daghdagheham.blogfa.com
دلنوشته ....
http://daghdagheham.blogfa.com/1392/02
غریبه ای در جزیره ی سرگردانی. و خداوند اشک را آفرید تا . کلبه ی من و تنهایی. شعر های زیبای من. از هر دری.اما روانشناسانه. The every thing in the hole. ღ Ն ѴƐ կ ƐѴƐЯ ღ. همه چی از همه جا. زندگی بافتن یک قالیست. دلنوشته های ری را. سامانه ارسال اس ام اس. سامانه ارسال اس ام اس. وقتی به عقب بر میگردی. وقتی به عقب بر میگردی. متوجه میشی که جای بعضیا ،. الان که تو زندگیت خالی نیست هیچ. اون موقعشم زیادی بوده! چهارشنبه چهارم اردیبهشت 1392 ] [ 23:37 ] [ زهرا ]. به جهنم که نیستی . مگر مغول ها یک قرن تمام حمله نکردند ؟
kolbebarfihabib.blogfa.com
کلبـــه برفـــی
http://www.kolbebarfihabib.blogfa.com/1392/05
تاکسی مثل آدمهای تو خیابون به آرومی راه میره اما زن مسافر آروم نیست. دلش سنگینه دلش گرفته. زل زده به بیرون آدمها و ماشینها. بارون نم نم شروع میکنه به باریدن. راننده، دکمهی پلی ضبط ماشین رو فشار میده. زن زل زده به شیشه به قطرههای بیرنگی که رو شیشه، سر میخورن پایین. صدای خواننده تو پس زمینهی شرشر بارون به گوشش میرسه: ". من از صدای گریهی تو به غربت بارون رسیدم، تو چشات باغ بارون زده دیدم.". حس میکنه چیزی رو دلش سنگینی میکنه. دلتنگه. چشماش نمناک میشه نمیخواد گریه کنه، نمیخواد. میشنوه: ". توی یکی از ایستگاهها...
kolbebarfihabib.blogfa.com
کلبـــه برفـــی
http://www.kolbebarfihabib.blogfa.com/1392/04
من با چمدونم آخر این جاده منتظرت میشم. نوشته شده در جمعه ۲۸ تیر۱۳۹۲ساعت 21:15 توسط H A B I B. نوشته شده در سه شنبه ۲۵ تیر۱۳۹۲ساعت 17:33 توسط H A B I B. عشق یک خون آشام. میدونی مرد من هیچجوره باورم نمیشه تو عاشق یه خون آشام شده باشی.اونا اصلا وجود ندارن. سام: خیلی چیزا باورکردنی نیست اما من از تو میخوام اول گوش کنی. من فقط دوازده سالم بود.با مادرم تو یه آپارتمان زندگی میکردیم. پدرم یه عوضی بود که مارو ول کرد ولی خب هرچی باشه پدرم بود! نوشته شده در دوشنبه ۱۷ تیر۱۳۹۲ساعت 17:23 توسط H A B I B. زن از خواب بید...
kolbebarfihabib.blogfa.com
کلبـــه برفـــی
http://www.kolbebarfihabib.blogfa.com/1392/07
فرود در فرودگاه امری عادیست. کیان هم این را به خوبی میدانست ولی بااین حال انگار برایش عادی نبود! وقتی هواپیمایی که او مسافرش بود بر باند فرودگاه بر زمین نشست، همهش در این فکر بود که آیا این فرود آمدن درست بود؟ اصلا این پرواز و سفر لازم بود؟ اصلا درست بود دعوت افروز را قبول کند؟ افروز دخترعمهاش بود و کسی که باعث شده بود حالا کیان در فرودگاه باشد و به این شهر غریب بیاید. با خودش گفت: افروز هوامو داره، نگران نباشم.ناسلامتی مردمها! کیان آرزوی لمس دست در آن لحظه را کتمان میکند. پس او حواسش کجا بوده؟ افروز لبخ...
kolbebarfihabib.blogfa.com
کلبـــه برفـــی - کیان - دو
http://www.kolbebarfihabib.blogfa.com/post/79
درفصل اول، نویسنده به طور کامل کیان را معرفی نکرد و نگفت که او دقیقا چه تیپ و قیافهای دارد و در چه سنی است. دراین فصل هم از این کار صرف نظر میکند و ریش و قیچی را میسپارد به خود کیان که درفصل بعد هر چه دل تنگش خواست بگوید. بنابراین فصل بعد که فصل سه میشود، فصل کیان است! افروز با دو فنجان قهوه آمد و روبروی کیان نشست. فکر نمیکردم واقعا تنها زندگی کنی! من که بهت گفته بودم. آره ولی فکر نمیکردم دیگه اینطور باشه! کیان،فنجان لبریز از مایع سیاه را برداشت. کمی از آن را مزمزه کرد: همیشه قهوههات خوب بوده. تو رو خدا ...
kolbebarfihabib.blogfa.com
کلبـــه برفـــی
http://www.kolbebarfihabib.blogfa.com/1392/09
کنار خیابون روی زمین نشستم و به توده قرمزرنگ مچاله شدهای نگاه میکنم که پارچه سفیدی هم کنارش پهن شده. شب یلداست و هوا هم حسابی سرد.دارم به تو فکرمیکنم که امشب شب توست.تویی که متولد شب یلدایی و به همین خاطر اسمت شد یلدا.شب تولدت ماهمه تو خونه پدربزرگ ومادربزرگ جمع بودیم به جز مادر پدرت ومادرمن و دوسه نفردیگه از فامیل که برای تولد تو رفته بودن بیمارستان. وقتی دیدمت خیلی تعجب کردم یه بچه ریزه میزه بی موی سرخ رو که همهاش هم گریه میکرد.هروقت هم میگفتم چقدرکوچولوئه مادرم میگفت تواز اینم کوچیکتر بودی! بعد از اون...
daghdagheham.blogfa.com
دلنوشته ....
http://www.daghdagheham.blogfa.com/1392/04
غریبه ای در جزیره ی سرگردانی. و خداوند اشک را آفرید تا . کلبه ی من و تنهایی. شعر های زیبای من. از هر دری.اما روانشناسانه. The every thing in the hole. ღ Ն ѴƐ կ ƐѴƐЯ ღ. همه چی از همه جا. زندگی بافتن یک قالیست. دلنوشته های ری را. سامانه ارسال اس ام اس. سامانه ارسال اس ام اس. سكوت خطرناك تر از حرف هاي نيش دار است. بدون شك كسي كه سكوت مي كند. روزي حرف هايش را سرنوشت به شما خواهد گفت. سه شنبه بیست و پنجم تیر 1392 ] [ 23:38 ] [ زهرا ]. اینو آویزه گوشت کن. پس اینکه گریه می کنم یآ نه. اینکه مواظب خودم هستم یآ نه.
kolbebarfihabib.blogfa.com
کلبـــه برفـــی - کیان - سه
http://www.kolbebarfihabib.blogfa.com/post/81
شب اول در خانه عمه،شب دوم در خانه دخترعمه و شب سوم در میدان تجریش. کیان آواره خیابانها شده بود.گیج و گنگ از بازار تجریش میرفت تا امامزاده صالح بعد تا خیابان دربند بعد برمیگشت تجریش و خیابان ولیعصر را کز میکرد اما بعد دوباره برمیگشت میدان تجریش روبروی حرم امامزاده صالح مینشست و این چرخه همچنان ادامه داشت.شب سوم، شب گنگی و آوارگی بود برای کیان. آقا میدونی ساعت چنده اینجا نشستی؟ ساعت دوی نیمه شبه و شما الان باید خونتون باشید.لطف کنید هرچه زودتر برید خونتون. کیان چهش شده است؟ ساعت سه بامداد،کیان با حال بیحال...
kolbebarfihabib.blogfa.com
کلبـــه برفـــی - وقتی برگها زرد میشوند
http://www.kolbebarfihabib.blogfa.com/post/88
وقتی برگها زرد میشوند. با فاصله کمی از هم ایستاده بودیم.توی تراس خانه قدیمی،برای آخرین بار درکنار هم. گفت:"همیشه از روز آخر بدم میاد.از روز آخر مدرسه هم بدم میومد.خداحافظی از دوستام خیلی ناراحتکننده بود.". دستهای هر دویمان توی جیب بود و نگاهمان به روبرو،به درخت چناری که صد سال عمر داشت. یک برگ زرد و خشکیده،خودش را از درخت کند و رقص کنان بر زمین نشست. گفتم:"اون برگ هم روز آخرشه.". آهی کشید و گفت:"چنارها صدسال عمر میکنن.قرار بود ما هم صدسال کنار هم باشیم.". زیر لب گفتم:"صدسال مثل چنارها! چقدر روزهای اول نا...