manvkhodam.blogfa.com

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/post-24.aspx

دو تا دانه توي خاک حاصلخيز بهاري کنار هم نشسته بودند. دانه اولي گفت من مي خواهم ريشه هايم را هر چه عميق تر در دل خاک فرو کنم و شاخه هايم را از ميان پوسته زمين بالاي سرم پخش کنم. من مي خواهم شکوفه هاي لطيف خودم را همانند بيرق هاي رنگين برافشانم و رسيدن را نويد دهم . من مي خواهم گرماي آفتاب را روي صورت و لطافت شبنم صبحگاهي را روي گلبرگهايم احساس کنم. و بدين ترتيب دانه روييد. دانه دومي گفت من مي ترسم اگر من ريشه هايم را به دل خاک سياه فرو کنم نمي دانم که در آن تاريکي با چه چيزهايي رو برو خواهم شد.

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/8706.aspx

روز قسمت بود . خدا هستي را قسمت مي کرد . خدا گفت : چيزي از من بخواهيد. هر چه که باشد شما را خواهم داد . سهمتان را از هستي طلب کنيد زيرا خدا بسيار بخشنده است. و هر که آمد چيزي خواست . يکي بالي براي پريدن و ديگري پايي براي دويدن. يکي جثه بزرگ خواست و ان يکي چشماني تيز . يکي دريا را انتخاب کرد و يکي آسمان را. در اين ميان کرمي کوچک جلو امد و به خدا گفت من چيز زيادي از اين هستي نمي خواهم. نه چشماني تيز و نه جثه اي بزرگ . نه بالي و نه پايي . نه آسمان و نه دريا. تنها کمي از خودت تنها کمي از خودت را به من بده.

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/post-19.aspx

ليلي نام ديگر آزادي است. دنيا که شروع شد زنجير نداشت. خدا دنياي بي زنجير آفريد. ادم بود که زنجير را ساخت. دل زنجير شد ، عشق زنجير شد. دنيا پر از زنجير شد و آدم ها همه ديوانه هاي زنجيري. خدا دنياي بي زنجير مي خواست. نام دنياي بي زنجير اما بهشت بود. امتحان آدم اما همين جا بود. دست هاي شيطان اما از زنجير پر بود. خدا گفت : زنجيرت را پاره کن. شايد نام زنجير تو عشق است. يک نفر زنجيرهايش را پاره کرد. نامش را مجنون گذاشتند. مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري. اين نام را شيطان بر او گذاشت. خدا نانوای آدم ها.

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/8703.aspx

ملکا جون تولدت مبارک. امروز که اومدم آپ کنم روز خيلي مهميه. خوب چرا عجله داريد مي گم صبر کنيد. اول از همه مي خوام يکي از اون رازهاي عشق. راز عشق (روز دهم ). راز عشق در اين است که. در سکوت دست يکديگر را بگيريد. کم کم ياد مي گيريد که بدون کلام رابطه برقرار کنيد . خوب بريم سر اصل مطلب. بايد که از همه ي اون گلايي که تو اين مدت اومدن تو وبلاگم و واسم نظر دادن تشکر کنم. ولي ماجراي مهم امروز. اسم اون فرشته ي خوشکل رو مي زارن ملکا. واسه همينه که من امروز مي خوام يه جشن تولد کوچيک واسش بگيرم. ملکا جون تولدت مبارک.

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/8702.aspx

این بار نه در مورد می شناسی می نویسم نه در مورد عشق و راز های عشق. راستش فعلا حال ندارم در مورد عشق بنویسم. در مورد می شناسی هم نمی نویسم چون بی خیال شدم که بفهمم کیه. اومدم بگم امتحانات شروع شدن و منم باید مثل بچه مثبتا بشینم درس بخونم (ملکا : کاش یه دوستی داشتم این قدر مثبت نبود کاش .) آخه امتحاناتم نهایی و منم باید معدلم خوب شه حداقل از ۱۸ کم تر نشه. ولی ۸ خرداد حتما یه آپ دارم منتظرم باشید. نوشته شده توسط بوسه در چهارشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۸۷ ساعت 8:5 موضوع لینک ثابت. راز عشق (روز نهم). امروز تو...

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/8707.aspx

ليلي زير درخت انار. ليلي زير درخت انار نشست . درخت انار عاشق شد . سرخ گلها انار شد. داغ داغ هر اناري هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند. دانه ها توي انار جا نمي شدند. خون انار روي دست ليلي چکيد. ليلي انار تک خورده را از درخت چيد. مجنون به ليلي اش رسيد. خدا گفت راز رسيدن فقط همين بود. کافي است انار دلت ترک بخورد. ببخشید اگه آپم یه کم طول کشید آخه یه مدت نبودم رفتم تهران. راستی امروز جشن ازدواج یکی از دوستام بود خیلی خوش گذشت. شیدا جون امیدوارم خوشبخت بشی. خدا نانوای آدم ها. ليلي زير درخت انار.

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/post-18.aspx

از دل بارونيت بگو.از روياهاي بهاريت بگو.از رقم خوردن خاطرت با ديدن افتادن گلبرگ.از خواب آتيش درون با نسيم صبح .و از لحظه هاي بيقراري براي بوئيدن خاك باران خورده. از تنهائيات كه بدجوري دارن خرابت ميكنن.از كنج. اتاق نشستنات.از لمس خيسي مژه هات. از باور شنيدن نفس نفس گل افتابگردون. بگو و بگو.تا قفل دلم باز بشه.بگو كه باغ دلم اسير احساس بشه.بگو كه باور بودنم.قشنگترين شعر سال بشه. بگو مرگ خاطره ها رو باور نداري. بگو كه غريب جاده هاي راهي به ياري.بگو كه روح اقاقيا رو خوب ميشناسي. خدا نانوای آدم ها.

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/post-17.aspx

شب بروي شيشه هاي تار. مي نشست آرام, چون خاكستري تبدار. باد نقش سايه ها را در حياط خانه هر دم زير و رو مي كرد. پيچ نيلوفر چو دودي موج مي زد بر سر ديوار. در ميان كاج ها جادوگر مهتاب. با چراغ بي فروغش مي خزيد ارام. گوئي او در گور ظلمت روح سرگردان خود را جستجو مي كرد. من خزيدم در دل بستر. خسته از تشويش و خاموشي. گفتم اي خواب, اي سرانگشتت كليد باغ هاي سبز. چشم هايت بركه تاريك ماهي هاي آرامش. كولبارت را بروي كودك گريان من بگشا. و ببر با خود مرا به سرزمين صورتي رنگ پري هاي فراموشي. خدا نانوای آدم ها.

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/post-25.aspx

خدا نانوای آدم ها. او پیامبری بود که کتاب نداشت . معجزه ای هم نداشت . اسباب رسالت او تنها خوشه ای گندم بود که خدا به او داده بود . خدا گفته بود که دشمنان اند که معجزه می خواهند معجزه ای که مبهوتشان کند. دوستان اما با اشاره ای ایمان می آورند. و این خوشه های گندم برای اشاره کافی است . پیامبر ، کوی به کوی و شهر به شهر رفت. و گفت : ای مردم ، به این خوشه گندم نگاه کنید . قصه این گندم قصه شماست که چیده می شود. به آسیاب می رود تا ساییده شود. پس از آن خمیری خواهد شد در دست های نانوا. می رود تا نان شود. خدا نانوا...

loveclup.blogfa.com

ღღنگــــــــــــــــــــــــــــــاه ღღ

http://www.loveclup.blogfa.com/8803.aspx

سجاده اش را در دستانش گرفت. سجاده را باز کرد. هنوز گلبرگ های یاس داخل سجاده بود. یادش نمی امد آخرین بار چه وقت بود که با خدا حرف زده بود. خیلی وقت پیش بود اما کی؟ فقط خوب یادش بود که چرا آن روز نماز خوانده بود. خدا مشکلش را حل کرد. ولی او یادش رفت. دوباره زندگی اش را از سر گرفت. این بار با دلی پر از غم آمده. این بار با چشمانی پر از خون آمده. ولی این بار فرق می کند. آمده که آسمانی شود. امده که بوی خدا بگیرد. آمده چون نمی خواهد خنده های شیطان را ببیند. نمی خواهد اسیر باشد. می خواهد طعم آزادی را بچشد. آخه ب...