taeghon.persianblog.ir
پیامبر خوبیها - تائقون
http://taeghon.persianblog.ir/tag/پیامبر_خوبیها
بیعت های بی غیرت. و بیعت های بی غیرت. نحس بودن صفر را همین بس که پیامبر رحمة للعالمین رخت سفر خود را در این ماه بست و آه. آه از آنچه بعد از پیامبر صلوات الله علیه و آله بر سر کسانی آمد که ایشان تا آخرین لحظات عمر پر برکت خویش آنها را اهل بیت و خویشان خود خواند آنها را گوشت و پوست و خون و جان خود خواند. آه از سقیفه و بعد از آن . آه از فدک و بعد از آن. آه از دردهای زهرای اطهر (س) و بعد از آن . آه از کوچه ، آه از در ، آه از دیوار. آه از زنی تنها و کودکی خردسال در میان کوچه ها و حرامی ها. و آه از امامانی که ...
gahe-amadanat.blogfa.com
حالا که نمی آیی... - تا کجا ؟
http://www.gahe-amadanat.blogfa.com/post-40.aspx
حالا که نمی آیی. تا کجای آرزوهامان خدا هست؟ تاکجای رفتن ها و نرسیدن ها؟ تا کجای رسیدن های بی ثمر؟ دیروز از قاصدکی شنیدم که میگفت. از خوش خبری بیزار است. وقتی خبری هست اما تازه. نه! وقتی شادمانی هست اما همیشگی. نه! گاهی سوار باد که میشوم به مقصد نرسیده بارم سبک میشود. بیچاره آنکه خبر خوش را انتظار میکشد. گاهی هرچه بالا و پایین میپرم ، این سو و آن سو میشوم بلکم بادی بیاید . گاهی دیر میرسم انگار. بیچاره آنقدر منتظرم ماند که خاک انتظارش را زودتر پاسخ گفت. فردا که آرزوی امروز را مرور کنیم. خدا کجای آرزوی ماست؟
gahe-amadanat.blogfa.com
حالا که نمی آیی... - به بهانه تولد. همان روز آغاز
http://www.gahe-amadanat.blogfa.com/post-31.aspx
حالا که نمی آیی. به بهانه تولد. همان روز آغاز. حیف از آن همه معصومیت که به باد رفت. طفلکی چه زود رنگ روزگار به خود گرفت و پیر شد. هر چند دیگر از آن همه معصومیت حتی بقدری نمانده که بشود به او گفت: طفلکی! چشم بر هم زدم 24 سال گذشت. به این سادگی ها هم که نبود! میان همه دانه هایی که باد برد و هیچ وقت نشکفت. میان آن همه عشق که هرگز نرویید. عشق تو هنوز تازه است. تازه می فهمم که چیز زیادی از من نمی خواست. فقط چند قطره اشک که سیرابش کند و باریکه ای از نور. مگر نمی فهمید که بذر عشق سایه نمی خواهد؟ جایی در گوشه دلم.
gahe-amadanat.blogfa.com
حالا که نمی آیی... -
http://www.gahe-amadanat.blogfa.com/post-39.aspx
حالا که نمی آیی. وای بروزم که با من غریبگی میکنی! وای ازین فاصله که هر روز دورتر ، دیرتر! این دل کندن و این نگاه های یواشکی که مبادا این دوری از تو. بر من سخت بگذرد؟ اوایل مدام میگفتم مبادا روزی بی یادت سر شود که این روزها میشود! که مدام از پی هم می آیند روزهایی که مهرت در دلم گم میشود. سنگ و سنگین میشوم و دلم برای قطره اشکی و لحظه یادی و نگاهی لک میزند. من آنجا زیر نگاه مستقیم بی واسطه ، چسبیده به حریمت تاب نمی آورم. جرئت بلند کردن سر ندارم. اما نمیشود که نمیشود. تو که خوب میدانی! یا علی موسی الرضا .
gahe-amadanat.blogfa.com
حالا که نمی آیی... -
http://www.gahe-amadanat.blogfa.com/post-41.aspx
حالا که نمی آیی. این بن بست لحظه هاست که بتو ختم میشود؟ گویی باز، سالی نو شده. انگار زمین از همین جای زمان تصمیم گرفت که بدورت بگردد. که آدم سالها و سالها به ستاره اش بنگرد و از خودش بپرسد این زمین سرگیجه نمی گیرد بس که به دور خود میچرخد؟ پیش از آن را که نمیدانم. اما قریب به هزار و سیصد و هفتادو یک سال است که زمین سرش درد میکند و مدام گیج میرود. آخر به پیشانی اش سنگ روا داشته اند. اسب ها بر پیکرش تازانده اند. اما هنوز محکم به جای خویش نشسته. هیچ یاری نیست که یارای چرخ گردون شود؟ هل من ناصر ینصرنی؟ میخواه...
gahe-amadanat.blogfa.com
حالا که نمی آیی... - نامه بنویس
http://www.gahe-amadanat.blogfa.com/post-33.aspx
حالا که نمی آیی. یه دوستی ، یه وقتی ، تو یه جایی حرف دلو اینجوری میگفت:. یه حرفایی هست که نمیشه نشست و روبروی طرف اونا رو گفت. یه وقتایی هست که نمیشه حرفای صمیمی و عمیق زد. یه زمانی هست که وقتی دلت میخواد با کسی درد دل کنی و حرف بزنی اون کس نیست ، رفته سفر یا اینکه. بهر حال تو چنین وقتایی یه قلم و یه کاغذ میتونه قلب و ذهن آدم رو از هجم یه عالمه حرف خلاص کنه ، آرومت کنه. این جور وقتا نامه بنویس. نوشته شده در پنجشنبه بیستم خرداد ۱۳۸۹ساعت 16:1 توسط نارسیس. از تو دل کندن محال است. این را در هر لحظه انتظارم.
gahe-amadanat.blogfa.com
حالا که نمی آیی... - وصیت نامه باران برای روزهای آفتابی
http://www.gahe-amadanat.blogfa.com/post-32.aspx
حالا که نمی آیی. وصیت نامه باران برای روزهای آفتابی. این تمام دل ، این هستی من باشد برای تو. اصلا ما هیچ نخواستیم از این همه دیدار که دریغ میکنی. از این همه قرار که نمی دانم کی؟ نمیدانم بر این جان خسته ام چه بپوشانم که چشمانت را خوش بیاید. که گاهی نگاهی . باز قرارمان شد آخر هفته. گفتی از پس باران تا طلوع آفتاب. و این است وصیت نامه باران برای روزهای آفتابی :. این را میدانم که نه آفتاب را گریزی از ابر است و نه ابر را گریزی از اشک. یکی می تابد، یکی بارد . یکی میسوزد و یکی میگرید. حلالم کن و به این زمینیان ب...
hico.parsiblog.com
نظرات ياداشت نوروز را نو روز کنيم... - براي 000
http://hico.parsiblog.com/Comments/2
وبلاگ : براي 000. يادداشت : نوروز را نو روز کنيم. مشخصات شما ذخيره شود. اين پيام به صورت خصوصي. تولد وبلاگ جديدت رو تبريک ميگم. انشاءالله که هميشه شاد باشي. ممنون كه اومديدشما هم همينطور. سلام دوست خوبم با يه مطلب جديد به روزم. يه كتاب جديد ترجمه كردم ايشالا يه مدت ديگه چاپ ميشه. Indian systems of medicine skin disease. كتاب جالبي تازه امسال ترجمه ش كردم در مورد طب سنتي هندوستانه خيلي پر محتواست . چاپ شد خبرشو بهت ميدم . شما هم دعام كنين . باي گلم. سلام عيد شما مبارک.حديث خيلي قشنگي بود.موفق باشين.
taeghon.persianblog.ir
دل... - تائقون
http://taeghon.persianblog.ir/post/28
وقتی پیله میکند حرف ، حرف خودش است. هرچقدر نصیحتش کنی باز هم حرف خود را میزند. اما بدان ای دل. افسار "تو" در دستان من است نه افسار من در دستان تو! 1777;٢:٠۳ ق.ظ ; ۱۳٩٢/۱٠/٢۸. من : تائقون یعنی ما مشتاق امام زمانیم. بیعت های بی غیرت. الهی و ربی من لی غیرک. جمعه ای دیگر. غروب امیدی دیگر. زیباترین شعرهایم را برای تو می گویم(مهرداد پارسی). پایگاه فرهنگی مذهبی خدام الحسین. یگآنه عشق حقیقی : . (مهدی حیدری). کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان. نوشتارهای یک انکولوژیست طلبه.
taeghon.persianblog.ir
لحظه های عاشقی - تائقون
http://taeghon.persianblog.ir/tag/لحظه_های_عاشقی
وقتی پیله میکند حرف ، حرف خودش است. هرچقدر نصیحتش کنی باز هم حرف خود را میزند. اما بدان ای دل. افسار "تو" در دستان من است نه افسار من در دستان تو! 1777;٢:٠۳ ق.ظ ; ۱۳٩٢/۱٠/٢۸. و لحظه های عاشقی. گاهی با خودم فکر میکنم : آدمهای زیادی اطراف من هستند و میتوانم به آنها دل ببندم. اما بعد میبینم که هر کدام روزی مرا ترک میکنند. احساس میکنم چقدر تنهایم. و چقدر تنهایی سخت و دلگیر است. وقتی هیچ هم صحبتی نداری. همه می گویند انسان موجودیست اجتماعی! انسان تنها میمیرد ، انسان بدون هم صحبت دچار رکود و ماندگی میشود.