mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1387/10/28
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. چشمانش پر بود از نگرانی و ترس. گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر. سلام کوچولو . مامانت کجاست؟ نگاهش که گره خورد در نگاهم. قطره های درشت اشکش , زلال و بی پروا. چکید روی گونه اش. ماماااا.نم . ما.مااا نم. چرا گریه می کنی عزیزم , گم شدی؟ گریه امانش نمی داد که چیزی بگوید. هق هق , گریه می کرد. آنطوری که من همیشه دلم می خواست گریه کنم. آنگونه که انگار سالهاست گریه نکرده بود. هق هق اش ای...
mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1387/6/30
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. دلم برات تنگ شده.اما من.من میتونم این دوری رو تحمل کنم. به فاصله ها فکر نمیکنم . میدونی چرا؟ آخه جای نگاهت رو نگاهم مونده.هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم.رد احساست روی دلم جا مونده. میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم.چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.حالا چطور بگم تنهام؟ چطور بگم تو نیستی؟ چطور بگم با من نیستی؟ پر از اشکهای گرم عاشقونه. Www night Skin . ir. ابجکتها...
mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1387/5/19
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. این پست رو به درخواست یکی ازدوستان گذاشتم خواهشن نظربدیدآخه اونه که نظراتتون روم. این پست رو به درخواست یکی ازدوستان گذاشتم خواهشن نظربدیدآخه اونه که نظراتتون رومی خونه. البته منم نظرات رومی خونم. آخرین روز زندگیم چه زیباست. روزی که به آغوش آن همیشه مهربان بپیوندم. روز رفتن چه زیباست. آنگاه که جز پرندگان دگر کسی نیست که تابوتم را رهسپار عرش نماید. زنگیش تلخ سرد و اندوهبار گذشت.
mohammadms2008.persianblog.ir
وداع - تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/post/170
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. قلب من می گه که هستی اماچشمام میگه نیستی. خیلی سخته باورم شه که توپیشم دیگه نیستی. بگو که هنوز چشاتو روبه عشق من نبستی. چشم من میگه تورفتی اماقلبم میگه هستی. حالاکه همش خیال بزاردستاتوبگیرم. بزارتو فرض محالم باتوباشم تا بمیرم. بزارعاشقت بمونم بزارعاشقت بمونم بزارعاشقت بمونم. حالاکه همش تورویاست نزاردلتنگت بمونم. مرگ بیداری برامن اینو خیلی خوب میدونم. پس چراهمه میگن حقیقت تلخه!
mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1390/6/19
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. قلب من می گه که هستی اماچشمام میگه نیستی. خیلی سخته باورم شه که توپیشم دیگه نیستی. بگو که هنوز چشاتو روبه عشق من نبستی. چشم من میگه تورفتی اماقلبم میگه هستی. حالاکه همش خیال بزاردستاتوبگیرم. بزارتو فرض محالم باتوباشم تا بمیرم. بزارعاشقت بمونم بزارعاشقت بمونم بزارعاشقت بمونم. حالاکه همش تورویاست نزاردلتنگت بمونم. مرگ بیداری برامن اینو خیلی خوب میدونم. پس چراهمه میگن حقیقت تلخه!
mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1387/9/23
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. سلام به دوستان عزیزم. امیدارم خوب باشید وهرجایی هستید تنهایی یارتون نباشه. من مسعود هستم دوست آقا محمدرضا دوست که نه آخه ما از وقتی همدیگرروپیداکردیم. شدیم یک روح توی دوتا بدن وازمحمدرضا جان عزیرواسه اینکه این فرصت رو واسم پیش اورد. تا بتونم حرفم رو بزنم ممنونم! زندگی امروز آغاز می شود و در امتداد فردا می نگرد می بالد و احیا می شود و باز می آغازد. یا اگه نمی تونن با کسی عهدنکنن.
mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1388/3/16
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. سلام عزیزترینم اینبارم واسه تو می نویسم. راستش این روزا فکر می کنم که رابطه بینمو خیلی سرد شده توچی فکر می کنی؟ جوابت یک لبخند بودو بعدشم گفتی این فکرو نکنم چنین چیزی نیست. مشکلاتمون طلاقتت رو سرآورده باشه. خداکنه زیربار این مشکلات نشکنیم .راستی.یادت. می یاد بهت گفتم ! تاهمیشه باهاتم پابه پات می یام اما امروز حس کردم توبه اجبار داری پا به پام می یای خداکنه که اشتباه. نه اینکه زیر...
mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1387/2/28
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. داستان کوتاه وزیبای هیچکس. داستان کوتاه وزیبای هیچکس. و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو . Hellip;…………. Hellip;……………. صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد . Hellip;…………………. Hellip;…………………. روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد. Hellip;……………. Hellip;……………. اوج می گرفت . Hellip;………………. Hellip;………………. هیچ کس اونو نمی دید . از سکوت خوششون نمیومد .
mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1390/6/12
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. تادیدمش خیلی خوشحال شدم اماهمینکه نگاش به نگام. شدوقتی باهام صحبت کرد حالم خیلی بدشد مات مونده بودم. زبونم بدامده بود. آخه. چراهمه چیز جلوی چشام به رنگ سیاه شده. انگار به. بن بست رسیدم همون. جایی که هیچ بازگشتی نداره.توی حال خودم نبودم صدام. میزدمن هچی نمی فهمیدم شوک. خیلی سنگینی بود انگار ی مرده باشم.روی پاهام. ذهنم تمام خاطرات رو از بچگیم تابه امروز از جلوی چشام مثل. مابایدمثل ...
mohammadms2008.persianblog.ir
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد
http://mohammadms2008.persianblog.ir/1387/2/14
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش درآستانه قلبم همچنان پابرجاست وهرگزغروب نخواهدکرد. بزرگترین آرزویم این بود که کوچکترین آرزوی تو باشم. داستان زیبای شاخه گل خشکیده. داستان زیبای شاخه گل خشکیده ، اولین و بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد ، خواندنی و جذاب. پیشنهاد میشود این داستان را بخوانید هرچند به کوتاهی داستانهای دیگر نیست اما از همه زیبا تر است. حتما چند دقیقه وقت خودتان را به خواندن این داستان قشنگ بگذارید و لذت ببرید. قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و . بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود . ولی پدر...