kolivar.persianblog.ir

azeshgh.blogsky.com

از عشق چیزی بگو

http://azeshgh.blogsky.com/1389/11/19/post-110

سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389. چرا چشات رو بستی؟ حواست به بازی باشه بعد نگی تقلب کردم ها. اون روز که از اتاقم می رفت رو خوب یادمه ،طرح بدنش تو اون لباس سفید وجودم لرزوند، زیر اون ملافه چروک لرزش بدنم را حس کرد، اما برنگشت نگاهم کنه. با این حرکت وزیر بی عرضه ات می ره بیرون و من هم دو تا خونه قلعه ام را می یارم جلو. رختخوابم از عطر تنش پر بود. همه جای اتاق می تونستم رنگ زیتونی چشاش رو حس کنم، صداش کردم اما برنگشت نگاهم کنه. هه هه ، چرا فیلت رو میاری جلو؟ فاتحه ات خوندست جان مادرم. یک ، دو ، سه .بیست و هفت!

sagzakhm.mihanblog.com

ابراهیم دربرف - نمایش آرشیو ها

http://sagzakhm.mihanblog.com/post/list

متولد 1308 در شهرستان باغ ملک.شهری از شهرهای خوزستان. یه روز که داشتم قدم می زدم.در درونم جوانه ای رویید.جوانه گفت:تو 80 ساله ای.ایستادم.راست می گفت.زیر لب زمزمه کردم:والعصر.قسم به زمان.و قدم های بعدی را 80 ساله برداشتم.چند سال از آن روزها می گذرد و من هنوز 80ساله ام.زمان گفت:این تنها حقیقت زندگی توست.تو متولد 1308 هستی و نه .13. همان روز عاشق دختری شدم.دختر رود کارون بود.رود کارون گفت:تو دیوونه ای مشتبا! آخه کی عاشق یه رود میشه؟ گفت:این خوبه که تو عاشق یه رودخونه ای. گفتم:می دونم می خوام بنویسمش.

azeshgh.blogsky.com

از عشق چیزی بگو

http://azeshgh.blogsky.com/page/4

چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388. تنها ماندم.تنها رفتی. وقتی نیستی خونمون با من غریبی می کنه. دل اگه میگه صبورم خود فریبی می کنه. صدای قناری محزون و غم آلود میشه. واسه من هر چی که هست و نیست نابود میشه. درد وحشتناکی رو روی قوزک پای چپم حس می کنم اما نگاه وحشتزده تو درد را از یادم می بره. با همون دستای بزرگ و گرم روی کبودی قوزک پام دست می کشی و می گی نه! وقتی نیستی گلهای باغچه نگاهم می کنن. با زبون بسته محکوم به گناهم می کنن. گلها میگن که با داشتن یه دنیا خاطره. چرا دیوونگی کردی و گذاشتی که بره! رو به کدام آ...

azeshgh.blogsky.com

از عشق چیزی بگو

http://azeshgh.blogsky.com/1390/03

چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390. پدرم وقتی مرد آسمان ابری بود. دیشب خواب تو رو دیدم ، چه رویای پرشوری. انگار که تو خواب می دیدم ، تو سالها از من دوری. و می گویی : سعی کن چیزهای خوب را بخوانی ، هر چیزی که در آن از کشتن و بردن حرفی نباشد هنوز نمی دانم معنای سخنت را .انگشت اشاره ام اما به قلاب نشانه رفته. رد شدی و من در آغوشت چاره ای جز گذر نداشتم.آهسته در گوشم نجوا کردی :. اینقده اون دستاتو بالا و پائین نکن. لب بچه ماهی رو با قلاب خونی نکن .ماهیگیر، ماهیگیر. این بچه ماهی توی آب ها ناپیداست. بدا براین روزگار .

dodeh.blogfa.com

دوده

http://www.dodeh.blogfa.com/9211.aspx

اصلا نمی دانم چگونه دوده شدم! 5 ماه فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من هم بعنوان یک دوده میتوانم وبلاگی داشته باشم تا حرف های ناگفته ام را در آن بنویسم البت هنوز هم نمی دانم از کجای مصایب دوران باید نوشت! و قلبم برای تمامی آنهایی که مصیبت دیده چرخ دورانند میسوزد و از سوراخ هایش دالانی باز میشود به اندازه یک دوده. راستی قلب من ساخته از مجموعه دوده هاست .مواظب باشید دست نزنید سیاه میشوید. دوده ای که مهر 62 زاده شد تا امروز یک خبرنگار باشد. اتاقی از آن خود. یولچی (حمیدرضا عسگری نژاد). حواری خورشید( هژیر ).

azeshgh.blogsky.com

از عشق چیزی بگو

http://azeshgh.blogsky.com/posts

پدرم وقتی مرد آسمان ابری بود. چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 توسط R&A. چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 توسط R&A. چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 توسط R&A. سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 توسط R&A. دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 توسط R&A. شنبه 2 بهمنماه سال 1389 توسط R&A. چهارشنبه 29 دیماه سال 1389 توسط R&A. یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 توسط R&A. دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 توسط R&A. بوی عید نمی آید. چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 توسط R&A. شنبه 1 اسفندماه سال 1388 توسط R&A. پیش به سوی دروازه های پیشرفت! لابیرنت - از ...

azeshgh.blogsky.com

از عشق چیزی بگو

http://azeshgh.blogsky.com/1390/03/25/post-113

چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390. پدرم وقتی مرد آسمان ابری بود. دیشب خواب تو رو دیدم ، چه رویای پرشوری. انگار که تو خواب می دیدم ، تو سالها از من دوری. و می گویی : سعی کن چیزهای خوب را بخوانی ، هر چیزی که در آن از کشتن و بردن حرفی نباشد هنوز نمی دانم معنای سخنت را .انگشت اشاره ام اما به قلاب نشانه رفته. رد شدی و من در آغوشت چاره ای جز گذر نداشتم.آهسته در گوشم نجوا کردی :. اینقده اون دستاتو بالا و پائین نکن. لب بچه ماهی رو با قلاب خونی نکن .ماهیگیر، ماهیگیر. این بچه ماهی توی آب ها ناپیداست. بدا براین روزگار .

dodeh.blogfa.com

دوده

http://www.dodeh.blogfa.com/9210.aspx

اصلا نمی دانم چگونه دوده شدم! 5 ماه فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من هم بعنوان یک دوده میتوانم وبلاگی داشته باشم تا حرف های ناگفته ام را در آن بنویسم البت هنوز هم نمی دانم از کجای مصایب دوران باید نوشت! و قلبم برای تمامی آنهایی که مصیبت دیده چرخ دورانند میسوزد و از سوراخ هایش دالانی باز میشود به اندازه یک دوده. راستی قلب من ساخته از مجموعه دوده هاست .مواظب باشید دست نزنید سیاه میشوید. دوده ای که مهر 62 زاده شد تا امروز یک خبرنگار باشد. اتاقی از آن خود. یولچی (حمیدرضا عسگری نژاد). حواری خورشید( هژیر ).

dodeh.blogfa.com

دوده

http://www.dodeh.blogfa.com/9310.aspx

اصلا نمی دانم چگونه دوده شدم! 5 ماه فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که من هم بعنوان یک دوده میتوانم وبلاگی داشته باشم تا حرف های ناگفته ام را در آن بنویسم البت هنوز هم نمی دانم از کجای مصایب دوران باید نوشت! و قلبم برای تمامی آنهایی که مصیبت دیده چرخ دورانند میسوزد و از سوراخ هایش دالانی باز میشود به اندازه یک دوده. راستی قلب من ساخته از مجموعه دوده هاست .مواظب باشید دست نزنید سیاه میشوید. دوده ای که مهر 62 زاده شد تا امروز یک خبرنگار باشد. اتاقی از آن خود. یولچی (حمیدرضا عسگری نژاد). حواری خورشید( هژیر ).