s-setareh.blogsky.com

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/page/2

سهشنبه 12 دیماه سال 1385. شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک. آن گاه تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده. نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را. پروانه به راحتی از پیله خارج شد، اما جثه اش ضعیف و بالهایش. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثۀ او محافظت. در واقع پروانه ناچار شد همۀ عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست با. و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/1389/06/13/post-30

شنبه 13 شهریورماه سال 1389. AM I UNIQUE ENOUGH. I was thinking what a beautiful life it would be, if we were more important to ourselves than the others! I was thinking about lots of things in my life that I have done or I am doing ,and I tragically recognized that the main inspiration which is behind most of them and make me to do these, is to see others gaze at me in admiration or to play others beloved role subconsciously! You might say that in our country we need to study to be able to afford our lif...

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/1386/12/02/post-29

پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386. حق نام دیگر من بود! پیش از آنکه انسان پا به زمین بگذارد. خدا تکه ای خورشید و پاره ای ابر به او داد و فرمود:. آی ، ای انسان ، زندگی کن و بدان که در آزمون زندگی این ابر و این خورشید فراوان به کارت می آید. انسان نفهمید که خدا چه می گوید. پس از خدا خواست تا گره ندانستنش را قدری باز کند. خداوند گفت : این ابر و این خورشید ابزار کفر و ایمان توست. زمین من آکنده از حق و باطل است. اما اگر حق را دیدی خورشیدت را به درکش، تا آشکار کنی آنگاه مومن خواهی بود. انسان به دنیا آمد اما . تعداد با...

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/1385/07/09/post-18

یکشنبه 9 مهرماه سال 1385. به قدرت تنه درخت عادت کرده ایم! وقتی فیل هنوز کودک است یک پایش را به تنه ی درختی می بندند .فیل بچه. هر چه هم که تقلا کند نمی تواند خودش را آزاد کند.اندک اندک به این تصور. عادت می کند که تنه درخت از او نیرومند تر است! هنگامی که بزرگ می شود و قدرتی شگرف می یابد تنها کافی است یک نفر طنابی دور پای فیل گره بزند و او را به یک نهال ببندد.فیل تلاشی برای آزادکردن خودش نمی کند! AM I UNIQUE ENOUGH. حق نام دیگر من بود! خدا بود و دیگر هیچ نبود. به قدرت تنه درخت عادت کرده ایم!

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/1386/01/17/post-23

جمعه 17 فروردینماه سال 1386. خدا بود و دیگر هیچ نبود. ای درد اگر تو نماینده خدایی که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته ای تو را می پرستم. تو را در آغوش می کشم و هیچ گاه شکوه نمی کنم! بگذار بند بندم از هم بگسلد.هستی ام در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود. باز هم صبر می کنم و خدای بزرگ را عاشقانه می پرستم. خدایا کودک که بودم از بلندی آسمان و ستارگان درخشنده اش لذت می بردم اما امروز از آسمان لذت می برم زیرا بدون آن خفه می شوم.زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت درد روحی ام نکاهد دیگر خفه می شوم!

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/1385/10/12/post-20

سهشنبه 12 دیماه سال 1385. شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک. آن گاه تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده. نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را. پروانه به راحتی از پیله خارج شد، اما جثه اش ضعیف و بالهایش. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثۀ او محافظت. در واقع پروانه ناچار شد همۀ عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست با. و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/1385/11/18/post-21

چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385. کوچک باشیم اندازه نخود. یا بزرگ باشیم قد یک غول. وقتی خاموش کنیم چراغ ها را . پولدار باشیم مثل پادشاه. یا آس و پاس باشیم عین گدا. قدر و قیمتمان یکی است. وقتی خاموش کنیم چراغ ها را . سیاه باشیم یا سفید. سرخ باشیم یا زرد و نارنجی. یک رنگ می بینندمان. وقتی خاموش کنیم چراغ ها را . پس خداوند اگر یک وقت بخواهد. رو به راه کند کارها را. راهش شاید این باشد. که دست دراز کند و خاموش کند چراغ ها را . AM I UNIQUE ENOUGH. حق نام دیگر من بود! خدا بود و دیگر هیچ نبود. وقتی همسن تو بودم.

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/1386/11/08/post-28

دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386. دنیا که شروع شد زنجیر نداشت. خدا دنیای بی زنجیر آفرید. آدم بود که زنجیر را ساخت. دنیا پر از زنجیر شد. و آدمها همه دیوانه ی زنجیری! خدا دنیا را بی زنجیر می خواست. نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است. امتحان آدم همینجا بود. دست های شیطان پر از زنجیر بود. خدا گفت زنجیر هایتان را پاره کنید. شاید نام زنجیر شما عشق است؟ یک نفر زنجیر هایش را پاره کرد. نامش را مجنون گذاشتند. مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری. این نام را شیطان بر او گذاشت! شیطان آدم را در زنجیر می خواست ! وقتی همسن تو بودم.

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/1385/01/31/post-13

پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385. تفکری در ذهن دانشجوی ریاضی:. اگر از این همه غم که در مورد مسائل دنیایی داری روزی صد بار مشتق بگیری و از اضطراب هایت ریشه n ام بگیری و از ترسهایی که روزانه از غیر خدا پیدا می کنی در صفر حد بگیری،آنگاه خواهی دید مجموع مصائب به سمت صفر میل میکنند و lim امید در قلب بینهایت می شود! اگر نتوانستی بر مصائب چیره شوی ، میتوانی به تعداد دلخواه از هوپیتال استفاده کنی! AM I UNIQUE ENOUGH. حق نام دیگر من بود! خدا بود و دیگر هیچ نبود. به قدرت تنه درخت عادت کرده ایم! وقتی همسن تو بودم.

z-k.blogsky.com

و اما...

http://www.z-k.blogsky.com/page/3

پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384. خدا انسان را وجود می دهد و تاریخ ماهیتش را می سازد. هرکس به میزانی انسان تر است که نیازهای کاملتر و متعالی تر دارد. مسئولیت زاده توانایی نیست.زاده آگاهی است و زاده انسان بودن! پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384. کلاس تمام شده بود و داشتم از دانشگاه به خانه بر می گشتم .ناگهان دیدم یکی از پسر های همکلاسم به سرعت به سمتم می آید ایستادم و منتظرش شدم خودش را به من رساند و نفس نفس زنان همانطور که داشت عرق می ریخت گفت:( ببخشید نظر شما راجع به ازدواج چیه؟ AM I UNIQUE ENOUGH.