ruderavi.blogfa.com

baranebahary67.blogfa.com

باران بهاری

http://www.baranebahary67.blogfa.com/8911.aspx

خداحافظ . رفیق. چند هفته پیش یکی از دوستای دوران راهنمایم به طور ناگهانی سکته کرد و مرد خیلی دلم گرفت،یه مدتی زیادی بود که ندیده بودمش آخرین تماسمون بر می گرده به اون زمانی که زنگ زد تا قبول شدن تو دانشگاه رو بهم تبریک بگه.خیلی مهربون و مظلوم بود،نه اینکه فکر کنید حالا که مرده دارم ازش تعریف می کنم،نه! روز تشعیش خیلی برام سخت گذشت،دلم بد جوری از خدا گرفته بود گفتم: چرا اینو بردی به خودت قسم تو دنیا بد زیاده ،چرا فرشته ها رو می بری می خوای چی رو نشون همه بدی؟ پنجشنبه 7 بهمن1389 15:25 بهاره.

wanderer0.blogfa.com

.... -

http://wanderer0.blogfa.com/post-146.aspx

تو کم کم ،کم میشوی. با چشمان بسته دستت روی زمین بدنبال گوشیست که صدای آلارم را که عین میخ در سرت فرو می رود خفه کنی. بالاخره پیدایش می شود. انگار که خشک شده باشی .مغزت یخ بسته باشد.چشمانت را بزور باز می کنی با یک ساعت کوچک روی میز قرمز روبرو می شوی که هنوز دارد پشت هم می کوبد.بیب بیب بیب .این زنگ بوی کنکورو کتاب و دبیرستان می دهد! پس آن ۷۲ اوراقت کو؟ در تاریکیه اتاق که میچرخد انگار ۶سال عقب رفته ای چشمانت را می بندی و میکوبی بیدار شو یالا! حقیقتا مرز این دو کجاست؟

wanderer0.blogfa.com

....

http://wanderer0.blogfa.com/9012.aspx

تو کم کم ،کم میشوی. روزها ی اخر زمستان است. فصلی که عاشقانه دوستش دارم فصلی که در سرمایش گرمای زندگی سراپای جانم را میگیرد.دراین زمستان در حالی که ۲۳ ساله ام به دنبال بهترین طراح لباس شدنم .پسری ۳ساله دارم میشوم بچه طلاق. در همین فکرهایم که پسرم خواب الود می گوید:امروز نوباشه با مغ میدی؟ میخندم:اره جیگمل بیا صبحانتو بخور. همسرم در حالی که دستهایش را خشک میکند می گوید: پدر صلواتی گامبو اصلا من فسنجون می خوام چیه؟ به صورت گرد و خواب الوده امیر یل نگاه می کنم. با تعجب می گوید:بیسیجون؟ میدونم .امیر یل کو؟

alipazhoohesh.blogfa.com

دوستانه

http://www.alipazhoohesh.blogfa.com/1391/11

آسمان هم گاهی دلش میگیرد! من که آدمم . رفتن آدمها با خودشون باشه. فراموش کردنشون با ما. نوشته شده در دوشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۱ساعت 10:2 توسط علیرضا. از تو ممنونم به خاطر همه چیز. برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی. برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. نوشته شده در دوشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۱ساعت 9:56 توسط علیرضا. قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد . و این آغاز انسان بود.

wanderer0.blogfa.com

....

http://wanderer0.blogfa.com/9107.aspx

تو کم کم ،کم میشوی. با چشمان بسته دستت روی زمین بدنبال گوشیست که صدای آلارم را که عین میخ در سرت فرو می رود خفه کنی. بالاخره پیدایش می شود. انگار که خشک شده باشی .مغزت یخ بسته باشد.چشمانت را بزور باز می کنی با یک ساعت کوچک روی میز قرمز روبرو می شوی که هنوز دارد پشت هم می کوبد.بیب بیب بیب .این زنگ بوی کنکورو کتاب و دبیرستان می دهد! پس آن ۷۲ اوراقت کو؟ در تاریکیه اتاق که میچرخد انگار ۶سال عقب رفته ای چشمانت را می بندی و میکوبی بیدار شو یالا! حقیقتا مرز این دو کجاست؟

wanderer0.blogfa.com

.... - بوییدن تو

http://wanderer0.blogfa.com/post-148.aspx

تو کم کم ،کم میشوی. همین حالا که درحال خواندن این متن هستید،زمان را برای بوییدن کسی که دوست میدارید از دست می دهید.و دران سوی جهان کسی تمام لحظه هایش را در حسرت بوییدن کسی است که عطرش دیگر در مشام جهان نمیپیچد. نمی دانی أین درد چطور استخوان بودند را خرد می کند. همین حالا برای بدست آوردن کسی که ناممکن است جنگ را آغاز کنید. ناممکن ترین این جهان زنده کردن کسی است که دیگر نفس ندارد.

senobar23.blogsky.com

صنوبر من - نوشته های یک صنوبر

http://senobar23.blogsky.com/1390/12/25/post-1

نوشته های یک صنوبر. پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ. چهار سال پیش یه وبلاگ ساختم. چند روز پیش تصمیم گرفتم که پاکش کنم. چند لحظه پیش خواستم که یه خانه ی جدید داشته باشم. و الان صنوبرم را کاشتم! توسط: گوینده ی خزعبلات. ارسال پیغام به مدیر. تنها سر به زیر و سخت. این خانه واژه های نسوز دارد. بباید ستایش نمود عشق را. برنامه امشب رادیو با من! عکس رنگی از اعصاب. لیست کامل عناوین یادداشتها.

senobar23.blogsky.com

اوهوم - نوشته های یک صنوبر

http://senobar23.blogsky.com/1391/01/07/post-2

نوشته های یک صنوبر. دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 ساعت 01:35 ب.ظ. فریبا وفی داره می گه که چطور با یه عالمه ترس از دنیا،تو خودش مچاله شده.منم دارم به این فکر می کنم که آره باید تو خودت مچاله بشی.نه اینکه مثل یه بچه دوساله منتظر یه آشنا باشی تا بیاد و بغلت کنه و از ترسهات نجاتت بده. تو دوران ریکاوری به سر می برم.همچین که وسواسهای فکری ام بالا می زنه مثله یه روان. شناس آروم می آم و دست می برم به اعماق وجودم.بعد انگار که اثر درمان رو حس کنم،یه خورده آروم می شم. توسط: گوینده ی خزعبلات. ارسال پیغام به مدیر.

alipazhoohesh.blogfa.com

دوستانه

http://www.alipazhoohesh.blogfa.com/1392/04

نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ساعت 12:40 توسط علیرضا.

alipazhoohesh.blogfa.com

دوستانه - دل نوشته يك دوست ...

http://www.alipazhoohesh.blogfa.com/post/67

دل نوشته يك دوست . تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که ترازو بر می داری و می افتی به جان دوست داشتنت . حساب و کتاب می کنی! و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که زیادتر دوستش داشته ای ، که زیادتر گذشته ای ، که زیادتر بخشیده ای ،به قدر یک ذره ،یک ثانیه حتی! درست از همانجاست که توقع آغاز می شود و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم! نوشته شده در شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:28 توسط علیرضا.