hsnoor.blogfa.com

hiva1377.persianblog.ir

خونه ی سبولی (1) - #×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/post/21

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. خونه ی سبولی (1). خوب حالا یه خاطرم رو براتون میگم:. یکی بود یکی نبود.آخ ببخشید اشتب شد.داشتم داستان خاله سوسکرو میگفتم. خوب دیگه: یه روز من و دوستم نگار می خواستیم به خونه ی سبولی(سبا). بریم پس سوار سرویس اونا شدیم و از مدرسه رفتیم.از شانس خوب ما دنبال نیلگون(یکی. از دوستامون)رفتیم.وقتی برای نیلگون دم مدرسش واستاده بودیم یه پسره با ماشینش. خلاصه سر سن آقا شرط بندی کردیم اما خوب شرط بندی بدون جواب.

hiva1377.persianblog.ir

......!!!!!!! - #×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/post/17

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. وای که چه قدر عصبانیم. چرا نداره . من اینهمه خودمو کشتم به آب و آتیش کشیدم ولی شوما. به وبی که من و دوستم مینویسیم نرفتین. اشکال نداره شاید وقت نکردین ولی یه بار دیگه بهتون سایتشو. نوشته شده در ۱۳۸۸/۱٠/٤ساعت ۱٠:٤۱ ‎ق.ظ توسط نظرات . Design By : Night Melody. دختری نوجوون باحال با یه عالمههههههههههههههه خاطره! Http:/ baransorkh.persianblog.ir. Http:/ www.asheghanedelshekaste.blogfa.com. پچ پچ من با تو.

hiva1377.persianblog.ir

#×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/1388/10

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. امتحان ترمم از شنبه شروع میشه و داره پدرم در میاد یک مطلبی براتون دارم که از وب. دوست گلم سبولی دزدیدم. سرپرست وزارت آموزش و پرورش می گوید کتاب د. خداوند بزرگوار برای دختران و پسران و زنان و. یک کتاب فرستاده از اسرار است و اسرار الهی را نه سر پرست. اموزش و پرورش می داند و نه دختران و پسران .احتمالا کتاب درسی. داستان دهقان فداکار اینگونه خواهد شد:. لازم نیست مثل مردها لباس را آتش بزند. پچ پچ من با تو.

hiva1377.persianblog.ir

#×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/1388/8

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. از دست این حفظ کردنیها آدم دیونه میشه.تقریبا ٢ هفته هست چیزی ننوشتم از بقیه عقب موندم. راستی منو سبا(یکی از بهترین دوستام) یه وب نو درست کردیم که توی لینکام هستش که با عنوان. به اون که حتما باید سربزنین و نظر بدین و گرنه پخ پخ(میکشمتون). نوشته شده در ۱۳۸۸/۸/٢٩ساعت ٢:٤۱ ‎ب.ظ توسط نظرات . تولد توله سگای نازو ملوس. امروز ممم امروز . اتفاق خاصی نیفتاده. چی بگم آخه؟ ۶تا بودن همشون دخترای نازو ملوس.

hiva1377.persianblog.ir

خونه ی سبولی (3) - #×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/post/28

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. خونه ی سبولی (3). دیگه بریم سراغ بقیه ی داستان که یه عالمه مهجرا دارم:. بعداز ناهار با فینگیلی(سگ سبا)بازی کردیم.بعد از بازی با فینگیلی تازه یادمون افتاد که. برای درس ریاضی کلی کار داریم.هیچی بعد از نوشتن مخشامون(مشقامون)دوباره با. فینگیلی بازی کردیم و سبا هم کلی خاطره از سگش تعریف کرد یکی هز اوناهم این بود. که بعضی اوقات فینگیلی دنباله دمش می کنه و بعدش از اینکه نمی تونه دمشو. راستی نظر یادتون نره!

hiva1377.persianblog.ir

#×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/1387/12

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. روزی که همسترم فوت کرد. وقتی داشتم در روز ١٨/١٢/٨٧ داشتم نهار میخوردم به پدرم گفتم:بابا به همی برنج میدی.وقتی از اتاق آمد بیرون کمی با تعجب گفت:هیوا تو میدونی چرا چشم همی خونیه؟ با تعجب از جایم بلند شدم وبه صرعت جلوی در رفتم پدرم گفت که حال من بد میشود ام کسی جلو دارم نبود.وقتی تصمیم گرفتیم تا مرگ اورا نبینیم پدرم او را در جعبه ی شیر گذاشت واو را در بین بوته های بلند پارکی گذاشت. Sad angle be with u.

hiva1377.persianblog.ir

خونه ی سبولی (2) - #×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/post/22

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. خونه ی سبولی (2). خوب دوباره برگشتم با یه مطلب جدید یعنی ادامه ی داستان خونه ی سبا:. خوب تا اونجایی گفتم که زنگ خونه رو زدیم و رفتیم بیرون بعدش:. وقتی رفتیم بالا بعد از اینکه در خونه ی سبولی رو مامانش باز کرد یه تیکه مو ی سفید. اومد بیرون و به سمت سبولی دوید و شروع به پارس کردن کرد سبا هم اونو بغلش کرد و. برد تو وقتی رفتم تو تازه فهمیدم چه خبره. سبا سگ خریده بود. منم که عاشق سگ و حیوونا هستم.

hiva1377.persianblog.ir

وای وای ......... - #×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/post/14

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. از دست این حفظ کردنیها آدم دیونه میشه.تقریبا ٢ هفته هست چیزی ننوشتم از بقیه عقب موندم. راستی منو سبا(یکی از بهترین دوستام) یه وب نو درست کردیم که توی لینکام هستش که با عنوان. به اون که حتما باید سربزنین و نظر بدین و گرنه پخ پخ(میکشمتون). نوشته شده در ۱۳۸۸/۸/٢٩ساعت ٢:٤۱ ‎ب.ظ توسط نظرات . Design By : Night Melody. دختری نوجوون باحال با یه عالمههههههههههههههه خاطره! Sad angle be with u. پچ پچ من با تو.

hiva1377.persianblog.ir

#×داستان های دیوونه بازیام ×#

http://hiva1377.persianblog.ir/1390/1

داستان های دیوونه بازیام #. همیشه با خوش حالی بیاین تو چون اگه اینطوری نباشه نمی تونین دنیای منو بفهمین. خونه ی سبولی (3). دیگه بریم سراغ بقیه ی داستان که یه عالمه مهجرا دارم:. بعداز ناهار با فینگیلی(سگ سبا)بازی کردیم.بعد از بازی با فینگیلی تازه یادمون افتاد که. برای درس ریاضی کلی کار داریم.هیچی بعد از نوشتن مخشامون(مشقامون)دوباره با. فینگیلی بازی کردیم و سبا هم کلی خاطره از سگش تعریف کرد یکی هز اوناهم این بود. که بعضی اوقات فینگیلی دنباله دمش می کنه و بعدش از اینکه نمی تونه دمشو. راستی نظر یادتون نره!