meslederakht.blogfa.com
مثل درخت در شب بارانمثل درخت در شب باران - خاطرات دوران خبر نگاری
http://meslederakht.blogfa.com/
مثل درخت در شب باران - خاطرات دوران خبر نگاری
http://meslederakht.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
1.3 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
159
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
1.253 sec
SCORE
6.2
مثل درخت در شب باران | meslederakht.blogfa.com Reviews
https://meslederakht.blogfa.com
مثل درخت در شب باران - خاطرات دوران خبر نگاری
مثل درخت در شب باران
http://meslederakht.blogfa.com/archive.aspx
مثل درخت در شب باران. خاطرات دوران خبر نگاری. دوباره شروع کردم حرفهایی بود که باید می زدم اما نمی شد تو وبلاگ کارن گفت .اصلا احساس می کنم باید باز هم خود مستقل ام رو تکونی بدم.
مثل درخت در شب باران
http://meslederakht.blogfa.com/9001.aspx
مثل درخت در شب باران. خاطرات دوران خبر نگاری. در جمع دوستان هم اینکه ببینی کدوم گروه با کدوم گروه می خونه و کی عکس گرفت کی ناراحت شد کی چی گفت و اصلا جا برای همه هست؟ یکی دوست داره با شوهرش بیاد یکی می خواد سر به تن شوهره نباشه تنها بیاد شوهرا این وسط آواره اند و. ما برای کارن دو بار و هر بار با بیست سی نفر جمعیت تولد گرفتیم اما هنوزم وقتی نگاه می کنیم می بینیم یه عالمه دوست و آشنا و فامیل هستن که دوست داشتن باشن و . نوشته شده در شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۰ساعت 17:7 توسط لیلا.
مثل درخت در شب باران - تولد
http://meslederakht.blogfa.com/post-150.aspx
مثل درخت در شب باران. خاطرات دوران خبر نگاری. در جمع دوستان هم اینکه ببینی کدوم گروه با کدوم گروه می خونه و کی عکس گرفت کی ناراحت شد کی چی گفت و اصلا جا برای همه هست؟ یکی دوست داره با شوهرش بیاد یکی می خواد سر به تن شوهره نباشه تنها بیاد شوهرا این وسط آواره اند و. ما برای کارن دو بار و هر بار با بیست سی نفر جمعیت تولد گرفتیم اما هنوزم وقتی نگاه می کنیم می بینیم یه عالمه دوست و آشنا و فامیل هستن که دوست داشتن باشن و . نوشته شده در شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۰ساعت 17:7 توسط لیلا.
مثل درخت در شب باران
http://meslederakht.blogfa.com/8807.aspx
مثل درخت در شب باران. خاطرات دوران خبر نگاری. بد دردیه چلچله بودن جا و مکان نداشتن. دکتر به دلایلی یه هفته منع کرده بود کارن رو بلند کنم بعد که رفتیم مطبش کارن به بغل رفتم تو و کلی دعوام کرد.نمی فهمه که وقتی آدم مادر یه بچه ی 5/5 ماهه است این لوس بازی ها .هنوزم قراراه بلندش نکنم اما مگه می شه؟ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم مهر ۱۳۸۸ساعت 19:14 توسط لیلا. دوباره شروع کردم حرفهایی بود که باید می زدم اما نمی شد تو وبلاگ کارن گفت .اصلا احساس می کنم باید باز هم خود مستقل ام رو تکونی بدم.
مثل درخت در شب باران - دگرگون می کنم
http://meslederakht.blogfa.com/post-154.aspx
مثل درخت در شب باران. خاطرات دوران خبر نگاری. مثل چک نویس انشا که بچگی هامون وقتی پاکنویسش می کردیم دلمون می خواست چک نویسه رو پاره کنیم بریزیم دور .به نوشته های قبلیم نگاه می کنم. در هر حالت تصمیم دارم دوباره اینجا رو دگر گون کنم .می خوام خاطرات دوران خبر نگاریم رو که کم هم نیست بنویسم .خدا رو چه دیدید شاید روزی هم کتابش کردم و چاپ شد! نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۰ساعت 18:56 توسط لیلا.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
به آهستگی: 03/08
http://beahestegi.blogspot.com/2008_03_01_archive.html
Thursday, March 20. پشت پنجره این قطارهای سریع السیر حتی به منظره ها هم نمی شود چشم دوخت. دشتهای سبز چنان به سرعت از مقابل چشم فرار می کنند که مغزت چند دقیقه بیشتر دوام نمی آ ورد. نگران بودم که به قطار نرسیم و من به آتش بازی چهارشنبه آ خر سال که همه را برایش بسیج کرده ام، اما آ خرش رسیده ایم. به دکتر جلالی که گفتم امشب چه خبر است یاد بچه گیهایش افتاد، نتوانستم آرزو کنم سال خوبی را شروع کند، شروع سال برایش سالهاست که به میانه زمستان عقب نشینی کرده. راستی سال نو مبارک. Friday, March 14. به شدت موافقم مریم.
به آهستگی: 01/08
http://beahestegi.blogspot.com/2008_01_01_archive.html
Friday, January 18. رویاهای نوجوانیمان یادت هست؟ گیس های بلند بافته شده ، لیوان های دسته دار بزرگ پر از چای داغ. و سفر به معبدی که هم نام من بود و قلعه ای که تو عکسش را از روزنامه بریده بودی. من همین ها را یادم مانده، تو چطور؟ هیچ فکرش را می کردی چند هزار روز دیرتر و چندین هزار کیلومتر دورتر؟ من اما گاهی این روزها ترس برم می دارد. نگرانم برای بنایی که ساختنش بیست سال طول کشیده. گرچه آنقدز ذوق زده هستم که این نگرانی چند لحظه بیشتر دوام نیاورد. Sunday, January 6. Subscribe to: Posts (Atom). باز هم از سر نو.
به آهستگی: 11/09
http://beahestegi.blogspot.com/2009_11_01_archive.html
Monday, November 16. دیروز عصر همه بچه ها آمدند اینجا، برای خداحافظی. به جز همه خرت و پرت هایی که گذاشته بودم اگر به کارشان می آید ببرند این بیست و چند تا گلدان هم بود. دم رفتن نفری یک گلدان زیر بغل هر کدامشان بود، هر کس از در بیرون رفت عادت های دوست جدیدش را برایش گفتم و با هر دو خداحافظی کردم. شهری که دوست می داشتم. از در مرکز خرید میزنم بیرون، باد سرد نوامبر می خورد توی صورتم شال را روی گوش هایم می کشم بالا. آدم ها رنگ و وارنگ از کنارم رد می شوند و بوی خوش عطرشان به دماغم می خورد. شهری که دوست می داشتم.
BIA 2 SMS - مجموعه ۲۰ اس ام اس جدید عاشقانه
http://www.alimashti.blogfa.com/post-67.aspx
مجموعه ۲۰ اس ام اس جدید عاشقانه. فروغ ساحل شب های من باش / طلوع طالع فردای من باش / در این فصل خزان زندگانی / امید این دل تنهای من باش . دلم از درد بی دردی گرفته / دلم از هرچه دلسردی گرفته / دلم از تو دلم از من و از ما / دلم از اینهمه غوغا گرفته . در زمین سه چیز از هم جدا نمی شوند ، باران از زمین ، عاشق از معشوق و من از تو! ای چشم تو از هرچه غزل گیراتر / لبخند تو از خنده ی گل زیباتر / در برکه ی آرام تو حتی مهتاب / صد بار ز خورشید شده والاتر / خوبان جهان آنچه تو داری دارند / در عشق تو از یک یکشان بالاتر .
BIA 2 SMS
http://www.alimashti.blogfa.com/9011.aspx
اگر دست من بود. را اینقدر میکشیدم تا صاف بشه. اون وقت هیچ چیز بی تونبود. همه چیز با تومیشد. نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۰ساعت 14:54 توسط علی. مارها، قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها از اين نابساماني بسيار غمگين بودند. تا اينكه قورباغه ها عليه مارها به لك لك ها شكايت كردند. لك لك ها بعضي از مارها را خوردند و بقيه را هم تار و مار كردند و قورباغه ها از اين حمايت شادمان شدند. طولي نكشيد كه لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها و قورباغه ها ناگهان دچار اختلاف ديدگاه شدند. تنها فرصت ...
BIA 2 SMS - چی بگم ....
http://www.alimashti.blogfa.com/post-58.aspx
نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۰ساعت 13:51 توسط علی. عمر رفته را،دل شکسته را،اصلا من هیچ جواب این تار موهای سفید راچه میدهی؟ نگاهی به سرم انداخت گفت: اصلاخبرنداشتم چقدر پیرشده ای! مثل درخت در ششب باران. در دانه های شیرین. میرزا کوچک خان کویری. تبلیغ کن جایزه بگیر.
به آهستگی: 05/08
http://beahestegi.blogspot.com/2008_05_01_archive.html
Saturday, May 31. اینجا مدتهاست حسابی خاک می خورد، چیزهای زیادی هم هست که دوست دارم بنویسم. اما متاسفانه به شدت سرم شلوغ است و بدبختانه در چند ماه آینده هم هیچ امیدی به فرج نیست. ماجرای این پست هم این است که استادم مجددا دنبال یک دانشجوی دکتری می گردد، نسبت به ایرانی ها هم به شدت مثبت است.اگر یک نفر با فوق لیسانس مکانیک، علاقه مند به کار در زمینه شارش در محیط های متخلخل می شناسید، با سن حداکثر 27 سال به سرعت با من تماس بگیرید. Subscribe to: Posts (Atom). View my complete profile. باز هم از سر نو.
به آهستگی: 04/08
http://beahestegi.blogspot.com/2008_04_01_archive.html
Monday, April 21. خیلی زیاد اتفاق می افتد، خصوصا وقتهایی که تنها هستم. صبحها و شبها وقتی توی تراموا به سمت مقصد می روم، پیاده که به سمت اتاقم در دانشگاه قدم می زنم، توی رستوران وقتی سینی غذا به دست دنبال جایی برای نشستن می گردم و خیلی وقتهای دیگر. وقت هایی که هزار جور فکر و خیال توی سرم رژه می رود. گاهی برای فردا و پس فردا و همین آخر هفته و گاهی دورتر، سال بعد و سال های بعد. در خیالم پول هایم را جمع می کنم و یک دوربین عکاسی تازه می خرم که بتواند کمی بهتر این زرد و نارنجی انبوه دور و بر را تصویر کند.
به آهستگی: 01/11
http://beahestegi.blogspot.com/2011_01_01_archive.html
Sunday, January 23. جاده باریک بود خلوت، ساعت از یک بامداد گذشته بود، سردی کلاچ و ترمز کف پایم را قلقلک میداد و نور چراغ های ماشین روی آسفالت زیر چرخ ها تنها چیزی بود که میشد دید. پرت شده بودم به سالها پیش، توی اتاقی که سقفش کوتاه بود و با دو سه پله از آشپزخانه جدا میشد. آن جمله کوتاه چند کلمه ای توی گوش هایم بود و حس گرم بازوانی که دربرم گرفته بودند. چه قدر عمر شب کوتاه بود درست مثل خود جمله. Subscribe to: Posts (Atom). View my complete profile. باز هم از سر نو. حال من خوب است اما تو باور نکن.
به آهستگی: 03/09
http://beahestegi.blogspot.com/2009_03_01_archive.html
Thursday, March 19. بچه که بودیم انگار همه چیز سادهتر بود، خیالم راحت بود که بهار میآید و دوباره ظرف شیرینی و میوه و آجیل و شکلات می رود روی میز پذیرایی تا هوای اتاق بوی مخلوط اینها با هم را بگیرد. خیالم راحت بود که حتما سر و کلهٔ جعبههای بنفشه و مینا و نهالهای جوان چند درخت میوه گوشهٔ باغچه پیدا میشود و دو سه بعداظهر آفتابی تعطیلات میگذرد به کاشتنشان، وقتی همه زیر آفتاب دلپذیر اول بهار توی حیاط خودمان را سرگرمشان کرده ایم. بهار هر سال میآید اما آمدنش هیچ وقت تکراری نمیشود. Monday, March 16.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
159
مثل دال
من عین الف نه، مثل دالم. من عین الف نه، مثل دالم. من عین الف نه، مثل دالم. استاد علی صفایی حائری. ۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۲:۲۸. ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۳. ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۰۳:۵۶. ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۰. ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۰. ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۴. ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۰. ۲۶ دی ۹۳ ، ۱۸:۰۲. به امید روزی که . ۱۳ مهر ۹۳ ، ۰۳:۱۰. ۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۶:۳۵. استقبال جهانی از مسابقه ایرانی. مشق های آدم شدن . ابرها به زمین نزدیکترند تا به خورشید. پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری. سامانه پرداخت الکترونیک کمیته امداد امام خمینی (ره). ۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۲:۲۸.
مثل دریا
سلام به همگی.به جمع دوستانه و صمیمانه ی ما خوش اومدین. فردا آخرین امتحانمه و من یه نفس راحت خواهم کشید.خدایا شکرت. نوشته شده در چهارشنبه هشتم بهمن 1393ساعت 19:41 توسط مریم نوروزی. نوشته شده در سه شنبه نوزدهم فروردین 1393ساعت 18:24 توسط مریم نوروزی. امروز کسی باش که واقعن آرزو داری. رنج و نگرانی را کنار بگذار. به لحظات زندگی چنان ارزش بده که آرزو دای. فقظ یک روز بی ضرر باش. کسی نمی داند فردا چه در راه است. لا اقل فقط یک روز کسی باش که واقفن آرزو داری. هدیه ی امروز من به تو. خدایا خودت میدونی میون این همه ...
کلبه تنهایی من
چرا باید چنین شود [شب شعر , ]. خیلی وقت بود که ننوشته بودم یعنی خیلی چیزها یادم رفته بود. حال و حوصله ندارم. الکی خودمو شاد نشون میدم غافل از اینکه تو دلم غوغاییه. این جاده ها که به تو نمی رسد می دانم. بیهوده است این همه سال چشم گذاشتن شاید که بیایی. که خبری از بنفشه بهار بیاوری. از شکوفه سپید ماه. این جاده ها که به تو نمی رسد می دانم. هیچ کدام به تو ختم نمی شود. آخه چطور دلم میاد چشماتو گریون ببینم. میرم ولی اینو بدون،چشم انتظارت میشینم. میرم ولی گریه نکن نزار از عشقت بمیرم. آزرده از سکوت تو از روزگار هم.
عشـقـم فـقــط عــلـــی
این عشق من ه بآدنیآ عوضش نمیکن م دی ه این وبلاااگ نمیااااااااام. هرکی خواست اینجااا هستم. Http:/ nini-nazee.niniweblog.com/. در تاريخ پنجشنبه بیست و هفتم شهریور 1393 در ساعت 22:19 توسط : ǶдȵіЭɧ. Design By : Plus Theme.
مثل داستانه
1670;هارشنبه ٤ بهمن ،۱۳۸٥. هر چی داشت فروخت که دیگه هیچ چیز نداشته باشه. نوشته شده در ساعت ٧:٠٦ ب.ظ توسط Ebi. پيام هاي ديگران . 1580;معه ٢٦ خرداد ،۱۳۸٥. صد ساله که . توی ايستگاه مترو ديدمش. چقدر عوض شده بود. ديگه احتياج نبود دلت براش بسوزه. چهره اش اونقدر آروم و راحت و بی درد بود که خوشبختی رو فرياد ميزد. انگار که صد ساله مرده. نوشته شده در ساعت ٢:٤۱ ب.ظ توسط Ebi. پيام هاي ديگران . همه با هم برابرند. بعضی ها برابرتر! نوشته شده در ساعت ٤:٤٤ ب.ظ توسط Ebi. پيام هاي ديگران . پيام هاي ديگران . نوشته شده در...
مثل درخت در شب باران
مثل درخت در شب باران. خاطرات دوران خبر نگاری. بعد از گرفتن یه خبر، هر چند آدم حس خوبی داره، اما وقتی قراره که تازه شروع کنی و نمی دونی باید از کجا شروع کنی کار خیلی سخت میشه. انگار که دختر باشی و بخوای بری خواستگاری یه پسر! شاید محال به نظر برسه یا به سختیش نیرزه اما، من تمام تلاش خودم رو کرده بودم که یه نوشته ی قابل توجه بنویسم و خیلی زود بردمش دفتر مجله ی سروش نوجوان. و اما چرا سروش نو جوان؟ لال شدم واقعا لال شدم و لحظه ی طلایی م رو از دست دادم . از نظر من در اون زمان این گفت و شنود ها بهترین برخوردی ب...
Home Page
Personal and Commercial Insurance Services. Insurance for Personal Entities. Condo and Renter’s Insurance. Boat and Yacht Insurance. Real Estate and Developers. EPLI: Employee Practices Liability Insurance. Other Insurance and Specialty. Long Term Care Insurance. Jewelers Speciality Insurance Services. Affiliates and Industry Links. Real Estate and Construction. California’s unique Homeowners Insurance issues make finding a suitable homeowners policy extremely difficult. Owners of high value ho...It can ...
الی
یعنی حکایت از واقعیت داره؟ این شماره واگذار شده! تعداد بازدیدکنندگان : 86493. Powered by blogsky.com. شنبه 5 بهمنماه سال 1387. نوشته شده توسط الی. در ساعت 03:04 ب.ظ. علیرغم همه چیز افتادم! امروز به ۱نتیجه رسیدم و اون این که من از زندگی هدفمند خسته شدم! پنجشنبه 26 دیماه سال 1387. یعنی حکایت از واقعیت داره؟ نوشته شده توسط الی. در ساعت 02:34 ب.ظ. با چه سر و وضع افتضاحی اومده بودم! وقتی که من رو دیدی خیلی تعجب کردی! یه جورهایی کپ کردی! همون موقع داشت عروس می اومد! پشتم رو کردم و رفتم! جمعه 22 آذرماه سال 1387.
مثل فانوس توی آفتاب
من امیر کشاورز هستم متولد 28تیر سال شصت و هفت. دانشجوی ترم آخر مهندسی صنایع غذایی. مثل فانوس توی آفتاب. دل نوشته های امیر کشاورز. پوستش نازک ، زبانش تند ،. دست هایش تر ، گمانش نیک. کردگارش هفت مثقال از دوات ارغوان بو. از میان موی براقش که می برد از چراق سقف دکان، گوی،. آن یگانه جعدک تابان پیشانی ، چه در سر داشت؟ اب م ) امیر کشاورز. کاش واژه با منو تو قهر نمی کرد! ما وارث این کلماتیم. تاريخ شنبه پانزدهم آبان 1389ساعت 19:41 نويسنده امیر کشاورز. نام تو را تکرار کردم. چونان آیه ی مذهبی ممنوع. ای همیشه ی نزدیک.
✿✿*..*•..•*..*عاشقه تنها*..*•..•*..* ✿✿
عاشقه تنها*.* . *.*. مثل گریه. مثل اشکام. مثل متنام که فقط یه عاشق درکش میکنه. دوستای عزیز به دلیل مشکلاتی که دارم اصلا وقت نمیکنم بیام. نوشته شده در دوشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 18:54 توسط هانا. شرمنده همه بچه ها. سلام دوستای گلم ببخشیدم تا آخر محرم نمیتونم بیام. نوشته شده در پنجشنبه دوم دی ۱۳۸۹ساعت 23:27 توسط هانا. چقدر با تو بودن زیباست. چقدر زیباست بر شانه هایت تکیه کردن. چقدر زیباست در آغوش گرم تو اشک ریختن. و در آغوش تو به خواب رفتن. ای کاش هیچگاه بیدار نشوم. و همیشه در آغوشت باشم. و بر سر مزارم.