sadaftodaria.blogfa.com

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی - دوباره دلتنگتم...

http://www.snowygirl.blogfa.com/post-25.aspx

لعنتي دلم که می. کودک می شوم . کفش هایم تا به تا می شوند . دستانی می خواهم که آرامم کنند . مهربوونی که به فکر دلتنگی هایم شود . و گلویی که بغض امانش را نبرد . بهانه گیر می شوم . نق می زنم که این را می خواهم . که آن را می خواهم . ولی هیچکس نمی داند. که به جز تو هیچ نمی خواهم . نوشته شده در شنبه سیزدهم خرداد 1391ساعت 12:42 توسط مروارید. درفلق بود که پرسید سوار. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید وبه انگشت نشان دادسپیداری گفت:. کوچه باغی است که ازخواب خدا سبزتر است. دوقدم مانده به گل,.

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی - این نیز بگذرد..........

http://www.snowygirl.blogfa.com/post-21.aspx

با خنجری نشسته،دراعماق دل،هنوز. روزی به شب رسانم،باری،شبی به روز. با خنجری نشسته به دل،راه میروم. برپاره کاغذی به کناری نوشته است:. نوشته شده در یکشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۰ساعت 11:33 توسط مروارید. درفلق بود که پرسید سوار. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید وبه انگشت نشان دادسپیداری گفت:. کوچه باغی است که ازخواب خدا سبزتر است. ودرآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می روی تا ته آن کوچه که ازپشت بلوغ,سربه در می آرد،. پس به سمت گل تنهایی می پیچی،. دوقدم مانده به گل,. وتورا ترسی شفاف فرا می گیرد.

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی

http://www.snowygirl.blogfa.com/8906.aspx

تو ای خود صدا،صدا بزن مرا. به دنبال آیینه میدوم! کاش میشد آیینه درونم را هم نشان میداد. تا بفهمی در قلبم چه می گذرد! نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم شهریور 1389ساعت 12:29 توسط مروارید. بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد! از پله های قدیمی با احتیاط به پایین رفتم به انباری تاریکی رسیدم. فانوس به دست وسر درگم به دنبال چیزی میگشتم چیزی که در آن خاطرات گم شده ام مدفون شده بود! به عکس روی جلدش خیره شدم عکس تو بود که یک طرفش سیاه بود وآن طرفش رنگی! انگار که کمی سوخته بود. ومن به تو خندیدم. رهگذر شاخه نوری ک...

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی

http://www.snowygirl.blogfa.com/9003.aspx

با خنجری نشسته،دراعماق دل،هنوز. روزی به شب رسانم،باری،شبی به روز. با خنجری نشسته به دل،راه میروم. برپاره کاغذی به کناری نوشته است:. نوشته شده در یکشنبه هشتم خرداد 1390ساعت 11:33 توسط مروارید. درفلق بود که پرسید سوار. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید وبه انگشت نشان دادسپیداری گفت:. کوچه باغی است که ازخواب خدا سبزتر است. ودرآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می روی تا ته آن کوچه که ازپشت بلوغ,سربه در می آرد،. پس به سمت گل تنهایی می پیچی،. دوقدم مانده به گل,. وتورا ترسی شفاف فرا می گیرد.

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی - من توفکرشو و اون بی استرس میخوابه شب

http://www.snowygirl.blogfa.com/post-17.aspx

من توفکرشو و اون بی استرس میخوابه شب. چرا هیشکی پیدا نمیشه که بهش اعتماد کرد؟ چرا هیشکی پیدا نمیشه که بشه باهاش عشق رو تجربه کرد؟ اینا آخرین جمله هایی بود که توی نامه ام می نوشتم.آخرش هم نوشتم تقدیم به کسی که توی این همه مدت عاشقانه دوستش داشتم ولی هیچ وقت معنی نگاهام رو نفهمید! دیگه تصمیم خودم رو گرفته بودم یه نگاه به طناب دار کردم و یه نگاه به دستام که داشت می لرزید. ولی میدونستم بدون تو بهم سخت میگذره". با چشمای نیمه باز و تن نیمه جون تورو زیر لب میخوندم. این من بودم که توی بازی زمونه باخته بودم!

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی - بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد!

http://www.snowygirl.blogfa.com/post-18.aspx

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد! از پله های قدیمی با احتیاط به پایین رفتم به انباری تاریکی رسیدم. فانوس به دست وسر درگم به دنبال چیزی میگشتم چیزی که در آن خاطرات گم شده ام مدفون شده بود! بعد ازکلی گشتن بلاخره پیدا شد دفتری خاک خورده ونیمه سوخته که عنکبوتی روی آن جاخوش کرده بود.دفتر را به اتاقم بردم وحسابی برقش انداختم! به عکس روی جلدش خیره شدم عکس تو بود که یک طرفش سیاه بود وآن طرفش رنگی! انگار که کمی سوخته بود. روزی را به یاد آوردم که به تو گفتم تاکجا بامنی؟ ومن به تو خندیدم. دوقدم مانده به گل,.

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی

http://www.snowygirl.blogfa.com/8905.aspx

من توفکرشو و اون بی استرس میخوابه شب. چرا هیشکی پیدا نمیشه که بهش اعتماد کرد؟ چرا هیشکی پیدا نمیشه که بشه باهاش عشق رو تجربه کرد؟ اینا آخرین جمله هایی بود که توی نامه ام می نوشتم.آخرش هم نوشتم تقدیم به کسی که توی این همه مدت عاشقانه دوستش داشتم ولی هیچ وقت معنی نگاهام رو نفهمید! دیگه تصمیم خودم رو گرفته بودم یه نگاه به طناب دار کردم و یه نگاه به دستام که داشت می لرزید. ولی میدونستم بدون تو بهم سخت میگذره". با چشمای نیمه باز و تن نیمه جون تورو زیر لب میخوندم. این من بودم که توی بازی زمونه باخته بودم!

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی - دوباره سلام...

http://www.snowygirl.blogfa.com/post-24.aspx

خیلی وقته که تو وبلاگم چیزی ننوشتم. یه معذرت خواهی طلبتون. ولی دیگه سعی میکنم زود به زود وبلاگم آپ بشه. نوشته شده در جمعه دوازدهم خرداد 1391ساعت 16:27 توسط مروارید. درفلق بود که پرسید سوار. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید وبه انگشت نشان دادسپیداری گفت:. کوچه باغی است که ازخواب خدا سبزتر است. ودرآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. می روی تا ته آن کوچه که ازپشت بلوغ,سربه در می آرد،. پس به سمت گل تنهایی می پیچی،. دوقدم مانده به گل,. پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی. واز او می پرسی.

snowygirl.blogfa.com

دختربرفی

http://www.snowygirl.blogfa.com/8907.aspx

خیلی سخته اون چیزی که تا دیشب بود یادگاری. کسی رو که دوستش داری نتونی بهش بگی که دوستش داری وچقدر. بده که کسی تورو دوست داشته باشه واینو نتونه بهت بگه . . . تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه. زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی و بجای اینکه. از نفرت لبریز بشی حس کنی که هنوز هم دوسش داری . . . دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که. یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده . . . تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما. وقتی دیدیش هیچ چیزی بجز سلام نتونی بگی . . . باغچه ی نو مبارک. واز او می پرسی.