payeiz.blogfa.com
مروارید غلطانی بنام اشک...
http://www.payeiz.blogfa.com/8604.aspx
مروارید غلطانی بنام اشک. من غریب کوچه های تنهاییم. مادر بهتر آنكه بوسه ات را به سنگي بخشيده بودي تا به گونه ی من آه مادر! اگر پرنده اي به دنيا مي آوردي در گرماي آغوشت پناه مي گرفت اگر درختي به دنيا مي آوردي ، از آواي ترانه ات به سبزي مي گراييد برگ هايش ولي اكنون كه انسان به دنيا آوردي ، تنهاي تنها مانده اي ، اي نازنين آه چه تلخ است انسان زاده شدن وقتي كه انسان را برادري جز دشنه نيست. نوشته شده در جمعه بیست و دوم تیر ۱۳۸۶ساعت 18:33 توسط آرمان خیابانی. محمد حسین پور معصومی. ترانه ی شب یلدا.
paeizeeshgh.blogfa.com
"در حسرت ديدار تو آواره ترينم" - ...:::صلح , ایمان , عشق :::...
http://paeizeeshgh.blogfa.com/post-25.aspx
در حسرت ديدار تو آواره ترينم. در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست. صلح , ایمان , عشق : :. يكي بود ، يكي نبود، چهار شمع به آهستگي مي سوختند. و در محيط آرامي صداي صحبت آن ها به گوش مي رسيد. شمع اول گفت: "من صلح و آرامش هستم،. اما هيچ كسي نمي تواند شعله مرا روشن نگه دارد. من باور دارم كه به زودي مي ميرم.". سپس شعله صلح و آرامش ضعيف شد و به كلي خاموش شد. شمع دوم گفت: "من ايمان هستم. براي بيشتر آدم ها،. ديگر در زندگي ضروري نيستم. پس دليلي وجود ندارد كه روشن بمانم.". من با غزل گف...
paeizeeshgh.blogfa.com
"در حسرت ديدار تو آواره ترينم" - ...:::سه آرزو:::...
http://paeizeeshgh.blogfa.com/post-31.aspx
در حسرت ديدار تو آواره ترينم. در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست. خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد. که باعث پرتاب توپ. به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت. که ناگهان با صحنه ای روب رو شد. قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت اگر مرا از بند آزاد کنی،. خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت نذاشتی شرایط برآورده کردن. آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم،.
paeizeeshgh.blogfa.com
"در حسرت ديدار تو آواره ترينم" - ...:::شاگرد ابلیس:::...
http://paeizeeshgh.blogfa.com/post-39.aspx
در حسرت ديدار تو آواره ترينم. در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست. دو پسر بچه ی 13 و 14 ساله کنار رودخانه ایستاده بودند که یکی از آن مردان شرور که بزرگ و کوچک حالی شان نمی شود ، برای سر کیسه کردنشان و ابتدا به پسر بچه ی 13 ساله که خیلی هفت خط بود گفت : من شیطان هستم اگر به من یک سکه ندهی همین الان تو را تبدیل به یک خوک می کنم. پسر بچه ی 13 ساله ی زبر و زرنگ خندید و او را مسخره کرد و برایش صدایی در آورد! مرد شرور از رو نرفت و به سراغ پسر بچه ی 14 ساله رفت و گفت :تو چی پسرم!
paeizeeshgh.blogfa.com
"در حسرت ديدار تو آواره ترينم" - ...:::خوشبختی:::...
http://paeizeeshgh.blogfa.com/post-23.aspx
در حسرت ديدار تو آواره ترينم. در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست. در روزگار قديم، پادشاهي زندگي مي کرد که در سرزمين خود همه چيز داشت:. جاه و مقام، مال و ثروت،. تاج و تخت و همسر و فرزندان. تنها چيزي که نداشت خوشبختي بود و با اين که پادشاه کشور بزرگي بود به. هيچ وجه احساس خوشبختي نمي کرد. پادشاه يکي از روزها تصميم گرفت مأموران خود را به گوشه و کنار. پايتخت بفرستد تا آدم خوشبختي را. بيابند و با پرداخت پول، پيراهنش را براي پادشاه بياورند. تماشا مي کرد و لبخند مي زد. آن شب كه ا...
paeizeeshgh.blogfa.com
"در حسرت ديدار تو آواره ترينم" - ...:::معلم و مرد شیاد:::...
http://paeizeeshgh.blogfa.com/post-34.aspx
در حسرت ديدار تو آواره ترينم. در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست. معلم و مرد شیاد: :. روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در آن سكونت داشتند. مردي شياد از ساده لوحي آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعي حكومت مي كرد. برحسب اتفاق گذر يك معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلكاري هاي شياد شد. و او را نصيحت كرد كه از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا مي كند . اما مرد شياد نپذيرفت. بعد از اتمام حجت معلم با مردم روستا. شياد به معلم گفت: بنويس مار. پيش كسي حتا لبي ...
payeiz.blogfa.com
مروارید غلطانی بنام اشک... - I love you
http://www.payeiz.blogfa.com/post-16.aspx
مروارید غلطانی بنام اشک. من غریب کوچه های تنهاییم. امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند .چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد. آخ که چقدر تنهایم دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته. روبروی آینه نشسته ام آیا این منم؟ شکستهدلتنگ.تنها.تو با من چه کردی؟ شاید این آخرین زمزمه های دلتنگیم باشد. دیگر هیچ نخواهم گفت اما منتظرم. انتظار دیدن دوباره ی تو برای من اکسیر زندگیست. پس برگرد . عاشقانه برگرد . برای همیشه. محمد حسین پور معصومی. ترانه ی شب یلدا. سردخانه ی شیشه ای.
paeizeeshgh.blogfa.com
"در حسرت ديدار تو آواره ترينم" - ...:::مسیر زندگی:::...
http://paeizeeshgh.blogfa.com/post-26.aspx
در حسرت ديدار تو آواره ترينم. در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست. زمان های گذشته،پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده ای قرار داد. و برای این که عکس العمل مردم را ببیند،خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهریست که نظم ندارد،. حاکم این شهر مرد بی عرضه ای است . با این وجود هیچ کس تخته سنگ را از وسط جاده بر نمی داشت. نزدیک غروب،مردی روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود،.