2khtaremaghreb.blogfa.com
میلاد من
http://www.2khtaremaghreb.blogfa.com/8911.aspx
درد و دل من خسته. توی یک دیوار سنگی. دو تا پنجره اسیرن. دو تا خسته دو تا تنها. یکیشون تو یکیشون من. دیوار از سنگ سیاهه. سنگ سرد و سخت خارا. زده قفل بی صدایی. به لبای خسته ی ما. نمی تونیم که بجنبیم. همه ی عشق من و تو. قصه هست قصه ی دیدار ، آه. بین دستای من و تو. با همین تلخی گذشته. شب و روزهای من و تو. راه دوری بین ما نیست. اما باز اینم زیاده. تنها پیوند من و تو. ما باید اسیر بمونیم. زنده هستیم تا اسیریم. واسه ما رهایی مرگه. تا رها بشیم می میریم ، آه. کاشکی این دیوار خراب شه. من و تو با هم بمیریم.
rahenarafteh77.blogfa.com
باز هم زندگی
http://www.rahenarafteh77.blogfa.com/8706.aspx
تمام ایستگاه می رود. و من چقدر ساده ام. کنار این قطار رفته ایستاده ام. به نرده های ایستگاه رفته. نوشته شده در جمعه یکم شهریور ۱۳۸۷ساعت 14:0 توسط روناک. یه پرواز.یه اغاز. ص دای عشق.:. خاطرات یک دانشجوی ایرانی. زنی از سرزمین افتاب. من همونم که بغضو تو نگام میشکنم! ارامش در سکوت شب. کد آهنگ برای وبلاگ. مرجع راهنمای وبلاگ نویسان.
2khtaremaghreb.blogfa.com
میلاد من - دو پنجره(اردلان سرفراز)
http://www.2khtaremaghreb.blogfa.com/post-125.aspx
درد و دل من خسته. توی یک دیوار سنگی. دو تا پنجره اسیرن. دو تا خسته دو تا تنها. یکیشون تو یکیشون من. دیوار از سنگ سیاهه. سنگ سرد و سخت خارا. زده قفل بی صدایی. به لبای خسته ی ما. نمی تونیم که بجنبیم. همه ی عشق من و تو. قصه هست قصه ی دیدار ، آه. بین دستای من و تو. با همین تلخی گذشته. شب و روزهای من و تو. راه دوری بین ما نیست. اما باز اینم زیاده. تنها پیوند من و تو. ما باید اسیر بمونیم. زنده هستیم تا اسیریم. واسه ما رهایی مرگه. تا رها بشیم می میریم ، آه. کاشکی این دیوار خراب شه. من و تو با هم بمیریم.
rahenarafteh77.blogfa.com
باز هم زندگی
http://www.rahenarafteh77.blogfa.com/8809.aspx
پسرجوانی به نام "هیو"عادت داشت از کبوترهای کهنزدیک خانه اش. زندگی می کردند مراقبت کند. یک بار یکی از انها را زخمی یافت. معالجه اش کرد غذایش داد وروی پای راست ان کبوتر برچسبی با. شماره ۱۶۷ نصب کرد. زمستان سال بعد "هیو" مجبور شد به طور اظطراری جراحی شود. در حالی که در بیمارستانی بسیار دور از خانه اش بستری بود صدای. برخورد چیزی را با پنجره اتاقش شنید. از پرستار خواهش کرد پنجره. کبوتری وارد اتاق شد وروی سینه پسرک نشست. بر پای راست کبوتر برچسبی با شماره ۱۶۷ دیده می شد. تموم شد ولی یه سوال ما ادمها؟
rahenarafteh77.blogfa.com
باز هم زندگی
http://www.rahenarafteh77.blogfa.com/8705.aspx
یه پرواز.یه اغاز. یه پرواز یه اغاز. یه شروع جدید که حتی حافظ هم تاییدش کرده:. دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند. بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی وصفا تم دادند. چه مبارک سحری بود چه فرخنده شبی ان شب قدر که این تازه براتم دادند. بعد از این روی من واینه وصف جمال که در انجا خبر از جلوه ذاتم دادند. من اگر کامروا گشتم وخوشدل چه عجب مستحق بودم و اینها بزکاتم دادند. هاتف انروز به من مژده این دولت داد که بدان جوروجفا صبرو ثباتم دادند. همت حافظ وانفاس سحر خیزان بود.
rahenarafteh77.blogfa.com
باز هم زندگی - غم نبودنت...
http://www.rahenarafteh77.blogfa.com/post-26.aspx
لحظه ای که تمام وجودمان از التهاب عشق سوخت. آنقدر که تاب و توان از کف دادیم و با پاهای برهنه بر روی ساحل راه رفتیم. تا شاید اندکی از التهاب درونمان در خنکای ساحل آرام گیرد. چه لذت بخش است وقتی که روی ساحل جز رد پای من و تو چیز دیگری نیست. هنوز ح رم داغ نفس هایت را که بر روی صورتم می پاشیدی احساس میکنم. هرگز آن لحظه که صورتم را غرق در بارقه های عشق درونت می کردی از یاد نخواهم برد. یادت هست روزی که دستت را به دستانم دادی و تمام وجودم را آتش زدی؟ آن روز نمی دانستم چرا می سوزم؟ اکنون نیز دارم می سوزم؟
rahenarafteh77.blogfa.com
باز هم زندگی
http://www.rahenarafteh77.blogfa.com/8709.aspx
باید فراموشت کنم .چندیست تمرین می کنم. آرام تلقین می کنم. حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .تا بعد، بهتر می شود. فکری برای این دل آرام غمگین می کنم. من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین. خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم. کم کم ز یادم می روی . این روزگار و رسم اوست. این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۸۷ساعت 15:44 توسط روناک. یه پرواز.یه اغاز. ص دای عشق.:. خاطرات یک دانشجوی ایرانی. زنی از سرزمین افتاب. من همونم که بغضو تو نگام میشکنم! ارامش در سکوت شب.
rahenarafteh77.blogfa.com
باز هم زندگی - باید فراموشت کنم
http://www.rahenarafteh77.blogfa.com/post-21.aspx
باید فراموشت کنم .چندیست تمرین می کنم. آرام تلقین می کنم. حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .تا بعد، بهتر می شود. فکری برای این دل آرام غمگین می کنم. من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین. خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم. کم کم ز یادم می روی . این روزگار و رسم اوست. این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۸۷ساعت 15:44 توسط روناک. یه پرواز.یه اغاز. ص دای عشق.:. خاطرات یک دانشجوی ایرانی. زنی از سرزمین افتاب. من همونم که بغضو تو نگام میشکنم! ارامش در سکوت شب.