mehranjoonam.persianblog.ir

mysepide.blogfa.com

سپیده - روزهایی پر از خالی

http://www.mysepide.blogfa.com/post-166.aspx

روزهایی پر از خالی. فروردین داره تموم میشه و اون همه عشقی که تو نیمه ی اول بهمون داده بود رو این نیمه ی دوم به معنای واقعی تخلیه کرد. الان فقط منتظر یه معجزه ایم که دوباره ما رو شارژ کنه،نه تولد بابا حمید و گرفتیم نه تولد عمو مهدی نه جشن 26 فروردینو که چند ساله می گیریمو نه روز مادر! و امروز نگاه تقویم کردمو دیدم تولد تو همین جمعه س،و اگه اوضاع همین جوری پیش بره دخترک عزیزم واقعا حس تولد گرفتنو نداریم، کاش معجزه ای بشه کاش دلمون آروم بگیره و قهقهه های خنده مان دوباره دل فلک و بشکافه.

mysepide.blogfa.com

سپیده - یا الهی

http://www.mysepide.blogfa.com/post-165.aspx

امروز یه روز خیلی سخته ، سخت تر از هر روزی یه روزی که من نتونستم جلوی هق هق گریه هامو بگیرم و جلوی تو مثل دیوونه ها گریه کردم ،دعا کن دخترم دعا کن فرداهای این روز پر شادی باشه! نوشته شده در یکشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 19:20 توسط مامان. وبلاگ منا (دختر عمه ی سپیده). وبلاگ مهران (پسر عمه ی سپیده).

mysepide.blogfa.com

سپیده - دلخورم

http://www.mysepide.blogfa.com/post-169.aspx

از اینکه می بینم نوشته هایی که با عشق برات نوشتم همه دود شد حالم گرفتس،ببخش که دیگه با اون انگیزه نمی نویسم. نوشته شده در یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 19:3 توسط مامان. وبلاگ منا (دختر عمه ی سپیده). وبلاگ مهران (پسر عمه ی سپیده).

mysepide.blogfa.com

سپیده

http://www.mysepide.blogfa.com/9312.aspx

نقاشی های من و تو. بازم من یه اشتباه کردمو در باره ی نقاشی های سرکار، یه نظر مخالف دادم که واقعا زد تو ذوقت و تا خود الان داری غر می زنی و حسابی افسرده شده ای! کاش مواظب حرف زدنم بودم کاش اون همه ذوق و شوقتو حس می کردمو بی مهابا بهت نمی گفتم به نظرم نقاشیایی که از ذهنت می کشی خیلی با ارزش تر از نقاشی هاییه که از روی جایی نگاه می کنی و می کشی! اصلا من بلد نیستم نقاشی بکشم،اصلا این فیله خیلیم زشته،چیه مامان چرا ساکتی یه چیزی بگو. نوشته شده در جمعه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۳ساعت 14:25 توسط مامان. واقعا دست معلم ...

mysepide.blogfa.com

سپیده

http://www.mysepide.blogfa.com/9404.aspx

همه ی خرداد و نصف اردیبهشت. و از همه بهترش این بود که بعد از یازده سال مامان جون و پدر جون و خاله ها اومدند کرمانشاه کلا یه روز موندند ولی خیلی خوشحالمون کردند به تو هم خیلی خوش گذشت اینا خاطرات این روزها بود که هر وقت بخونی احساست خوب میشه و من برات نوشتم! خاطرات بدشم نمی نویسم تا یادمون بره و شادیمون رو از بین نبره! نوشته شده در سه شنبه نهم تیر ۱۳۹۴ساعت 14:0 توسط مامان. وبلاگ منا (دختر عمه ی سپیده). وبلاگ مهران (پسر عمه ی سپیده).

mysepide.blogfa.com

سپیده - سالی پر از تحویل و تحول

http://www.mysepide.blogfa.com/post-162.aspx

سالی پر از تحویل و تحول. ازدوشنبه که رسیدیم دزفول تو و بهنازدیگه نه شب داشتید نه روز همش بازی و بازی فقط سه شنبه صبح یه کم بهت سخت گذشت چون بهناز رفته بود مدرسه کی بهناز میاد قدیمت تبدیل شده بود به کی ساعت دوازده میشه! من و بابا هم کارمون شده بود آماده کردن کارتن و چسبوندن و چسبوندن و جمع کردن و تو هر لحظه که جمع شدن وسایلو میدی بیشتر و بیشتر نگران می شدی که لحظه رفتنت نزدیک میشد. نوشته شده در چهارشنبه پنجم فروردین ۱۳۹۴ساعت 9:40 توسط مامان. وبلاگ منا (دختر عمه ی سپیده). وبلاگ مهران (پسر عمه ی سپیده).

mysepide.blogfa.com

سپیده

http://www.mysepide.blogfa.com/9405.aspx

تابستون امسال هنوز نیومده برام تموم شده است،احساس میکنم مثل برق و باد میگذره ،اگه زورکی زنگ نمیزدن که بیارش ژیمناستیک این کلاسم نمی بردمت کلاس قرآنم ده بار زنگ زدند تا می برمت،یه جوریه همه چیز تو همه و علافی از سر روش می باره ،اما انشا الله بدون نتیجه نمی مونه. رفتیم اصفهان موندیم ،اومدیم و احتمالا دوباره هم باید بریم دزفولم که تو نوبته هوا بهتر بشه باید بریم سر بزنیم،امیدوارم اوضاع رو به راه بشه و. من از جوانیمو تو از کودکیت بهرۀ کافیو ببریم! ممنون که منو درک میکنی و ممنون از خدا که تو رو به ما داد.

mysepide.blogfa.com

سپیده - مثبت نگری

http://www.mysepide.blogfa.com/post-163.aspx

امروز صبح که می خواستی صبحونه بخوری چند تا تذکر همیشگی بهت دادم،بیا جلو،صاف بشین، پاتو از رو سفره بردار ،شلوارتو عسلی نکنی! که تو در حالی که سرت تو فیلم بود با یه اعتراض سرسری گفتی"ای بابا مامان چقدر بهم گیر می دی". من تمام صبحونه و صبح به این موضوع فکر کردم. و تصمیم اساسی خودمو گرفتم که از امروز به بعد هرگز به تو تذکر ندم و اگر حرفی بهت می زنم در جهت تقویت و تشویقت باشه! نوشته شده در جمعه هفتم فروردین ۱۳۹۴ساعت 11:11 توسط مامان. وبلاگ منا (دختر عمه ی سپیده). وبلاگ مهران (پسر عمه ی سپیده).

mysepide.blogfa.com

سپیده

http://www.mysepide.blogfa.com/9402.aspx

پنج شنبه از صبح وقتی فهمیدی جمعه تولدته دل تو دلت نبود ،مخصوصا اینکه بابا بهت گفت به کسی نگو فردا تولدته تا نیفتند زحمت! یه ماموریت خیلی سخت بود برات! تا اینکه عمه جون ظهر پنجشنبه بهت گفت تولدت مبارک باشه و تو دیگه خیالت راحت شد که همه میدونند و خوشیهات رو عیان کردی! و در جواب سوال عمو مهدی که پرسید چی دوست داری برات بخرم؟ رفتی تو فکر و وقتی منا کاملا قاطعانه گفت من بگم چی دوست دارم؟ قربون دختر قانعم برم! همین اخلاقت باعث شده دلم نیاد برات تولد نگیرم چون بی نهایت قانعی و ایراد هیچ چیز رو نمیگیری. نوشته ش...