labbaik.parsiblog.com

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا - درود و بدرود

http://www.baranemasiha.blogfa.com/post-56.aspx

دوسال از اخرین نوشته ام اینجا میگذره. یه کم بیشتر یا کمتر. دیگه دوست ندارم تو محیط بلاگفا نوشته هامو بذارم .از این به بعد اینجا مینویسم:. Http:/ shabpare88.wordpress.com. مرسی از دوستانی که هنوز سراغ میگیرن و ببخشید که پیغاما رو تایید نکردم. نوشته شده در جمعه ششم مرداد ۱۳۹۱ساعت 22:34 توسط خانم گل. یادم باشد فردا ،حتما، ناز گل را بكشم. حق به شب بو بدهم. و نخندم دیگر، به تركهای دل هر گلدان! و به انگشت، نخی خواهم بست تا فراموش نگردد فردا! و بدانم كه شبی خواهم رفت. و شبی هست كه نباشد، پس از آن فردایی.

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا - این نیز بگذرد...

http://www.baranemasiha.blogfa.com/post-55.aspx

لم داده ام روی صندلی.دست به سینه نشسته ام و پاهایم را انداخته ام روی هم.به گوشه ای از گل بزرگ روی فرش خیره شده ام. حالت تهوع باز سراغم آمده.سعی می کنم خودم را گول بزنم و طوری که خودم هم باورم بشود در دل می گویم : لابد سردی ام شده. نمی گذارم فکرم برود سمت اینکه از ناراحتی و غم است که این حال و روز را دارم.غرورم نمی گذارد حتی خودم بفهمم این بغض است که چنگالش را در گلویم فرو می کند ومن را تا مرز خفگی می برد و حالت تهوع می گیرم. در آخر ولی نتیجه میگیرم دنیا چه جای مزخرفی است.زندگی گاهی چقدر درد دارد! نوشته ش...

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا

http://www.baranemasiha.blogfa.com/8806.aspx

زندگی شاید مثل گلی است.گلبرگهایش را که لمس می کنم، پر می شوم از حسی خوب.شیرین است و زیبا مثل. گاهی هم تیغی از این گل مرا زخمی میکند. تیغی به. برندگی بیداری و تلخی واقعیت. من اما گریه نمیکنم.بغض نمیکنم.نمیشکنم. من. چسب زخمی به دور سر انگشت احساسم میزنم که دیگر لمس نکنم زندگی را.که دیگر فریب لطافتش را نخورم.که دیگر حس نکنم گرمی اش را.سردی اش را.و دیگر تیغی مرا زخمی نکند. تیغی به برندگی بیداری و تلخی واقعیت. نوشته شده در شنبه بیست و یکم شهریور 1388ساعت 16:43 توسط خانم گل. یادم باشد فردا ،حتما، ناز گل را بكشم.

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا - من زندگی می بافم...

http://www.baranemasiha.blogfa.com/post-54.aspx

من زندگی می بافم. می خواهم با کلاف سردرگم لحظه هایم، زندگی ام را ببافم. انگشتانم را لای تارو پود کلاف فرو می برم .چشم می دوزم به تارهای تو در تو و با خود فکر می کنم. کشبافزندگی ام را کشباف می بافم.شاید لازم باشد قدری کشش دهم. یک نیم تنه.قانعم! همین که قلبم را گرم نگه دارد کافیست. روزها را رج می اندازم.ساعتها را.ثانیه ها را. یکی رو.یکی زیر. گهگاه خاطره ها را گره می زنم به تار و پود زندگی و نقشی می اندازم. .یکی خوب.یکی بد. خوب و بد در هم تنیده می شود.گاهی رج رج رنج می بافم.گاهی. گره ها را کور می کنم.

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا

http://www.baranemasiha.blogfa.com/8804.aspx

لیلة الرغائب" کی بود؟ ای بابا.یادمون رفت. به هر حال زیاد فرقی نمیکنه.جدیدا شدم اهل پس انداز.میخوام آرزوهامو با خودم به گور ببرم.خرج کردنش تو این دنیا زیاد فایده ای نداره.فکر کنم اون ور راحت تر محقق بشه. هر چی آرزوی خوبه مال شماها. از خدا با اون عظمتش پنهون نیست شما که دیگه عددی نیستین. میخواستم آرزو کنم.ولی راستش خنده ام میگیره.بی دلیل.نمیدونم چرا. کامنت دونی این پستو میبندم.(تو پ.ن۴ توضیح میدم چرا) .میدونم زیاد با اصول دموکراسی نمیخونه ها.ولی خب زور داریم زور میگیم.حرفیه؟ شما آقا مشکلی داری؟ شاعرانه ی د...

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا

http://www.baranemasiha.blogfa.com/8805.aspx

نگاهم از پنجره ی روبرو به بیرون پرواز می کند.ساختمان های خاکستری را طی می کند.از انبوه سبز درختان می گذرد و به نیلی آسمان گره می خورد. "آ" مثل آسمان. نگاهم به نقطه ای دور از آسمان خیره مانده.چشمانم را تنگ می کنم .در ذهنم دنبال چیزی می گردم.شاید خاطره ای دور.شاید معنایی از دست رفته.شاید مفهمومی فراموش شده.ارزشی گم شده.صدای خواهر زاده ام مرا به خود می آورد.بی آنکه چشم از آسمان بردارم می گویم.بنویس عزیزکم.بنویس " آ ". ." آ " مثل آزادی. صاحب وبلاگ بشنو از نی. تو کیستی که با تو رویای من طلاییست. پن۳:نکته ی آخ...

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا

http://www.baranemasiha.blogfa.com/8901.aspx

این روزها حال من خوب است.شاید بهتر از همیشه. این روزها مثل هوای بهاری ام.گاهی آسمان دلم آفتابیست. گاهی ابری. گاهی طوفانی. این روزها با خدا آشتی ترم.به هم سلام می کنیم.صبح بخیر می گوییم .حتی گاهی مثل مادری مهربان تا دم در بدرقه ام می کند. این روزها کودک درونم بی قرار است، می خواهد کودکی کند.از ته دل بخندد.دل ببندد. اما. عقل و منطقم با تلخی همیشگی اش چشم غره ای به طفل معصوم می رود و بد و بیراهی نثار دلبستگی و وابستگی می کند و کودک بیچاره سرخورده تر از همیشه لب ور می چیند وگوشه ای آرام می نشیند.و من! همه چی...

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا

http://www.baranemasiha.blogfa.com/8803.aspx

دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره. صدای زنگ گوشی دختر رو از خواب بیدار کرد، اونقدر زنگ زد تا قطع شد.چه سردردی! دختر دوباره با صدایی بلندتر گفت:.بله؟ صدا از اونور خط بدون سلام ادامه داد.:. تلفن منو چرا جواب نمی دی؟ هیچ معلوم هست تو چته؟ یه خبر از خودت نمیتونی بدی؟ دختر گوشی رو از گوشش فاصله داد تا صدای بلندی که مدام اعتراض و گلایه میکرد کمتر گوشش رو اذیت کنه. با دست موهای روی پیشانی اش را کنار زد و کف دست رو تکیه گاه پیشانی اش کرد فکر میکرد این کار سر دردش رو تسکین میده. حواست به من هست یا نه؟ نوشته شده در...

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا

http://www.baranemasiha.blogfa.com/8710.aspx

ندائی درونم به من نهیب می زند.یادآور میشود که هر روز.همین موقع.همین ساعت. سعی میکنم افکارم را به دست فراموشی بسپارم،بدرقه شان کنم و بگویم شما را به خیر و ما را به سلامت! ولی نمی توانم.باور کن نمی توانم. احساس خوبی ندارم.جای خالیش بدجوری حس می شود.به خود می پیچم. باز همان صدا! به ساعت خیره میشوم.زمان چه زود میگذرد.تیک تاک ساعت با صدای آشنا ریتم زجر آوری میگیرد.چه سمفونی مزخرفی! استیصال جای خود را به خشم می دهد .سراپا اعتراض میشوم و با فریاد میگویم:. ساعت از یک و نیمم گذشته.پس چرا ناهار نمیخوریم؟ و نخندم د...

baranemasiha.blogfa.com

باران مسیحا

http://www.baranemasiha.blogfa.com/8711.aspx

به تو از تو مینویسم. بهتر از حالا برای عشق ورزیدن وغرور رو زیر پا گذاشتن؟ کی میتونه مطمئن باشه تا فردا زنده اس یا نه؟ شاید فردا نباشم.نمیخوام قبل از مرگ حسرت بخورم چرا یه چیزایی رو نگفتم. برای عشق ورزیدن و از غرور خود گذشتن؟ کی می تونه جای خالیشو برات پر کنه؟ مهم اینه که همین الان.همین جا .پر از احساس گفتنم.پر از احساس دوست داشتن.نسبت به کسی که مطمئنا یکی از شخصیت های منحصر به فردیه که تاثیر زیادی تو زندگیم داشته. پریسا جان.به تو نامه مینویسم.به تو از تو مینویسم. دردو دل کردن هامونو دوست دارم. آدم خودخوا...