m-sd.blogfa.com

filmist.blogfa.com

فیلمیست - انهدام

http://www.filmist.blogfa.com/post-19.aspx

فیلم، شعر، موزیک و . در این خاک نمناک. که بوی باروت می دهد. زمین بخار می شود. به آسمان می آید. نامه ای که از گرسنگی. توی جیبم، خش خش می کند. نفسش را حبس کرده. توی مغزم تیر می کشد. نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۸۹ساعت 23:41 توسط ایمان رهبر.

filmist.blogfa.com

فیلمیست - یک داستان

http://www.filmist.blogfa.com/post-23.aspx

فیلم، شعر، موزیک و . نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۰ساعت 6:2 توسط ایمان رهبر.

filmist.blogfa.com

فیلمیست

http://www.filmist.blogfa.com/9001.aspx

فیلم، شعر، موزیک و . نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم فروردین 1390ساعت 6:2 توسط ایمان رهبر.

filmist.blogfa.com

فیلمیست - یک شعر

http://www.filmist.blogfa.com/post-24.aspx

فیلم، شعر، موزیک و . با انسانیت رفته از دست. که رد انگشتانم را. روی موهایت جا گذاشت. تمام این دیوارها را. که رد می کنم. نمی رسم هنوز به دری. که پشتش تو از پله های دریا. ولی رفته ای با لک لک ها. و من، مشتی ماسه می پاشم. روی تمام انسان ها. نیمه خالی لیوانم را. از دریا پر می کنم. نوشته شده در جمعه دوم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 3:4 توسط ایمان رهبر.

tavahomzadegan.blogfa.com

توهم زدگان

http://www.tavahomzadegan.blogfa.com/9106.aspx

دور از دنیای واقعی. سه شنبه 28 شهریور1391. امر به معروف و نهی از منکر رو به خاموشیست. آنچه باقی مانده تهدید و ارعاب است! وضعیت عجیبی حاکم شده است از طرفی هر مسلمان وظیفه دارد آمر به معروف و ناهی از منکر. باشد و از طرف دیگر جوانان امروز بی حوصله و بی طاقت شده اند تا آنجا که کار به جایی می رسد. که ناهیان از منکر می شوند مجری قانون و به ظاهر دشمن مردم! چندی پیش بر حسب اتفاق فرصتی فراهم امد تا در یکی از ون های گشت ارشاد وارد شوم , البته. نبود تنها چیزی که اثری از آن دیده نمی شد امر به معروف و نهی از منکر بود!

filmist.blogfa.com

فیلمیست

http://www.filmist.blogfa.com/8912.aspx

فیلم، شعر، موزیک و . در چشم های جنون زده ام. ساحل را می بلعد. در تابوتی می گذارد. به دور خودم می چرخم. چنگ می زنم جزیره ای را. آنقدر که کنده می شود. ته نشین می شوم. خانه ای می سازم. با سقفی از صدای توفان. به گ ل می نشینم. در انتظار موجی که. بادبانم را تکان دهد. نوشته شده در جمعه بیست و هفتم اسفند 1389ساعت 23:43 توسط ایمان رهبر. تمام نمی شود این شعر. نوشته شده در شنبه چهاردهم اسفند 1389ساعت 0:15 توسط ایمان رهبر.

filmist.blogfa.com

فیلمیست

http://www.filmist.blogfa.com/9002.aspx

فیلم، شعر، موزیک و . با انسانیت رفته از دست. که رد انگشتانم را. روی موهایت جا گذاشت. تمام این دیوارها را. که رد می کنم. نمی رسم هنوز به دری. که پشتش تو از پله های دریا. ولی رفته ای با لک لک ها. و من، مشتی ماسه می پاشم. روی تمام انسان ها. نیمه خالی لیوانم را. از دریا پر می کنم. نوشته شده در جمعه دوم اردیبهشت 1390ساعت 3:4 توسط ایمان رهبر.

tavahomzadegan.blogfa.com

توهم زدگان

http://www.tavahomzadegan.blogfa.com/9210.aspx

دور از دنیای واقعی. قبلا، موقعی که یکی می گفت آرزوش صلح جهانیه و این حرفا من زیاد نمی فهمیدم. یعنی می فهمیدم که چیز خوبیه، می فهمیدم ظلم توی دنیا زیاده، اما حسش نمی کردم. ولی حالا آرزوی خودمم شده و با تمام وجودم حسش می کنم. به اندازه ای که می خوام و باید براش تلاش نمی کنم. واقعا دارم بهش می رسم، اولین قانون زندگیه. ولی مخصوصا اولیشو نداریم، دومی هم بیشتر شکل ترحم گرفته به خودش، نه؟ توی این دنیا وجود نداره ما هم به منافع به اصطلاح شخصیمون نمی رسیم! مگه می تونیم از این دنیا جدا بشیم؟ من از سیاست و این چیزه...

tavahomzadegan.blogfa.com

توهم زدگان - خواهشا من رو ببینید !

http://www.tavahomzadegan.blogfa.com/post-33.aspx

دور از دنیای واقعی. خواهشا من رو ببینید! چرا ما آدما اینطوری هستیم؟ یه مطلب قشنگ و پر معنی یا شاید حتی بی خود که فقط زیادی برق و لآب داره رو می خونم و بعد فکر می کنم خب منم می تونم همچین چیزی بنویسم؟ با این همه اندیشه و افکار والا! یعنی همش منتظرم تا اعلام وجود بکنم بگم که منم هستم ایها الناس! تمام کارام حول اثبات خودم می چرخه درس خوندم و کنکور قبول شدم تا خودمو اثبات کنم دوست پیدا کردم تا بگم من آدم توانایی هستم بگم من منزوی نیستم و . تا حالا شده فکر کنید اگه تو این دنیا نبودید چی میشد؟ من همین الان دار...

tavahomzadegan.blogfa.com

توهم زدگان - کلاهک

http://www.tavahomzadegan.blogfa.com/post-35.aspx

دور از دنیای واقعی. من یعنی من، و تو، یعنی من، پس به خود نگیرید. گلبول قرمز. خون. یک بچه ی 4-5 ساله فوقش اسم گلبول قرمز و سفید را شنیده باشد. از کجا فرقشان را با خون بداند؟ روزی که پایم زخم شد. به مامان گفتم: مامان، پام زخم شده، داره خون میاد! و احتمالا ترسیده بودم. مامانم گفت: چی. نه. اینا گلبولای قرمزته. من گفتم: پس چرا دارن میان بیرون؟ مامانم گفت: بعضی وقتها باید بیان چیزی نیست. و تا مدتها من فکر می کردم خون بیرون نمی آید و گلبول قرمز است! D: ) اسم مرا احمق می گذارید. چون "من" در آن جامعه نبودم! خانوا...