعث میشد عق ب...