madarane.mihanblog.com

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من - تابستان 92

http://www.mylifessun.blogfa.com/post-86.aspx

گل من تابستون گرم اینجوری گذشت که. شما دو روز در هفته کلاس باله میرفتی و دو روز در هفته (که الان به دلیل تداخل با کلاس باله ات شده یک روز )کلاس پایین که توش کارای خلاقیتی و نقاشی و کاردستی و . از این جور کارا میکنین با دوستای همسایه میرفتی یا بهتره بگم میری. مامانی هم کلاسای خودشو داشت.تمرین ارکستر و کلاسای مربوط به اون و کلاس پیانو.خلاصه که سرمون حسابی گرم بود مخصوصا از اواخر تیر که مامانی مشغول به کار شد تو آموزشگاه. شما هم وقتی مامانی نیست خونه مامانا(مادر بزرگ) میمونی و تا میونی بازی میکنی.

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من

http://www.mylifessun.blogfa.com/9106.aspx

عشق من زندگی من دختر گلم هر روز که میگذره در کنارت بیشتر احساس خوشبختی میکنم و از ته دل خوشحالم که تو رو دارم. نوشته شده در ۹۱/۰۶/۳۰ساعت 0:0 AM. امروز بهترین روز زندگی منه. ۶ سال پیش تو این روز با علیرضای عزیزم ازدواج کردم.هر لحظه اون روز برام پر از شادی و عشق و هیجان بود.میخندیدم اشک میریختم و از ته دل خوشحال بودم. خیلی خوشحالم که امروز همسر عزیز و دختر گلم رو دارم و در کنارشون خوشبختم. خدایا ما رو برای هم نگه دار. نوشته شده در ۹۱/۰۶/۲۹ساعت 23:56 PM. با اینکه بزرگ شدی ولی اعتراف میکنم هنوز دوست دارم همی...

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من - تولد 5 سالگی

http://www.mylifessun.blogfa.com/post-87.aspx

دخترکم ۵ سال از تولد تو گذشت.۵ سال از لحظه ناب مادر شدن من.۵ سال ژر از لحظه های شاد و خوب کنار تو.خیلی زود گذشت.دلم خیلی تنگ میشه واسه روزای کوچیکیت.اما میدونم که باید از همین الان و هر لحظه لذت ببرم. امسال خیلی بیشتر احساس میکنم بزرگ شدی چون تو اولین روز ۶ سالگیت باید به مدرسه بری.هنوز باورم نمیشه ولی خیلی زود رسید موقعی که باید بیشتر مستقل بشی و وارد جامعه و محیط بیرون بشی.ساعتهایی رو بدون من بگذرونی. اما مهم تر از مه اینه که بهمون خوش گذشت و این جشن باعث شد نسبت به مدرسه رفتن هم علاقه پیدا کنی. مامان ...

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من

http://www.mylifessun.blogfa.com/9006.aspx

احتمالا این اخرین پست قبل از ۳ سالگی روژاست. این چند وقت که گذشت نشد پست جدیدی بذارم چون خیلی درگیر بودم.متاسفانه اتفاق بدی افتاد و ما روزهای سختی رو تو اوایل مرداد ماه داشتیم.دوست ندارم بیشتر دراین مورد تو وبلاگ روژا بنویسم. غذا خوردنش همچنان تعریفی نداره و به ندرت میشینه کنار ما سر میز و کلا همیشه یا قبل از ما غذا میخوره یا بعد از ما و ترجیح میده که بیشتر وقتش رو بازی کنه. امیدوارم این مشکل تو ۴ سالگی حل بشه. من گفتم خوب دندوناشه دیگه.بعد سریع برگشته به من میگه مامان این که دندون نیست این عاج فیله.

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من

http://www.mylifessun.blogfa.com/9207.aspx

دخترکم ۵ سال از تولد تو گذشت.۵ سال از لحظه ناب مادر شدن من.۵ سال ژر از لحظه های شاد و خوب کنار تو.خیلی زود گذشت.دلم خیلی تنگ میشه واسه روزای کوچیکیت.اما میدونم که باید از همین الان و هر لحظه لذت ببرم. امسال خیلی بیشتر احساس میکنم بزرگ شدی چون تو اولین روز ۶ سالگیت باید به مدرسه بری.هنوز باورم نمیشه ولی خیلی زود رسید موقعی که باید بیشتر مستقل بشی و وارد جامعه و محیط بیرون بشی.ساعتهایی رو بدون من بگذرونی. اما مهم تر از مه اینه که بهمون خوش گذشت و این جشن باعث شد نسبت به مدرسه رفتن هم علاقه پیدا کنی. مامان ...

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من

http://www.mylifessun.blogfa.com/9009.aspx

دختر نازم اول این ماه درست شب تولد مامانی من و شما و خاله رعنا ۳ تایی با همدیگه رفتیم کیش خونه دوست من. این اولین باری بود که بدون بابایی سفر میکردیم و من یه کم نگران بودم ولی تو اینقدر خوب همکاری کردی و دختر گلی بودی که باعث شدی واقعا بهمون خوش بگذره و من هم از هر لحظه سفرمون در کنار تو لذت بردم. گاهی دلتنگ بابایی میشدی ولی اینقدر اونحا برات تازگی داشت که حسابی خوشحال بودی. در حال خوردن نوشیدنی ممنوعه! مگه زوره نمیخوام شتر سوار شم! دختر ماهم مرسی که اینقدر خانوم و حرف گوش کنی.عاشقتم عسلم. 3 سال و 2 ماه.

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من

http://www.mylifessun.blogfa.com/9010.aspx

امروز(۲۴ دی)تولد مردی بود که برای همه ما عزیز بود.مردی با فکر و اندیشه ای والا .کسی که انگار مال آینده بود.هنوز قدرت درک اندیشه های اون رو هیچ کدوم از ما نداریم و متاسفم که خیلی زود اونو از دست دادیم.متاسفم که قبل از اینکه بتونی اونو بفهمی از دست دادیمش.هرچند حتما بعده ها مهربونیاشو به خاطر خواهی آورد. نمیدونی مامانی چقدر خوشحال بود که اونو داره.نمیدونی هر لحظه با او بودن چقدر برای من لذت بخش بود.افسوس. نوشته شده در ۹۰/۱۰/۲۵ساعت 1:38 AM. انگار حس نفرت و کینه داره جای خوبیهارو تو دلها میگیره. 1 تا 2 سالگی.

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من

http://www.mylifessun.blogfa.com/9102.aspx

فرشته کوچولوهای دوست داشتنی(روژا-سارا-پندار). نوشته شده در ۹۱/۰۲/۰۴ساعت 23:41 PM. فروردین ۹۱ هم گذشت.روزای خیلی خوبی رو داشتیم کنار هم. اول از نوروز بگم.۳ روز قبل از عید با همدیگه رفتیم شمال خونه بابا محمد و تا هفتم عید اونجا بودیم.به هممون و مخصوصا به تو خیلی خوش گذشت.بله دیگه کیه که بدش بیاد جایی باشه که از صبح تا شب قربون صدقه اش میرن و تا چیزی میخواد براش فراهمه. دوچرخه سواری تو کوچه و دوییدن کنار دریا و آب بازی هم که به راه بود. تو سفر خیلی دختر گلی بودی و مامان و بابا کلی بهت افتخار کردن گلم.

mylifessun.blogfa.com

آفتاب زندگی من

http://www.mylifessun.blogfa.com/9004.aspx

خرداد 90(2 و 9). روژا جون ۲ سال و ۹ ماهه بلاخره تو اوایل این ماه تونست کاملا از پوشک گرفته بشه و راااااحت بشه.ما هم البته یه جورایی راحت شدیم ولی باز تا خودش بتونه تنهایی بره دستشویی یه کم سختی داره. ۱۹هم این ماه تولد دوست صمیمی روژا سارا جون بود.خیلی به من و روزا خوش گذشت.البته روژا خیلی همکاری نکرد و به همین دلیل یه دونه عکس درست حسابی هم با دوستاش نداره.اما اینو میزارم که خاطره اش بمونه. خلاصه که این ماه هم به یه چشم بر هم زدن گذشت و دیگه تا ۳ سالگی هم چیزی نمونده. نوشته شده در ۹۰/۰۴/۱۳ساعت 14:19 PM.