minevisam2.wordpress.com
سمپاتیک(بدست آیه)
http://minevisam2.wordpress.com/
(بدست آیه)
http://minevisam2.wordpress.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
2.2 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
10
SSL
EXTERNAL LINKS
18
SITE IP
192.0.78.13
LOAD TIME
2.211 sec
SCORE
6.2
سمپاتیک | minevisam2.wordpress.com Reviews
https://minevisam2.wordpress.com
(بدست آیه)
خانه نو، خانه جدید | سمپاتیک
https://minevisam2.wordpress.com/2015/07/11/خانه-نو،-خانه-جدید
می نویسم ;). Laquo; تاریخ زیاد اشتباه می شود و اشتباه می ماند. خانه نو، خانه جدید. ژوئیه 11, 2015. مبلها و تخت را که با مشمای حباب دار و سلفون بسته بندی کردند جدی جدی باورم شد که قرار است برویم. حس عجیبی دارم، درگیری غریب شادی و غم و هیجان و دلتنگی. حالا میخواهم این همه خاطره خوب و بد را رها کنم و بروم، میخواهم این حیاط و حوض آبی و پرده های نکشیده را رها کنم و بروم، میخواهم این چهارچوب های آبی لاجوردی و طاقچه آبی آسمانی را رها کنم و بروم. رنگین کمان پر نوری بود خانه مان. به امید اولین عطر قرمه سبزی.
دورهمی! :دی | سمپاتیک
https://minevisam2.wordpress.com/2011/12/01/دورهمی-دی
می نویسم ;). Laquo; فدای همت مردی که داد آخر دست. چای و خرمای خشک ». دسامبر 1, 2011. این روزها مثل شلدن. یه جای مخصوص پیدا کردم! دی با بخاری هم همین طور فاصله معقول و خوبی دارم توی زمستون و برای تابستون با دریچه کولر! نسبت به در ورودی هم به شکلی ه که هرکسی وارد بشه میبینمش و سلام و اینا … و لازم نیست هربار کسی میاد خودم رو به سه سمت بکشم تا بلکه بتونم ببینم کی بود اومد! راضیم از خودم الان :دی. پن: البته واسه خاطر اینکه از زمین حدود 95 سانت ارتفاع داره ممکنه فنجون از دستتون بیافته و بشکنه!
با انگشت های کوچولو | سمپاتیک
https://minevisam2.wordpress.com/2013/07/10/420
می نویسم ;). Laquo; همین شادی های کم اما جاری. انتقام آناناس ». با انگشت های کوچولو. ژوئیه 10, 2013. عکس دو دست لباس شماره صفر که نمی دونم خریده یا هدیه گرفته رو واسه ام ایمیل کرده، با تیتر «اولین لباسا» :دی همچین دلم قنچ رفت واسه اون نی نی که دلم میخواست جیغ بکشم. اشک جمع شد توی چشمهام. با وجود قدرت تخیل قوی، سعی می کنم توی موارد حساس، چهره متصور نشم، الان هم که این نی نی اومد توی ذهنم بدون چهره بود ولی کوچولو مچولو، با انگشت های قرمز کوچولوش. آخی نی نی :دی. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. درحال اتصال به %s.
اهل قلم که باشی اینطور میشوی :) | سمپاتیک
https://minevisam2.wordpress.com/2013/07/29/قلم-به-دست
می نویسم ;). Laquo; انتقام آناناس. تمدن اووه ساله مان پوسید، برگشته ایم به قانون جنگل ». اهل قلم که باشی اینطور میشوی :). ژوئیه 29, 2013. از لباسش آویزان شده که حتما بنویسد و بنویسد و بنویسد فقط امیدوار بودم این نوشته پستی باشد در سرمه. که بتوانم ببینم :دی که خدا هم دوستم داشت و همین. من آسمان کویر را خیلی دوست ندارم ولی، حس میکنم … بگذارید نگویم تا شما خوش باشید باهاش. This entry was posted on ژوئیه 29, 2013 در 2:13 ب.ظ. and is filed under دوستانه. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید.
تاریخ زیاد اشتباه می شود و اشتباه می ماند | سمپاتیک
https://minevisam2.wordpress.com/2015/06/21/تاریخ-زیاد-اشتباه-می-شود-و-اشتباه-می-مان
می نویسم ;). Laquo; یک دو سه امتحان می کنیم. خانه نو، خانه جدید ». تاریخ زیاد اشتباه می شود و اشتباه می ماند. ژوئن 21, 2015. اگر امیدی به زندگی پس از مرگ نداشتیم چه مسخره بود همه چیز. This entry was posted on ژوئن 21, 2015 در 1:26 ب.ظ. and is filed under Uncategorized. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. ( بیرون رفتن.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
10
آه – دلنها
http://delnaha.com/1392/08/812
حسین هم مثل من مدرسه شبانهروزی درس میخواند. همیشه وقتی میخواست برود مدرسه، قبل از آن میرفت خانه دیبا و خداحافظی میکرد. من اما از این کارها بلد نبودم. بلد نبودم چون احساس نیاز نمیکردم. راحت اگر بخواهم باشم، بیعاطفه بودم. حسین پسرعمهام بود. هر بار که میدیدم میرود و خداحافظی میکند من هم دلم میخواست. دلم میخواست من هم همانطور باشم. اما نبودم. بله انگار نیاز داشته باشد در این حال و هوا به کسی پناه ببرد. به من؟ This entry was posted in آنوقتها. لباس نو →. ۶ thoughts on “ آه. ۱ آبان ۱۳۹۲ at ۰۱:۰۱. و فیلم تو و ح...
دلنها - Page 2
http://delnaha.com/page/2
به جوی کنار خیابان که رسیدم، دیدم پر از آب شده و چنان پهن ساخته شده بود که پریدن از آن حتی برای من هم سخت بود. به پسرک گفتم میخوای کمکت کنم؟ گفت نه. هر دو دستم بند بود و نمیتوانستم وسایل را روی زمین بگذارم. چون زمین هم خیس بود. دیدم نه گفتنش از روی خجالت بوده و همچنان دارد دور خودش میچرخد. پلاستیک را گذاشتم زمین و یکی از دستهایم آزاد شد. شادی را میشد در نگاه و چهره پسرک دید، وقتی مطمئن شد که میخواهم کمکش کنم. Posted in حال ساده. در جستجوی لذت فراموش. هزارههای افغانستان، سیدعسکر موسوی، صفحه ۷۸. من بخاطر ا...
حال – دلنها
http://delnaha.com/category/حال
همیشه فکر میکردم باید خیلی روز ترسناکی باشد. فکر میکردم صبح که از خواب بیدار میشوم باید غمگین و افسرده باشم که میخواهم بروم قسط وام بدهم. فکر میکردم هزار بار به خودم فحشهای مختلف در ژانرهای متفاوت میدهم روزی که میخواهم بروم قسط وام را بدهم. همه چیز خوب پیش رفت. اولین قسط را پرداخت کردم. در جستجوی لذت فراموش. من سالهاست باغ و بهاری ندیدهام. وز بوتههای خشک لب پشت بامها. جز زهر خند تلخ. بر لوح غم گرفته این آسمان پیر. جز ابر تیره نقش و نگاری ندیدهام. در این غبارخانه دودآفرین دریغ. در شهر زشت ما. اما یک ایمیل...
غمبارترین – دلنها
http://delnaha.com/1391/10/790
بیپولی یا احساس نداری شاید یکی از فراگیرترین و همهگیرترین تجربههای بشری باشد و به همان نسبت هم تلخ و آزاردهنده است. تلخی و آزارندگی احساس بیپولی هم البته درجاتی دارد و هر چه کسی در حالت طبیعی داراتر باشد، نداریاش زجرآورتر و تلختر است. This entry was posted in تازه یاد گرفتهام. به جان خودم →. One thought on “ غمبارترین. ۶ دی ۱۳۹۱ at ۲۳:۳۶. پاسخ دهید لغو پاسخ. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *. صدای چیپس خوردن آدم پشت سری. Proudly powered by WordPress.
حسن – دلنها
http://delnaha.com/author/nvnajsfc
از وقتی به یاد دارم، دکتر رفتن آخرین انتخابم در مواجهه با درد و مریضی بوده است. خدا را شکر البته بسیار بسیار کم وضعیتی داشتهام که بشود گفت مریض شدهام و نیاز خاصی به دکتر رفتن پیش آمده باشد. تا همین یکی دو سال پیش حتی سرماخوردگی هم نزدیکم نمیشد و گهگاه سلامی از دور میفرستاد و همین. و در همان میان خدا را شکر میگفتم که درد من فقط همین است و خیالم راحت است که یک هفته یا حداکثر دو هفته همه چیز تمام است و حتی شاید آن دردها را هم فراموش کنم و تمام. Posted in تازه یاد گرفتهام. ما غمگین بودیم اما با شادی دیگران ش...
به جان خودم – دلنها
http://delnaha.com/1391/11/792
نه به همین بسنده نفرمودند. اضافه کردند که تو هم اگه یه وقتی خواستی، من مشکلی ندارم که پتوت تا کنی و بندازی زیر پات و روش درس بخونی. من باز هم مسئلهای نداشتم و گفتم آها. باشه. همه چیز به خیر و خوشی میگذشت و روز از پی روز میآمد و میرفت و ما به شادی و خرمی در کنار یکدیگر ایام را سپری مینمودیم. با من بودید استاد؟ داستان ما تمام شد. کور شم اگه دروغ گفته باشم. 🙂. This entry was posted in آنوقتها. درباره معنای شکوه →. ۶ thoughts on “ به جان خودم. ۳ بهمن ۱۳۹۱ at ۱۷:۱۴. مردم چقدر با نمکن! ۳ بهمن ۱۳۹۱ at ۱۸:۴۱.
سوال دارم – دلنها
http://delnaha.com/category/سوال-دارم
Category Archives: سوال دارم. Posted in سوال دارم. چرا دیگر ابایی از رنجیدن من و رنجاندنم نداری؟ بارها بهت گفتهام که وقتی آب میخوری میرنجم. بارها گفتهام بهت که وقتی قدم میزنی میرنجم. بارها گفتهام وقتی حرف میزنی میرنجم. اما تو انگار نه انگار. قولت را فراموش نکردهای. میدانم. میدانم که اگر هزار قول وفا نکرده داشته باشی، این یکی را نمیتوانی فراموش کنی. خودم چشمهایت را دیدم. چرا؟ سهشنبه ۱۹ بهمن ۸۹. Posted in حال ساده. حالا ببین چه حالی داشتیم دیگه! تو بودی زنگ میزدی بهش؟ یکشنبه سوم بهمن ۸۹. پاهایم یخ کرده....
مثل عسل – دلنها
http://delnaha.com/1393/01/861
ما غمگین بودیم اما با شادی دیگران شادی کردیم. ما شاد بودیم اما با غم دیگران اشک ریختیم و شادیهایمان را برای خودمان نگه داشتیم. در شادی دیگران چنان بودیم که گویی شادی ماست. در غم دیگران چنان سر از پای نشناختیم که انگار نه انگار آنها دیگراناند و ما نیستند. ما خیلی چیزها را یاد نگرفته بودیم. شادیهایمان را چارهای نداشتیم جز آنکه برای خودمان نگه داریم. چرا که شریکی نمییافت. برای غمهایمان باید در تنهایی اشک میریختیم چرا که غم ما غم نبود. This entry was posted in تازه یاد گرفتهام. یک هفته بینظیر →.
اسمش «نیست»ه – دلنها
http://delnaha.com/1392/11/839
واقعا هنوز این چیزا هم مهمه؟ ما همه رو ریختیم دور. فکر میکردیم دوره این چیزا گذشته. فکر میکردیم همونطور که دوره اسبسواری تموم شده، دوره آرزو داشتن و آرزوبازی هم تموم شده. فکر میکردیم دیگه حتی ممکنه زشت باشه آرزو داشتن. زشت باشه کسی بشینه به آرزوهاش فکر کنه و دلش بخواد یه چیزی داشته باشه که نداره و به جایی برسه که نرسیده و جایی بره که نرفته. اگه جدی میگی پس چرا اینجوری نگاه میکنی؟ چرا ابروهات یهوری کردی؟ مادری که یه روز صبح از خواب بیدار میشه و میبینه بچههاش سیل برده، ممکنه دلش دوباره بچهدار شدن بخواد؟
یک هفته بینظیر – دلنها
http://delnaha.com/1393/04/889
از وقتی به یاد دارم، دکتر رفتن آخرین انتخابم در مواجهه با درد و مریضی بوده است. خدا را شکر البته بسیار بسیار کم وضعیتی داشتهام که بشود گفت مریض شدهام و نیاز خاصی به دکتر رفتن پیش آمده باشد. تا همین یکی دو سال پیش حتی سرماخوردگی هم نزدیکم نمیشد و گهگاه سلامی از دور میفرستاد و همین. و در همان میان خدا را شکر میگفتم که درد من فقط همین است و خیالم راحت است که یک هفته یا حداکثر دو هفته همه چیز تمام است و حتی شاید آن دردها را هم فراموش کنم و تمام. This entry was posted in تازه یاد گرفتهام. ۱۲ تیر ۱۳۹۳ at ۱۲:۳۶.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
18
مینویسد
Saturday, December 24, 2016. Saturday, December 17, 2016. Saturday, November 19, 2016. شنبه، نوزده نوامبر. There is no indication on that. چه چیزها فکر کردم و توضیح دادم که چرا در پوستم نمیگنجم. Saturday, November 5, 2016. Saturday, October 22, 2016. To create a new image, do you have to destroy madly? Thursday, September 8, 2016. Sunday, July 17, 2016. Daddy, daddy, you bastard, I’m through.*. ظاهر شدنش در خوابها، در حالی که انگار هیچ گاه نمرده، به این معناست که من میدانم. و این خیلی تلخ است/بود و شم...
می نویسم
جواب بعضی حرف ها ،. فقط یه نفس عمیقه . بذار تو دلت بمونه! نوشته شده در چهارشنبه ۱ مرداد۱۳۹۳ساعت 9:12 توسط زهره بهتاج. هوا گرم گرم است . گرمای آفتاب ،همچنان گرمای زندگی ست متواضع و صبور پرشور و پرحرارت. گرمای آفتاب ، همچنان گرمای محبت و مهربانی ست! نوشته شده در یکشنبه ۱۵ تیر۱۳۹۳ساعت 11:54 توسط زهره بهتاج. و به انگشت نخی خواهم بست ،. نوشته شده در جمعه ۶ تیر۱۳۹۳ساعت 11:40 توسط زهره بهتاج. خیلی شنیدم که می گن : به هر دری که زدم بسته بود. تازه بعضیا می گن اصلا دری نبود. باورم شد آخه خودم هم این راه رو رفتم .
مینویسم
سه شنبه، 21 فروردین 1397. خواص اسپرسو و زمان مصرف اسپرسو. آیا باید از سرویس وی پی ان (VPN) رایگان استفاده کنم؟ آیا استفاده از این VPN امن است؟ کدام کشور ها بهترین برنامه نویسان و توسعه دهندگان وب را دارند؟ لیست رشته های ورزشی حرفه ای. خواص اسپرسو و زمان مصرف اسپرسو. خواص اسپرسو همه ما خوب می دانیم دوز مناسبی از کافئین چطور می تواند سرحالمان بیاورد. با این حال شاید ندانیم وقتی که قرار است حسابی سرحال. طرز تهیه کافه لاته. شرایط فرزند خواندگی در سال 97 متن قانون فرزند خواندگی. عکس های مفهومی عاشقانه سری اول.
توتم نویسای من
توتم من گریه کن . چهارشنبه 87/5/9 ساعت 4:21 عصر). گزارشی نیمه کامل از کتابخانه ای که قرار بود بزرگترین کتابخانه دیجیتال اهل بیت در خاور میانه باشد :. ریاکار سالاری و یا شایسته سالاری. وقفنامه و اهداف 12 گانه و هراز و یک شب برایش قصه گفتند . بزرگان آمدند و دیدند و به به گفتند و احسنت نثار بانی و سازنده میلیاردر مجموعه کردند و دست خطی به یادگار گذاشتند و رفتند . حاج آقا حسن فقیه امامی هم برای لابد نشان دادن حمایت بی دریغ خود از این مجموعه هر هفته آمدند و سخنرانی کردند و رفتند . غافل از آنکه . این حرکت که ب...
می نویسم ;)
می نویسم ;). ژوئن 11, 2013 @ 5:42 ب.ظ. 183; { دل نوشته. گاهی اوقات آدمها پایه های یک زندگی نوپا رو توی دست دارن. دسامبر 21, 2011 @ 2:40 ب.ظ. 183; { دل نوشته. گاهی اوقات هم آدمها شبی را جشن می گیرند که بگوید : زمستان آمد :). نوامبر 14, 2011 @ 1:40 ب.ظ. 183; { دل نوشته. گاهی اوقات، آدمها دلشون میخواد ک ش می اومدن توی زندگی. هم خودش هم حوصله اش هم آستانه تحملش! اکتبر 16, 2011 @ 2:57 ب.ظ. 183; { دل نوشته. گاهی اوقات لازم ه آدمها بعضی دروغ ها رو باور کنند! اکتبر 10, 2011 @ 12:13 ق.ظ. 183; { دل نوشته. احتمالا ...
سمپاتیک
خانه نو، خانه جدید. ژوئیه 11, 2015. مبلها و تخت را که با مشمای حباب دار و سلفون بسته بندی کردند جدی جدی باورم شد که قرار است برویم. حس عجیبی دارم، درگیری غریب شادی و غم و هیجان و دلتنگی. حالا میخواهم این همه خاطره خوب و بد را رها کنم و بروم، میخواهم این حیاط و حوض آبی و پرده های نکشیده را رها کنم و بروم، میخواهم این چهارچوب های آبی لاجوردی و طاقچه آبی آسمانی را رها کنم و بروم. رنگین کمان پر نوری بود خانه مان. البته آن خانه جدید هم خیلی خوب و مهربان است. به امید اولین عطر قرمه سبزی. ژوئن 21, 2015. یک کاره...
شاید اینجا بشه نوشت!
شاید اینجا بشه نوشت! کی می خواهیم بفهمیم که ربطی به ما ندارد؟ با این مسئله که شخص آقای ولنتاین یونانی بوده و اصلا وسط سرزمین پارس به دنیا نیامده و. کار ندارم. با این قرمز بازی ها و قلب خریدن ها و کلی پول هزینه ی وسایلی که هیچ اصالتی در فرهنگ ما ندارند هم ندارم. با این که یک هفته است مغازه دارها کلی پول بادآورده از این بچه محصل های عاشق و معشوق می گیرند و خرت و پرت های قرمزشان را می اندازند بهشان تا مثلا عمق عشقشان را به به قول خودشان " عجقولک هایشان" نشان دهند هم کاری ندارم. به کجا چنین شتابان؟ آبان جان ...
داستان
داستان هایی از جنس شاگردی. هنوز نفس می کشم. هر کی از گذشته هست و هنوز اینجا سر می زنه یه ایمیل یا وبلاگ بذاره . ممنون. نوشته شده در سه شنبه دوم دی 1393ساعت 12:44 توسط ب.سیروان. گاهی به قبرها نگاه کن. روزهای خوبی نیست . دلم گرفته و دستانم خالیست . هرچه بیشتر می بافم بیشتر باز می شود . عقده را هرجا بکشی باز نفس می کشد. نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1392ساعت 1:48 توسط ب.سیروان. گاهی آدم دلش می خواهد یک کبریت بردارد و ذهنش را به آتش بکشد . خصوصا خاطرتی که تمام وجودت را به آتش می کشند . تا به ایستگاه...
کار من جادو کردن است . . .
کار من جادو کردن است . . . این را خودم می گفت . . . حالم بد بود. گفتم بلند شو جلویم بایست. گفت چرا؟ تاریخ ساعت نویسنده اروین. به وقت یکی از شبهای اذر . . . دلم گرفته تر است . خسته ترم . و حتی شاید غمگین تر باشم . اما هنوز پنجره را باز نکردم . هنوز هیچ اشکی به دیدار چشمانم نیامده . لعنت به این قرص ها . چرا خورشید زودتر نمیمیرد؟ تاریخ ساعت نویسنده اروین. دلم لبخند می خواد. هیچ چی نگفت. فقط به سقف زل زده بود. پلک هم نمی زد.خواستم بیشتر توجیه کنم دیدم عذر بدتر از گناه. تاریخ ساعت نویسنده اروین. من همین منی ک...
☆ دل نوشته های یه پسر عاشق☆ * ★ * ♥
دل نوشته های یه پسر عاشق * *. کاش به جای دلم گلویم تنگ می شد. هوا نمی رسید و خلاص. دلتنگی مثل کوفتگی تصادفه. اولش بدنت گرمه حالیت نیست. ولی یه دفعه دردش شروع میشه. و تازه می فهمی چی به سرت اومده! دلتنگم نه دلتنگ تو. دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی. دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی. دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات. دلتنگ تا صبح بیدار موندنت فقط به خاطر اینکه دل من گرفته. دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی. من که دلتنگ تو نیستم! سنگ تمام میگذارد برای. مثل لباس سالهای دبستانم. مثل سالهای مأموریتهای طولانی پدر.