khatereyekhanoomi.blogfa.com
تلخ و شیرینتلخ و شیرین -
http://khatereyekhanoomi.blogfa.com/
تلخ و شیرین -
http://khatereyekhanoomi.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
0.3 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
17
SSL
EXTERNAL LINKS
2
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.286 sec
SCORE
6.2
تلخ و شیرین | khatereyekhanoomi.blogfa.com Reviews
https://khatereyekhanoomi.blogfa.com
تلخ و شیرین -
تلخ و شیرین - رمان دوباره عاشقم کن
http://www.khatereyekhanoomi.blogfa.com/category/2
رمان دوباره عاشقم کن. این بار هم که. را تا آخر می روم". سهیلا زنیست مطلقه که به تازگی از همسرش جدا شده و حسابدار شرکت بزرگ تابان است و به دلیل مشکلی که در زندگی قبلی اش با آن گریبانگیر بوده نمیخواهد به داشتن دوباره عشق در زندگی اش مجالی بدهد ، اما این فرصت به زودی از راه میرسد آن هم به صورت کاملا غیر معمولی. نوشته شده در شنبه 1391/12/12. ساعت 9:36 توسط خانومی. رمان دوباره عاشقم کن) پست هشتاد و چهارم (اخرین پست). احتیاج به هوای ازاد داشتم و البته کمی تنهایی .آنهم میان این جمعیت شلوغ! گاهی نشانه هایی در زن...
تلخ و شیرین - ( رمان دوباره عاشقم کن ) پست هشتاد و سوم
http://www.khatereyekhanoomi.blogfa.com/post/84
رمان دوباره عاشقم کن ) پست هشتاد و سوم. قاضی شروع به صحبت کرد :. اقای جلیل رنجبر فرزند حسن ، ایا شما قبول دارید که سعید سنایی را در خانه ی خانم صادقی با ضربه وردنه ، به قتل رسوندین؟ ایا این اتهام را میپذیرید؟ جلیل ، باز هم چشمش به من و علیزاده افتاد .با صدای محزونی که به سختی شنیده میشد گفت :. بله ، من اینکارو کردم. خب توضیح بدین که چرا و چگونه اینکارو انجام دادین؟ دستها و صدایش به وضوح میلرزید :. من ، نمیخواستم که اون مزاحم خانم صادقی بشه ، من .عصبانی شدم .میخواستم از توی اتاق بیرونش کنم. و من نمیدانم چ...
تلخ و شیرین - (رمان دوباره عاشقم کن) پست هفتاد و ششم
http://www.khatereyekhanoomi.blogfa.com/post/77
رمان دوباره عاشقم کن) پست هفتاد و ششم. سمانه با عجله از اشپزخانه بیرون پرید :. مگه به اونم گفته بودی بیاد؟ دست و پایم را جمع کردم :. میرم دم در ببینم چیکار داره. باشه من تو اشپزخونم. با عجله از پله ها پایین رفتم ، قلبم تندتند میزد .چهره بر افروخته اش پشت ایفون ، نشان از خبر خوبی نمیداد .در را باز کردم :. کجاست اون پدر سوخته؟ مرا محکم هل داد و بدون اینکه دعوت شود از پله ها بالا رفت .پشت سرش دویدم:. تقریبا به او رسیده بودم که برگشت یقه ام را محکم گرفت و مرا به دیوار چسباند :. ادا اطوار هات فقط برا منه اره؟
تلخ و شیرین - (رمان دوباره عاشقم کن ) پست هشتاد و یکم
http://www.khatereyekhanoomi.blogfa.com/post/82
رمان دوباره عاشقم کن ) پست هشتاد و یکم. من و سمان در اتاق سرهنگ محبی ، به انتظار نشسته بودیم .از هر کداممان بصورت جداگانه ، بازجویی شده بود .خدا را شکر جلیل هم با وکیل علیزاده ملاقات مثمر ثمری داشته .دیگر ریش و قیچی را داده بودم دست وکیلش .رو کردم به سمان :. گفتم شاید میخواد قفل درو بشکنه اما دیدم با لگدش درو باز کرد .تا اومدم تو ، دیگه کار از کار گذشته بود! خیلی سریع اتفاق افتاد. با یاد اوری آن صحنه ، دوباره حس کردم فشار خونم ،پایین افتاد :. چیز دیگه ای نپرسید؟ میخواستم بدانم چه بر سر جلیل می اید :.
تلخ و شیرین
http://www.khatereyekhanoomi.blogfa.com/1392/09
رمان دوباره عاشقم کن ) پست هفتادم. بهی واقعا بر افروخته بود .صورتش از خشم قرمز شده بود ، به سرعت وسایلش را داخل کیف می گذاشت .موبایلش را در اورد و شماره حامد جانش را گرفت .نمیخواست جلوی من گریه کند .برای همین خودش را به بیرون اتاق رساند و در را بشدت به هم کوبید .برق از چشمهایم پرید . یکی دو قدم ، از شرکت دور نشده بودم که با بوقهای مکرر ماشینی به خود آمدم ، سعید بود که همپای من حرکت میکرد .با چشمهای گرد شده نگاهش کردم .این چه کاری بود؟ بیا برات توضیح میدم که امروز چی شد. من دارم میرم خونه. اره دیدم ، به س...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
17
♥ بی صـــــــداتــر از ســـــکـوتـــــ ♥
بی صداتر از سکوت. ﺩﻧﻴﺎ ﮔﻨﺠﺎﻳﺶ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﻐﺾ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ. حکایت عجیبی دارد این " اشک ". کافیست حروفش را به هم بریزی تا برسی به کاش. هستند که می افتند. فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی. را بفهمد . . . ﺭﺑﻄﯽ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻓﻘﻂ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﺖ. ﭘﺸﺖ ﻭ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ، ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﺗﻮ. ﺩﺭﺩ " ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺩﯾﺪ. ﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﺸﻪ، ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ. ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﮐﻪ، ﺑﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻥ. ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺪﻥ . ﻫﻤﯿﻨﺎ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ،. ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰنن "ﺧﻮﺑﻢ " ، " ﺧﻮﺑﯿﻢ " . ﻣﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﺧﻮﺑﻢ . که میکوبن تو صورتت. ﯾﻌﻨﯽ ...
خاطره عشق
افزودن به علاقمندی ها. خسته و دربه در شهر غمم شبم از هر چی شبه سیاهتره. به وبلاگ من خوش آمدید! امیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنید. لطفا ما را از نظرات خود بی نصیب نگذارید. اس ام اس عاشقانه. خوب و بد . 3 چیز را . . . . نه تو می مانی و نه اندوه. یکی بود یکی نبود . . . من یه عاشق بودم. طراحی وب سایت وب هنر. لطفا در صورت هرگونه استفاده از مطالب و محتویات این وبلاگ، منبع آن را نیز ذکر فرمائید. Netcamp نتکمپ نت کمپ. منو وسیله ای واسه ارامش قرار بده. بذار هرجا تنفر هست، بذ ر عش ق بکارم. در پناه عشق .
مرد
اینجا فقط جای مردهاست نه جنسیت بلکه مرام و شخصیت. Http:/ www.hadith.net/n144-e571-p475.html. Http:/ www.hadith.net/n144-e571-p475.html. تاريخ : سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ 13:58 نویسنده : مرد. دل خوش از آنیم که حج میرویم. غافل از آنیم که کج میرویم. کعبه به دیدار خدا میرویم. او که همین جاست کجا میرویم؟ تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۲ 10:48 نویسنده : مرد. م ن ع ي ر ا خاه ب ذ ن ب ل م ي م ت ح ت ى ي ع م ل ه. هر كس برادر [دينى] خود را به گناهى سرزنش كند، نميرد، مگر آنكه مرتكب آن شود. به خصوص طوری است ک...
خاطره کفش ها
نام من : علی رضا فرزانه. نوشتن رهایی از وابستگی و وابستگی به رهایی است.(ع.ر.ف). خاطره ی کفش ها. توی پیراهنش آب می شد. هر بار که انگشتانش را می شمردیکی کم داشت. شب نزدیک می شد. و او هیچ قصه ای برای خوابیدن نداشت. مگر خاطره ی کفش هایی که هرگز نپوشیده بود. چاپ شده در هیجدهم فروردین ماه هشتاد و چهار در روزنامه شرق). She was melting in her shirt. I was losing her. Whenever she counted her fingers. One was being missed. The night was approaching. She did not have any story for sleeping. سکوت که می کردی.
khatereyekhakestary.blogfa.com
سکوت سرد
خاطراتت ماندنیست حتی اگرقرن ها بگذرد5ماه که جای خود دارد. نوشته شده در شنبه بیست و نهم تیر 1392ساعت 21:18 توسط رها. دلتنگت شده ام باز ای دوست. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم اردیبهشت 1392ساعت 23:27 توسط رها. نیمکت باهم بودنمان تنهاست. من دل نشستن ندارم. نوشته شده در شنبه یازدهم آذر 1391ساعت 17:0 توسط رها. نمی خواهم خاطره فرداهایم باشی. امروز من باش حتی لحظه ای. نوشته شده در شنبه یازدهم آذر 1391ساعت 16:58 توسط رها. همان حکایت رد گم کنی است قصه ی من. مراببخش اگرمحو دیگرا ن بودم. به چه می خندی تو؟ دیر آمدی تم...
تلخ و شیرین
رمان دوباره عاشقم کن. این بار هم که. را تا آخر می روم". سهیلا زنیست مطلقه که به تازگی از همسرش جدا شده و حسابدار شرکت بزرگ تابان است و به دلیل مشکلی که در زندگی قبلی اش با آن گریبانگیر بوده نمیخواهد به داشتن دوباره عشق در زندگی اش مجالی بدهد ، اما این فرصت به زودی از راه میرسد آن هم به صورت کاملا غیر معمولی. نوشته شده در شنبه 1391/12/12. ساعت 9:36 توسط خانومی. رمان دوباره عاشقم کن) پست هشتاد و چهارم (اخرین پست). احتیاج به هوای ازاد داشتم و البته کمی تنهایی .آنهم میان این جمعیت شلوغ! گاهی نشانه هایی در زن...
کوچه های آسمان
ازتو خجالت می کشم. از تو که آنقدر بزرگی که کوچکیم را به رخم نمی کشی (ا لله اکبر. و آنقدر مهربان که تنهاییم را رنگ می کنی ( فانی قریب. وآنقدر صبور که منتظرم می مانی ( واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه. از تو خجالت می کشم. واین من هستم که همیشه در مقابل کلامت آتش می گیرم ،ذوب می شوم و عاشق. تا به سوی تو بازگردم. برخیز که راه رفته را برگردیم. در عرش صدای ارجعی پیچیده است. اما تو رفتی . صبر نکردی با هم تمام کنیم این فصل را به جایش دست در دست هم. آن روزها را در یک حرف بیان میکنیم :آه. و چه سخت است. حالا انگار که د...
شب مهتابی
آدم آرومی از نظر بقیه خانواده هستم. کتاب خوندن رو هم خیلی دوست دارم. پسر برتر از دختر آمد پدید؟ یا تو یا هیچکس. زخمی ام کرد. اما میبخشمش. کاکتوس نوازش نمیفهمد. اختلاف زن و مرد. سهم من از رویا تا واقعیت! به پرشین بلاگ خوش آمدید. همه چی برای تو. اینجا همه چی در همه. شعر و عکس عاشقانه. تو این وب همه چی پیدا میشه! نویسنده: مهتاب - ۱۳٩۳/۸/۳٠. یکی بود یکی نبود". یکی هست" که یادش در دل هاست ولی جسمش. کاش میتوان گفت "بیا برگرد"و از "روز برفی بگو" به کسی که"نگران منی"و "نبض احساسم" در دستانت است. اون موقع است که ...
خــآطــره هـــآی یه دختـــر راک بــآز
دوشنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۲ 22:50. خآطره هآی یه دختر راک بآز.
خاطره پاییز
نوشته شده توسط در جمعه یکم فروردین ۱۳۹۳ ساعت 0:0 موضوع لینک ثابت. كد موسيقي براي وبلاگ. Template Designed BY Weblogtemp.
☁ ☀ گل نرگس ☀ ☁
میخوام یه مدت وبلاگم امام زمانی باشه. بیا تا جوانم بده رخ نشانم. که این زندگانی وفایی ندارد. ۹۲/۱۱/۱۶ ] [ معصومه ] . بوییدن گل نرگس ، آنقدر که نفس قطع شود. ۹۲/۱۱/۱۶ ] [ معصومه ] . چراغانی و پر از گل های نرگس خواهد شد. ۹۲/۱۱/۱۵ ] [ معصومه ] . جهان در انتظار توست. ۹۲/۱۱/۱۵ ] [ معصومه ] . آقا جان انتظار هم از نیامدنت بی تاب شد. ۹۲/۱۱/۱۵ ] [ معصومه ] . هی رهگذر . خوش اومدی. صاحب امر ، ترس آن دارم. که بمبرم و تو هنوز در پس پرده ی غیبت باشی. سرسرای من در نبود تو. باران بی پایان چشم های من.