maghazedarydarfarang.blogfa.com

siberangi.blogfa.com

سیب رنگی - بازگشت

http://www.siberangi.blogfa.com/post-310.aspx

سیبی رنگی ، آزاد ، رها و پر مهر. فرزندی از جنس سروش و نوا. بالاخره بعد از 2.5 ماه به علت خرابی بلاگفا برگشتیم . همگی خوبیم. ماهور دراین مدت کلاس رقص و کلاس باله و موسیقی و نقاشی می ره. استخر مهدرا هم که از تیر ماه شروع شده می ره و به قول خودش بازو بند ممنوع شده اند و بدون بازوبند در اب حضور دارند. نمایش سفید برفی و هفت کوتوله را با رومینا رفتند که خیلی خوششون اومد و یکی از اصلی ترین بازیهاشون شده. همچنان شیفته خانه سبز و دکتر ارنست هست البته کارتون مهاجران و زنان کوچک و بنر را هم این وسط ها دیده. دوست دا...

siberangi.blogfa.com

سیب رنگی - اسفندانه

http://www.siberangi.blogfa.com/post-307.aspx

سیبی رنگی ، آزاد ، رها و پر مهر. فرزندی از جنس سروش و نوا. اسفند ماه بسیار شلوغی داشتیم. دو روز بعد هم که من دنبال ماهور رفتم دیدم مامان و بابای آرتین تو حیاطند . مدیر شون به من خندید گفت ماهور را آوردیم حیاط تا به باباش نشون بده! نگو باباش را آورده بوده ماهور را ببینه! به ماهور می گم بابای آرتین بهت چی گفت؟ گفت: به به چه دختر نازی! هم جشن مهد کودک بود که خیلی خیلی خوب برگزار کردند و به همه خوش گذشت. واقعا اجرای 4 ساعت برنامه خیلی سخته.برنامه تو سالن بولینگ عبدو بود و انصافا خیلی زحمت کشیده بودند. دوست د...

dastneveshtehayam.blogfa.com

زنی از شهر بنفشه -

http://www.dastneveshtehayam.blogfa.com/post-244.aspx

زنی از شهر بنفشه. در حسرت روزهایی که گذشت سکوت میکنم سنگین تر از فریاد. زیر دوش داغ می ایستم و سرم و بالا میگیرم و چشمامو میبندم.بخار آب حموم رو پر میکنه و من بوی بخار اب رو دوست دارم. یاد اون روزای گرم تابستون میفتم که میرفتیم استخر . سرم و بالا میگیرم و شامپوی جدید رو میریزم کف دستم و بعد روی موهام ماساژ میدم . نفس نمیکشم. تمام سرمو کف گرفته. پایین موها رو هیچوقت شامپو نمیزنم این یه قانونه از کجا؟ حس میکنم رفتم استخر و حالا خوابم میگیره.کاش خوابهای خوشبویی هم ببینم. فقط در روزهای بارانی به یاد من باش.

siberangi.blogfa.com

سیب رنگی - تولد چهار سالگی

http://www.siberangi.blogfa.com/post-306.aspx

سیبی رنگی ، آزاد ، رها و پر مهر. فرزندی از جنس سروش و نوا. 21 بهمن تولد چهار سالگی ماهور بود . قرار شد که جمعه 24 بهمن براش جشن بگیریم. روز تولدش خونه مامی بود و ظاهرا مامی و بابائی بهش گفته بودند که امروز تولد واقعیته. اونم پشت سر هم زنگ می زد که برام کیک بیار اینجا جشن بگیرم چون تولد واقعیمه! خلاصه یک کیک کوچولو و یک عروسک براش گرفتم و با حضور من و سروش و مامی و بابائی و مامان جون تولد گرفت. نوشته شده در ۹۳/۱۱/۲۸ساعت 8:16 توسط مامان نوا و بابا سروش. در دنیای میوه ها ، سیبها رنگارنگند. قرمز ، زرد ، ...

banooyemaghazedar.blogfa.com

خاطرات يك زن مغازه دار

http://www.banooyemaghazedar.blogfa.com/9011.aspx

خاطرات يك زن مغازه دار. خاطرات و روزنوشته هاي يك زن مغازه دار. يك سوزن به خودمون. دلم مي خواست اين پست رو بدون رمز بگذارم. اما ميي ترسم فيل تر بشم! دوستاني كه درخواست رمز كردند وهنوز بهشون نرسوندم: وقت نكردم به كامنتها رسيدگي كنم. در اسرع وقت مي رسونمشون. نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۰ساعت 18:22 توسط بانوي مغازه دار. نوشته شده در شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 0:25 توسط بانوي مغازه دار. رفتم مغازه شوهر ستاذه. من وستاره يك گوشه نشستيم داريم تند تند اخبار رو مخابره مي كنيم هي غيبت مي كنيم و كله مرد...

siberangi.blogfa.com

سیب رنگی - بشکن بشکنه بشکن

http://www.siberangi.blogfa.com/post-309.aspx

سیبی رنگی ، آزاد ، رها و پر مهر. فرزندی از جنس سروش و نوا. یک روز هم رفتیم موزه استاد انتظامی و نمایش صندوق بازی غول گندم را دیدیم. بد نبود اما خیلی برای بچه ها جذاب نبود . دایانا و خاله لادن و عمو شهرام هم برای چند ماهی رفته اند کانادا. هنوز ماهور خیلی متوجه غیبت کبرای دایانا نشده! اما چون یک شنبه ها با هم کلاس موسیقی داشتند دو جلسه اول تو کلاس خیلی بهانه اش را گرفت. شعر این روزهای ماهور :. من نمی شکنم بشکن. اینجا بشکنم یار گله داره. اونجا بشکنم یار گله داره. این عاشق بیچاره چقدر حوصله داره.

samirabanooo.persianblog.ir

یادگاری که دراین گنبد دوار بماند

http://samirabanooo.persianblog.ir/1392/8

یادگاری که دراین گنبد دوار بماند. همکار قدیمی ام اومد و کلی با هم گپ زدیم و زودتر هم برگشتم خونه و چون خیلی سردردداشتم زود خوابیدم ساعت 4 بیدار شدم و بعد از یه دوش سریع اماده شدم برای مهمونی. خانواده مادریم یه دوره خانوادگی گذاشتن و این دفعه نوبت ماماننم بود شام هم ماکارونی و سوپ بعد از شام در حالی که من دوبار لرز کرده بودم برگشتیم خونه و تو راه متوجه شدم مستاجرمون زنگ زده و کلی داد و قال راه انداخته (کلی ماجرا دارشتیم ما با ایشون و فعلا سایه شون کم شده از سرما ). کلی ظرف تو سینک و روی کانتر. ساعت حدود4ب...

siberangi.blogfa.com

سیب رنگی - شازده کوچولو

http://www.siberangi.blogfa.com/post-302.aspx

سیبی رنگی ، آزاد ، رها و پر مهر. فرزندی از جنس سروش و نوا. دیروز من و ماهور و سروش رفتیم تالار هنر و نمایش شازده کوچولو. را دیدیم. قشنگ بود به خصوص طراحی دکور صحنه ها خیلی زیبا بود. ماهور هم دوست داشت با اینکه مفاهیم داستان براش سنگین بود. بعد هم خونه عمو احمد و خاله مریم دعوت بودیم و رفتیم . ماهور کلی با ایلیا بازی کرد و کیف کرد. کلاسهای دیگه هم سالاد الویه و ساندویچ میکر و دسر و. درست کرده بودن. بعد از دیدن سریال خانه سبز که البته همچنان ادامه داره دایم تو خونه راه می ره و می گه: سهم من از زندگی چیه؟

samirabanooo.persianblog.ir

یادگاری که دراین گنبد دوار بماند

http://samirabanooo.persianblog.ir/1392/1

یادگاری که دراین گنبد دوار بماند. تو رو خدا منو ببخشیدنمی دونم از تنبلیه یا ترک عادت نوشتن برام خیلی سخت شده. هوارتا پیش نویس دارم که ارسال نکردم. امروز بعد از کلی جنگ و دعوا با خودم تصمیم گرفتم تمرین کنم تا از روزانه هام بنویسم. خوب من از یکشنبه شروع می کنم. از شنبه صبح شروع کردم به غرغر که نباید بری سری کار. حالا خونه خاله ام مهمونی زنونه بود و تو خونه بیکار نمی موندم اما سوزنم گیر کرده بود که نباید بری. خلاصه خوابیدیم و ساعت 9 رفتیم درمانگاه و با یه نایلون دارو و شیر برگشتیم. و اصرار که بریم بیرون.

samirabanooo.persianblog.ir

یادگاری که دراین گنبد دوار بماند >> هذیان نامه

http://samirabanooo.persianblog.ir/post/76

یادگاری که دراین گنبد دوار بماند. من : وإ ن ی کاد ال ذین ک ف روا ل ی زل قون ک ب أ بصار ه م ل م ا س م ع وا الذ کر و ی قولون إ ن ه ل م جنون و م ا ه و إ لا ذ کر ل لع ل مین من و حمیدرضا دوشنبه دهم مهرماه سال هزار سیصدونود و یک زندگی زیر یک سقف رو شروع کردیم اینجا خونه دوم ماست مینویسم یادگاری تا بماند روزگاری. سهشنبه ٢٩ تیر ،۱۳٩٥. تشنه اب فراتم ای اجل مهلت بده. و خداوند توجیه را افرید. اومد اب بخوره افتاد و دندونش شکست. عاشقانه های اقا سید وزنش. پیش به سوی هدف. روزهای شکلاتی من و عشقم. وعشق نام دیگر توست.