manomamim.blogfa.com

behnoosh87.blogfa.com

خاطرات من و بهنوش و بابایی

http://www.behnoosh87.blogfa.com/post-24.aspx

خاطرات من و بهنوش و بابایی. بعد از یه غیبت طولانی .بلاخره اومدم تا برات بنویسم . البته فکر نکنی تو این مدت هیچی برات ننوشتم.نه! تو دفترچه (که وقتی بزرگ بشی بعدا می بینیش! کم و بیش یه چیزایی نوشتم! بگذریم. الان داری با سارا بازی می کنی. بابایی هم که باز سرما خوردست. بازی هات دیگه یه کم فرق کرده . عروسک بازی می کنی.(همه عروسکات رو رویه مبل می چینی و با زبون خودت ازشون می پرسی چای؟ یعنی چای می خوای؟ و بعد بهشون چای می دی. خودتم اون وسط یه دو سه تا چایی می خوری! کلا خیلی حرفامو خوب می فهمی. راستی جیشت. ب ب ه...

behnoosh87.blogfa.com

خاطرات من و بهنوش و بابایی

http://www.behnoosh87.blogfa.com/post-15.aspx

خاطرات من و بهنوش و بابایی. بگو چه خبر تا برات تعریف کنم اتفاقایی رو که از اخرین پست وبلاگت تا الان افتاده. جمعه( ۱۸/۴/۱۳۸۹ )صبح زود ساعت ۶ راه افتادیم که بریم مشهد.تو دو روزی که مشهد بودیم جاهایه مختلفی رفتیم به تو هم خیلی خوش گذشت. خلاصه جات واقعا خالی بود. راستی شبه اخر که مشهد بودیم من وبابایی باهم رفتیم پارک ملت. وقتی از پارک اومدیم بیرون و اجناس شب بازار رو نگاه می کردیم. خبر اومد که بابایی تو ازمونی که خرداد داده قبول شده. همونجا کلی ذوق کردیم. هم گریه می کردم. و دور همدیگه چرخیدین. مثل اینکه سارا...

behnoosh87.blogfa.com

خاطرات من و بهنوش و بابایی

http://www.behnoosh87.blogfa.com/post-29.aspx

خاطرات من و بهنوش و بابایی. از ۲ سال پیش دو روز زودتر تو خونه ی ما بهار میشه. اونم به خاطر وجوده بهاریه یک کوچولویه بانمک و دوست داشتنیه. بهنوش جونم بهاره زندگیه من. تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا. و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما. تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز. از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا. يه کيک خيلي خوش طعم ،با چند تا شمع روشن. يکي به نيت تو يکي از طرف من. الهي که هزارسال همين جشنو بگيريم. به خاطر و جودت به افتخار بودن. تو اين روز پر از عشق تو با خنده شکفتي. تولدت عزيزم پراز ستاره بارون.

tahakoochooloo.blogfa.com

و خدا هنوز به بشر امیدوار است

http://www.tahakoochooloo.blogfa.com/9002.aspx

و خدا هنوز به بشر امیدوار است. نمایشگاه کتاب با اعمال شاقه. طبق برنامه ریزی قبلی امروز من ومحمدطاها و عمه نفیسه راهی نمایشگاه کتاب شدیم محمد طاها از وقتی بیدار شده بود غر میزد کلا بدقلقتر از هر روز بود توی راه دوبه شک بودیم که برگردیم یه روز دیگه بیایم یا نه خلاصه توکل کردیم به خدا رفتیم نمایشگاه. اما خودم و زدم به بیخیالی چون اصلا وقت خرابکاری محمدطاها نبود باخودم گفتم آدمای گنده خجالت نمیکشن که تا یه کم بهشون فشار میاد خودشون رو راحت میکنن. کلی حالم گرفته شد دربست گرفتیم برگشتیم خونه دیدم قضیه جدیه تب ...

tahakoochooloo.blogfa.com

و خدا هنوز به بشر امیدوار است

http://www.tahakoochooloo.blogfa.com/9012.aspx

و خدا هنوز به بشر امیدوار است. بازهم عمه نفیسه هستم . خوش حال هم هستم کماکان! امروز که داشتم عکسای چهارشنبه سوری رو ادیت می کردم دیدم که چندتا فریم خوب از محمدطه دارم.گفتم شما رو هم در لذت دیدنش. این تنها فریمیه که از محمدطه تو شب چهارشنبه سوری موجوده. نه که فک کنید می ترسیدا! خب من خودم این عکسش و خیلی خیلی خیلی زیاد دوست دارم. این هم پدر و پسر. جای مادرشون هم سبز. نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ساعت 12:1 توسط مامان. يه روز پر خاطره تو قلعه ي سحرآميز محاله يادت بره. رفتیم خونه ی محیا. کاشکی که صد ساله شی2 :).

tahakoochooloo.blogfa.com

و خدا هنوز به بشر امیدوار است

http://www.tahakoochooloo.blogfa.com/9008.aspx

و خدا هنوز به بشر امیدوار است. رفتیم خونه ی محیا. از اولین باری که من و محمدطاها مهمون محیا و مامانش شدیم تقریبا یک سال و نیم میگذره این مدت شاید برا بزرگا کم باشه ولی برا بچه هامون یه عمره. رفتاربچه ها نسبت به دوره ی قبل پخته ترشده و بهترمیتونن باهم رابطه برقرار کنن درواقع بیشتربهشون خوش گذشت. نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۸/۲۹ساعت 15:11 توسط مامان. يه روز پر خاطره تو قلعه ي سحرآميز محاله يادت بره. رفتیم خونه ی محیا. کاشکی که صد ساله شی2 :). کاشکی که صد ساله شی . :). یه روز به یاد موندنی.

tahakoochooloo.blogfa.com

و خدا هنوز به بشر امیدوار است - يه روز پر خاطره تو قلعه ي سحرآميز محاله يادت بره

http://www.tahakoochooloo.blogfa.com/post-22.aspx

و خدا هنوز به بشر امیدوار است. يه روز پر خاطره تو قلعه ي سحرآميز محاله يادت بره. سلام دوستام بالاخره منم تصميم گرفتم بيام و يه تكوني به اين وبلاگ بدم البته اگه ديدين گردو غبار اذيتتون ميكنه تقصير وبلاگ تكونيه ما نيست هواي كل كشور غبار داره(بي مزه بود ميدونم(:). حالا اومدم تا خاطره ي دوشنبه شب رو اينجا به يادگار بزارم شبي كه من و بابامحمد و محمدطاها همراه عمه نرگس و پسرش راهيه قلعه ي سحرآميز شديم:. وازهمه نوع بازيه ديگه ميترسيد نه سوار ميشد نه اجازه ميداد بقيه سوارشن. رفتیم خونه ی محیا.

tahakoochooloo.blogfa.com

و خدا هنوز به بشر امیدوار است

http://www.tahakoochooloo.blogfa.com/9103.aspx

و خدا هنوز به بشر امیدوار است. يه روز پر خاطره تو قلعه ي سحرآميز محاله يادت بره. سلام دوستام بالاخره منم تصميم گرفتم بيام و يه تكوني به اين وبلاگ بدم البته اگه ديدين گردو غبار اذيتتون ميكنه تقصير وبلاگ تكونيه ما نيست هواي كل كشور غبار داره(بي مزه بود ميدونم(:). حالا اومدم تا خاطره ي دوشنبه شب رو اينجا به يادگار بزارم شبي كه من و بابامحمد و محمدطاها همراه عمه نرگس و پسرش راهيه قلعه ي سحرآميز شديم:. وازهمه نوع بازيه ديگه ميترسيد نه سوار ميشد نه اجازه ميداد بقيه سوارشن. رفتیم خونه ی محیا.

tahakoochooloo.blogfa.com

و خدا هنوز به بشر امیدوار است - فلش بک!!!

http://www.tahakoochooloo.blogfa.com/post-18.aspx

و خدا هنوز به بشر امیدوار است. من عمه نفیسه هستم. خوش حال هستم! راستش این پست خیلی وقته که قراره آپ بشه. اما ازونجایی که این چندوقته خیییییلی - به قول محمدطه ایییلی- داره به من و مامان زهرا خوش میگذره! نشده که بشه. ا نجا صدا آب م یاد؟ بی توضیح اضافه میرم سراغ عکس ها. این اولین فریمی که از محمدطه موجوده. که عمه نفیسه بعد از اولین ملاقاتش از مامان زهرا حدود ۲-۳ساعت بعد از تولد محمدطه ازش گرفته. خداییش چی بوده و چی شده هاااااا. علت مرگ من این فریمه! خب من فعلن رفع زحمت می کنم تا مامان زهرا تکمله رو بره.