nomok7mok.blogfa.com

mp13.blogfa.com

کوله بار مسافر - اشک عاشق

http://www.mp13.blogfa.com/post-20.aspx

قطره دلش دریا می خواست. خیلی وقت بود كه به خدا خواسته اش رو گفته بود. هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست! قطره عبور كرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و قطره هر بار چیری از رنج و عشق و صبوری آموخت. تا روزی كه خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن! خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. خدا گفت : هست!

mp13.blogfa.com

کوله بار مسافر - شیطان و دل ...

http://www.mp13.blogfa.com/post-33.aspx

شیطان و دل . دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن كرده بود فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میكردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و . هر كس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تكهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را. بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد. حالم را به هم میزد. دلم میخواست همه نفرتم را توی صورتش تف كنم. آدمها خودشان دور من جمع شدهاند. تمام ر...

mp13.blogfa.com

کوله بار مسافر - سکوت تنهایی

http://www.mp13.blogfa.com/post-28.aspx

امشب در سکوت تنهایی در حیاط نشسته ام. همه خوابند به آسمان نگاه می کنم این حیاط دوست تنهایی من است. قهوه تلخی را مزه می کنم. قلم دست می گیرم و می نویسم. به باغچه کوچک نگاه می کنم. می بینم پیچک های زیبا را که با دیوار هم نفس شدند. چقدر دلم می خواست مانند فروغ فرخ زاد بی پرده آنچه را می خواهم بنویسم. باز قهوه تلخ را مزه می کنم. چقدر این تلخی را دوست دارم مانند تلخی تنهایی است اما به دل می نشیند. باز پیچک های روی دیوار ذهنم را مشغول می کند. دو جنس مخالف یکی دیوار دیگری گیاه. یکی سرد و دیگری گرم!

mp13.blogfa.com

کوله بار مسافر - شبنم احساس

http://www.mp13.blogfa.com/post-36.aspx

بر روی برگ احساس دلم شبنم نشسته. من در پیچ و خم زمان، در این سیاهی ها. در این راههایی که به همواری یک رویا بود. نوری دیدم از جنس عشق، از جنس احساس. نور همین جا بود . در کنار من . در پیچش بازوانم . جاری در رگهای بلند زمان . جاری در کلامم . از همیشه نزدیک تر . تکه ای هست از آنچه گم کرده بودم ، شاید در سفرم به این زمین. رنگ احساسش ، رنگ زندگی ام شد. روح تنهایم طعم خوش عشق را احساس کرد. با احساسی بزرگ از نور برایم سرود مهربانی سر داد. بر روی برگ احساس دلم از امروز شبنم نشسته. با قطره پاکی از شبنم.

mp13.blogfa.com

کوله بار مسافر - می روم

http://www.mp13.blogfa.com/post-35.aspx

نگو حیف, جایش خالیست. پر می كند دیگری جایم را. می روم در شبی كه صبحش را. جای دیگر خواهم دید. نگو دوست داشتن بلد نبود. نگو احساسش را گم كرد. بگو در احساس ها گم شد. اشك هایت را برای دیدار بگذار. تو اخرین دیدار را به یاد دار. وبدان در قلبم جاودانی! نوشته شده در پنجشنبه یکم مهر ۱۳۸۹ساعت 15:46 توسط محمد. چه دیر میفهمیم زندگی آنروزهایی بود که زود سپری شدنشان را آرزو میکردیم. کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت .

mp13.blogfa.com

کوله بار مسافر - دوست

http://www.mp13.blogfa.com/post-19.aspx

يك بچه كوچيك بداخلاقي بود. پدرش به او يك كيسه پر از ميخ و يك چكش داد و گفت هر وقت عصباني شدي، يك ميخ به ديوار روبرو بكوب. روز اول پسرك مجبور شد 37 ميخ به ديوار روبرو بكوبد. در روزها و هفته ها ي بعد كه پسرك توانست خلق و خوي خود را كنترل كند و كمتر عصباني شود، تعداد ميخهايي كه به ديوار كوفته بود رفته رفته كمتر شد. پسرك متوجه شد كه آسانتر آنست كه عصباني شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخها را در ديوار سخت بكوبد. نوشته شده در یکشنبه هشتم آذر ۱۳۸۸ساعت 2:31 توسط محمد. کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت .

mp13.blogfa.com

کوله بار مسافر - دلم برات تنگ شده

http://www.mp13.blogfa.com/post-27.aspx

دلم برات تنگ شده. برای تو می نویسم. برای تو كه با طوفانی آمدی و . با آنكه شبهای طوفانی ام زیاد بودند ولی آنشب طوفان برایم چیز دیگری بود . طوفان زیر و رویم كرد. مرا شست، پاكم كرد. بعد از مدتها سبك شدم، احساس پرواز میكردم. احساس پریدن و چقدر این پریدن و پرواز كردن قشنگ بود. نمیدانی چه حس قشنگیست با بالهایی كه مال خودت نیست پرواز كنی،. بپری، بالا بری.تاابرها، ستاره ها و. آن روزها فكر میكردم حالا دیگر تمام دنیا برای من است. و تمام دنیایم در تو خلاصه میشد. تو بال پرواز من بودی و من با تو پریدن را تجربه كردم.

mehran-20.blogfa.com

غریبه - داستان طنز زن و مرد

http://www.mehran-20.blogfa.com/post-47.aspx

سلام غریبه از این که به وبلاگم اومدین ممنونم امیدوارم خوشتون بیاد در ضمن نظرتون فراموش نشه. داستان طنز زن و مرد. مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو. عزیزم ، شام چی داریم؟

mehran-20.blogfa.com

غریبه - اگر مانده بودی

http://www.mehran-20.blogfa.com/post-57.aspx

سلام غریبه از این که به وبلاگم اومدین ممنونم امیدوارم خوشتون بیاد در ضمن نظرتون فراموش نشه. بودي تو را تا به عرش خدا مي رساندم. بودي تو را تا دل قصه ها مي کشاندم. بودم به شب هاي غربت که تنها نبودم. ز تو مي نوشتم تو را مي سرودم. اگر نازنينم زندگي رنگ و بوي دگر داشت. و غمگين غربت با وجود تو رنگ سحر داشت. مرغک پر شکسته مانده بودي اگر بال و پر داشت. نبودش ز طوفان مانده بودي اگر همسفر داشت. آتش کشيدي سوختم من نديدي نديدي. آرزويت اگر بود مانده بودي اگر مي شنيدي. پر از ديدني بود شب ستاره گلي چيدني بود.

mp13.blogfa.com

کوله بار مسافر - خدایا!

http://www.mp13.blogfa.com/post-30.aspx

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید. او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن. نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی. خدا پایین آمد و بر سر کودک دست كشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد.