raahi-e-shab.blogfa.com

gharibe-90.blogfa.com

غریبه90 - 43 " دخترک عفیف "

http://www.gharibe-90.blogfa.com/post-45.aspx

وای چه بارونی بود دیشبی . کلن سیلاب نیومد خیلی شاکار بود . ساعت طرفای 4 صبح بود که یه دخترک تقریبن 21-22 ساله با ابروانی گره خورده و مشتانی گره کرده و سری پر از دود و با عصبانیت اومد تو داروخانه . یکم نگام کرد . یکم نگاش کردم . یکم اخم کرد . یکم نیشم باز شد . با عصبانیت گفت : اه اه اه ، چرا شهر شما اینجوریه؟ پسراش تا یه دختر خوشگل و خوش لباس و عفیف و مجرد می بینن می خوان زنده زنده بکننش . اه . یکم به اطراف نگاه کردم و گفتم : خوشگل و خوش تیپ و مجرد و همه ی اینایی که گفتی همشو خودت تنهایی هستی؟ که هم در سا...

paaatogh.wordpress.com

مادری در گذشت… | دلشدگان

https://paaatogh.wordpress.com/2012/04/04/مادری-در-گذشت

ما از دو جهان غیر تو ای عشق نخواهیم…. مادری در گذشت…. انا لله و انا الیه راجعون. مهربان و به تمام معنا فداکار درگذشت. از ما گذشت، ما وامانده ایم، او. بانو مریم ملک آرا. در سن احتمالا شصت و اندی سالگی در گذشت. Http:/ gid.org.ir/Default.aspx? Http:/ gid.org.ir/Default.aspx. باز هم نخواهی شناخت، او. مادر «ال جی بی تی» ایران بود. مادر فرزندانی که به گردنشان حق داشت و دارد، چه او را بشناسند چه نشناسند…. پست تمام شد، باقی همه درد دل است، درد است، نخواندی هم نخواندی…. من چقدر بیمعرفتم، چقدر…. منتظر بودم قصه مسخ...

sharikesheytooon.wordpress.com

از پنجره « صدای گنگ هذیون.....

https://sharikesheytooon.wordpress.com/2013/10/06/از-پنجره

صدای گنگ هذیون…. صدای گنگ هذیون،….صدای گنگ هذیون….صدای گنگ هذیون…….صدای گنگ هذیون……….صدای گنگ هذیون……. بدست صدای گنگ هذیون. اینجا پاییز است…. یک گرگ بیابان هست…. یک مرد هست ک من دوستش دارم ،. اینجا فصل سرگردانی است…. زن دارد و بچه هم دارد. از اول هفته بیزار شنبه را دوست ندارم…یک شنبه را هم. اینجا چند مرد دیگر هست ک. 8230;اینجا یک پسر هست در شرق در خیلی شرق تر از من. من یک مشت گله دارم ،نشسته ام وسط اتاق گله هایم را چیده ام دورم…. از پنچره فریاد میزنم هی هی مرد یک سری بما بزن….یک سری بما بزن. شما در حال ب...

gharibe90.blogspot.com

غریبه90: April 2011

http://gharibe90.blogspot.com/2011_04_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه. 5 " بازار ". چه عشقی می کنه این برادرزاده ام وقتی با من میاد بازار . نمی دونم چه مرضیه ، وقتی از بازار بر می گردم اگه حتا یه سکه ی 50 تومنی هم تو جیبم باشه سیخم میده و آزار می بینم . حتمن باید از شرش خلاص شم تا آروم بگیرم . معمولن کرایه ی برگشتو می ذارم تو یکی از جیب های پیچ در پیچ شلوارم تا دستم به راحتی بهش نرسه . آخه خیلی پیش اومده که آخرش مجبور شدم پیاده برگردم خونه . خلاصه اینکه امروز با برادرزاده ام زدیم به دل بازار . یه بار اون هوس بستنی کرد ، خریدم و خوردیم . اون ق...

gharibe90.blogspot.com

غریبه90: September 2011

http://gharibe90.blogspot.com/2011_09_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه. 24 " دفترچه خاطرات ". یه مدتیه زده به سرم بازم شروع کنم به خاطره نویسی . البته خاطره که چه عرض کنم ، بیشتر از آرزوهام می نویسم . چند سال پیش تا دو سال متوالی می نوشتم . یه عادتی دارم سر این جور خاطره نویسی هام اینه که هر بار دفترچه ای رو تموم می کنم باید آتیشش بزنم . نمی دونم چرا ولی این کارو دوست دارم ، یکی از دلایلش هم اینه که اگه اون دفترچه دست کسی بیافته دیگه دیگه . خلاصه اینکه شروع دفترچه ی جدید مصادف میشد با به آتیش کشیده شدن دفترچه ی قبلی . با رایانامه ارسال کنید. فردا ا...

gharibe90.blogspot.com

غریبه90: October 2011

http://gharibe90.blogspot.com/2011_10_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه. 28 " قایق ". جوی هایی پر از آب. خواهم انداخت به آب . یادش بخیر بچگی ها . همیشه آرزوم بود بارون بیاد من یه قایق کاغذی بسازم و بندازمش توی جوی های پر از آب . بعد نصف شهرو دنبالش بدووم . تا اینکه بعد از نیم ساعت بالاخره خسته می شدم و سر جام وامیستادم ولی اون قایق همچنان به راه خودش ادامه میداد . هیچ وقت نفهمیدم اون قایق ها آخرش. به کجا میرن . خلاصه قایق ساخته شد و انداختمش به آب . تو خیالم سوارش شدم و راه افتادم . از کنار بازارهای شهر . از کنار پارک شهر . از کنار عابرین پیاده .

paaatogh.wordpress.com

ملحق شدن | دلشدگان

https://paaatogh.wordpress.com/2012/05/06/91

ما از دو جهان غیر تو ای عشق نخواهیم…. پیش از اتراق دوم:حالا که من به عنوان عضوی از این خانواده قرار مطلب بذارم دوست داشتم اولین پست رو با شعری از جناب شهریار شروع کنم. پیش از اتراق سوم: واقعا شادمانم که بناست در این پاتوق دلشدگان اتراق کنم. پیش از اتراق چهارم: بفرمایید تووووووووووووو😀. کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی. نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی. ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام. گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی. شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار. تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئی. راستش م...

voodoo-doll.blogfa.com

♥×666×♥

http://voodoo-doll.blogfa.com/9004.aspx

یه اتاقی باشه گرمه گرم.روشنه روشن. تو باشی منم باشم. کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید. تو منو بغلم کنی که نترسم.که سردم نشه.که نلرزم. اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار.پاهاتم دراز کردی. منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم. با پاهات محکم منو گرفتی .دو تا دستتم دورم حلقه کردی. بهت می گم چشماتو می بندی؟ میگی اره بعد چشماتو می بندی. بهت می گم برام قصه می گی؟ می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن. یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن. یه ضربه عمیق.بلدی که؟ تو چشماتو بستی .نمیدونی. یه جور ...

voodoo-doll.blogfa.com

♥×666×♥

http://voodoo-doll.blogfa.com/8911.aspx

کودکی نکردم تا زودتر بزرگ شوم و زمان چه دیر میگذشت. امروز سالهایمان آنچنان زود میگذرند که تمام زندگی. برایم بچه بازی مینماید. کودک فال فروشی را پرسیدم چه می کنی؟ گفت : به آنان که در دیروز خود مانده اند ، فردا را می فروشم. پنجشنبه بیست و هشتم بهمن 1389 توسط تسخیر شده. یکشنبه بیست و چهارم بهمن 1389 توسط تسخیر شده. Happy Thomas Edison's 164th Bday. Mr Edison, Happy Birthday man! كه نه اين فقط نور چراغ ها بود كه به ما بخشيدي كه نور دانش و هدايت. شنبه بیست و سوم بهمن 1389 توسط تسخیر شده. دلمو با نخ سوزن بدوزم.

voodoo-doll.blogfa.com

♥×666×♥

http://voodoo-doll.blogfa.com/8907.aspx

سیرک عجایب - فصل چهاردهم. سر تا پاي پسرك پر از پولك هاي براق زرد و طلايي و سبز و آبي بود.عين يك مار! او فقط يك شلوارك پوشيده بود و هيچ چيز ديگري زير شنل سفيدش به تن نداشت. پسرك پشتش را به ما كرد. پشتش هم پر از پولك بود.فقط به اندازه يك خط باريك پولك هاي بدنش تيره تر شده بود.پسرك دوباره رويش را به ما كرد. او روي شكم دراز كشيد و شروع به خزيدن روي صحنه كرد درست مثل يك مار! همين لحظه يادم آمد كه اسم پسر ماري را در آگهي خوانده بودم.همان بود. با خودم گفتم: نه او اين كاررا نميكند. او سرش را داخل دهان مار گذاشت!