3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان
http://www.3low.blogfa.com/9010.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. خاک خونین شد از این خون جگر. آسمان از شرم هم حاکش به سر. میل انسان در پلیدی رنگ باخت. تشت گشت از خون دریا شعله ور. نام زن دیگر به زهر آلوده شد. عرش افتادست چون محراب و در. تشنگی این کار را با آب کرد. آب ساحل ساخت با چشمان تر. آسمان و خانه ، ماه. بوی باران را به نخلستان. دستمزد آفتابش از سحر. نوشته شده در دوشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۰ساعت 11:28 توسط مجتبي عزيزيان. مجتبی عزیزیان متولد 1357 صغاد دانشجوی مدیریت علوم تربیتی. آوازي قبل از گيتار. مثل گل هاي رو سري ام.
3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان
http://www.3low.blogfa.com/8705.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. ان قدردلتنگ زمين شده ام. كه شعرسراغ من نمي ايد. مجبورم من سراغ كلمات بروم. هرچه مي روم به كلمات نمي رسم. جز به نام تو. نامت آنقدر بزرگ است كه. دل من اما كوچك. ازاين جاشعرآغاز مي شود. من تمام مي شوم. نوشته شده در دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۸۷ساعت 22:41 توسط مجتبي عزيزيان. مجتبی عزیزیان متولد 1357 صغاد دانشجوی مدیریت علوم تربیتی. آثار چاپ شده:1 .عاشق که می شدیم2 .به همین سادگی3 .آوازی قبل از گیتار4 .در آسمان کودکانه. آوازي قبل از گيتار. مثل گل هاي رو سري ام.
3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان
http://www.3low.blogfa.com/8706.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. عاشق چنان شدی که سرو هم تباه شد. مجنون کنار تو ایستاد رو سیاه شد. ماه در غمت شبانه گریه کرد. خورشید هم برای تو لختی نگاه شد. فرهاد کوه کند و تو کوه ساختی. وقتی جهان به زلزله ای بی پناه شد. توی دلت تپید مسجدی به عشق. هیچ کس اذان نگفت و کفر روبه راه شد. دیگر به هیچ دفتری حساب نیست. از لحظه ای که عشق خون دلش به چاه شد. جای گلایه نیست وقتی. برادرم. انسان به گندمی تماما گناه شد. نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۸۷ساعت 21:30 توسط مجتبي عزيزيان. آوازي قبل از گيتار.
3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان -
http://www.3low.blogfa.com/post-14.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. خاک خونین شد از این خون جگر. آسمان از شرم هم حاکش به سر. میل انسان در پلیدی رنگ باخت. تشت گشت از خون دریا شعله ور. نام زن دیگر به زهر آلوده شد. عرش افتادست چون محراب و در. تشنگی این کار را با آب کرد. آب ساحل ساخت با چشمان تر. آسمان و خانه ، ماه. بوی باران را به نخلستان. دستمزد آفتابش از سحر. نوشته شده در دوشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۰ساعت 11:28 توسط مجتبي عزيزيان. مجتبی عزیزیان متولد 1357 صغاد دانشجوی مدیریت علوم تربیتی. آوازي قبل از گيتار. مثل گل هاي رو سري ام.
3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان
http://www.3low.blogfa.com/8707.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. نه راهي براي رفتن مانده. نه سايه اي براي ماندن. ديگر قلبي اگر باشد. براي ايستادن آفريده شده. قلبي را در دلم مي پيچم. وبه آغوش خاك مي سپارم. سال هاست،خاك امين آسمان شده! ببين چشم به راهي اين جاده ها را. به كجاها كه نبرده؟ زندگي حتا سفيد نمي شود. شعر از دنيا مي رود. مي روم خودم را مدفون كنم. خلاصه اين جا،هيچ ديواري. قامتي براي ايستادن ندارد. نخل ها مي گويند:. ماايستاده ايم تا بم زنده بماند. اين جا شهر بم است. سرسبزتر،ازگونه هايت هست آيا؟ زيباتراز آن چشمه هاي چشم هاي تو.
3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان
http://www.3low.blogfa.com/9005.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. همین که نامت بر زبان جاری شد. واین شروع یک روزگار بلند شد. جاده ای بی انتها بر زمین نشست. وهیچ دروازه ای بسته نماند. تادوباره نامت بر زبان جاری شد. آسمان سراپا به خون نشست. یعنی سراغازپروازپرنده از زمین. نوشته شده در جمعه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۰ساعت 19:48 توسط مجتبي عزيزيان. مجتبی عزیزیان متولد 1357 صغاد دانشجوی مدیریت علوم تربیتی. آثار چاپ شده:1 .عاشق که می شدیم2 .به همین سادگی3 .آوازی قبل از گیتار4 .در آسمان کودکانه. آوازي قبل از گيتار. مثل گل هاي رو سري ام.
3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان
http://www.3low.blogfa.com/8801.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. زمین بیدار شود وچرخی بزند. تو به زمین رسیده ای. جاده همان جا برای من تمام می شود. شال و کلاه کنی مرا برگردانی. ولی خسته ی راهی می دانم. برگرد در قلبم بنشین! نوشته شده در شنبه پانزدهم فروردین ۱۳۸۸ساعت 22:26 توسط مجتبي عزيزيان. مجتبی عزیزیان متولد 1357 صغاد دانشجوی مدیریت علوم تربیتی. آثار چاپ شده:1 .عاشق که می شدیم2 .به همین سادگی3 .آوازی قبل از گیتار4 .در آسمان کودکانه. آوازي قبل از گيتار. عكس ها وكليپ هاي باور نكردني از حوادث واقعي. مثل گل هاي رو سري ام.
3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان
http://www.3low.blogfa.com/8710.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. نذر دستان بریده اش. کسی اینجاست دستش پرچم عشق. بریده طاق ابرو در غم عشق. چه کرده با فرات ومشک خالی. پریشان قصه ای در پیچ وخم عشق. فرات از دست هایت آب دارد. اگر چه در وجودش خواب دارد. الهی تا ابد تشنه بماند. تو را دید و هنوزم تاب دارد. تمام آب شرم مشک خالی ست. همیشه تشنگی در این حوالی ست. بمیرم دست هایت کو برادر. که عالم غرق این بی دست بالی ست. نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۸۷ساعت 20:51 توسط مجتبي عزيزيان. مجتبی عزیزیان متولد 1357 صغاد دانشجوی مدیریت علوم تربیتی.
3low.blogfa.com
مجتباعزیزیان
http://www.3low.blogfa.com/8709.aspx
دربارهي شعر - داستان - نقد و . گيتار. لبخند مسیح را برای تو می آورم. یا اگر بانوی من بودی. اما جانم را قسمت کرده ام. برای روز های زندگی. تا دفترچه ی بانک من. آن قدر امتیاز داشته باشد. که برای تو سرپناهی تهیه کنم. مگر برسم به آن چه برای تو آرزو دارم. که همه بدانند تو را دوست دارم. که فرصتی برای برگشتن نباشد. شاید شعری سروده شود. و لبخندی بر لب های تو بنشیند. سهم کوچکی از آن همه بسیار باشد. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۸۷ساعت 7:20 توسط مجتبي عزيزيان. آوازي قبل از گيتار. مثل گل هاي رو سري ام.