saeed-mohseni.blogfa.com

iraneiran.mihanblog.com

چو ایران نباشد ... - پنجره ی خیال

http://iraneiran.mihanblog.com/post/35

چو ایران نباشد . سری به خانه بزن ای دوست . که خانه سخت پاکیزه است ، و بوی شعر در حیاط پیچیده . دوشنبه 20 تیر 1390 02:04. از پنجره ی اتاقم به شهر چشم دوخته ام. پنجره ی من گوشه ای از شهر پر غبارم را به تصویر ی کشد . روزی را می بینم که بود ، بودم ، بودیم . با هم بودیم . او عشق بد اخلاق من بود . من میپرستیدم این بداخلاقی را . دیدم روزی را که توانستم لبخند کوچکی گوشه ی لبانش بنشانم . و دیدم روزی را که . و همیشه ای را که . همیشه ای که در حسرت آغوش سردش مانده بودم . هنوز هم میبینم این حسرت همیشگی را .

jolfatheater.blogfa.com

وبلاگ رسمی گروه تئاتر جلفا - داوری قاتل

http://www.jolfatheater.blogfa.com/post-9.aspx

وبلاگ رسمی گروه تئاتر جلفا. پست های این وبلاگ توسط (و با تایید) افراد زیر نوشته می شود :. عابدی را پادشاهی طلب کرد. اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم! مگر اعتقادی که دارد در حق من، زیادت کند. آورده اند که داروی قاتل بخورد و بمرد! اگر هنوز برای خندیدن رمقی مانده باشد، این حکایت بهانه خوبی به دست می دهد و چه خوب تر که تا هنوز تلخند لبمان نماسیده است، بپرسیم: به چه چیز در آن می توان خندید؟ به دو رویی عابد که برای نزار جلوه کردن دست به دامن دارو می شود؟ به اشتباه او که دارویی کشنده را می خورد؟ نظریه دیگر ب...

iraneiran.mihanblog.com

چو ایران نباشد ... - گرگ و میش

http://iraneiran.mihanblog.com/post/23

چو ایران نباشد . سری به خانه بزن ای دوست . که خانه سخت پاکیزه است ، و بوی شعر در حیاط پیچیده . شنبه 29 آبان 1389 17:12. آن قطره از من نگریخت . نخواست که بگریزد ، اگر میخواست هم من نمیگذاشتم . او اولین قطره ی تاریکی ، اولین هدیه ی شب بود . نه رمقی داشتم و نه حوصله ای برای فشردن شستی چراغ ، حس میکنم ( حال حس میکنم ) اگر روشنش کنم خون در رگ های پشت پلکان تب دارم آنچنان نبض میگیرد که چشمانم بترکد و از حفره ی قبرگونه ی. خود بیرون بزند . سه شنبه 16 آذر 1389 01:23. خود کشی بدون درد و خون ریزی. یادم نمی رود .

lyra.blogfa.com

معبودهای من

http://www.lyra.blogfa.com/post-76.aspx

در من زندگی کن! زن امن ترین موطن دنیاست. درست گرم ترین لحظه ی یک سال پر دردسر ، شاید مادرم هم کلافه شده بود . من آمدم و به سختی یقین پیدا کردم که هستم. شاید راحت تر باشد اینکه ندانی هستی اما یقین کنی که خواهی بود! اما به جرئت می دانم دلهره آورترین حس دنیا اینست که بدانی هستی اما یقین کنی که نخواهی بود! پس تنها لحظه ای آرام خواهی گرفت که خود را جاودانه کنی و تا آن هنگام بی قرار خواهی بود. قرار ندارم و این دلهره ی شکسته را با ن ف سی که در برآمدن م ر د د است ، به گستاخی خود برای زیستن ، یدک می کشم! هفته سوم...

arazgroup.mihanblog.com

گـــــــــروه فرهـــــــنگی هنـــــــــری آراز - نمایش وقتی مامان خونه نیس در سینما فرهنگ فولادشهر

http://arazgroup.mihanblog.com/post/319

گروه فرهنگی هنری آراز. ما یه گروه بودیم ، یه گروه هستیم و یه گروه میمونیم ، یه گروه مثل یک خانواده . استاد راهنما : جمشید ترکیان. سرپرست گروه فولادشهر : پویان نخعی. اعضای هبنا(هیئت برنامه ریزی ، نظارت و ارزشیابی): مهدی رضیی ، پویان نخعی ، محمد هاشم زاده ، مینا حریت ، ناهید یادگاری. اعضای گروه فولادشهر :محسن پروین، مهدی رضایی،محمد هاشم زاده ، سهیل جهرمی ،شاهین محمدی ، پویان نخعی ،احسان حیدری،نگار فرجام نیا ، فاطمه رضایی ، شیوا مرادی، مرضیه صادقی ، فرید قراچه ، سارا قربانی ، مینا حریت ، محمد برومند . آقای ...

iraneiran.mihanblog.com

چو ایران نباشد ... - زمستان

http://iraneiran.mihanblog.com/post/29

چو ایران نباشد . سری به خانه بزن ای دوست . که خانه سخت پاکیزه است ، و بوی شعر در حیاط پیچیده . دوشنبه 23 اسفند 1389 11:10. چشمانم را بستم و به یاد آوردم. به یاد آوردم نیمکتی خشک را در پارکی رو به بهار. زمستان جامه دانش به دست ، به نرمی قدم در امتداد افق گذاشت. دستانش دور دستانم پیچید. بهار آمده بود . به یاد آوردم لغزش اشک ، که حریر نگاهش را پر از ستاره کرده بود. لرزیدم و دستانم از دستش رها شد. نگاهی به سردیمان انداخت. و دوان دوان با کوله باری از باران و تگرگ برگشت. من و او سرد شدیم . یادم نمی رود .

ghasambeghalam.parsiblog.com

نقطه سر خط 68: \ تکه های رمانم \ - قسم به قلم و آنچه که نـ/می نویسند!

http://ghasambeghalam.parsiblog.com/Posts/72/نقطه%20سر%20خط%2068:%20\%20%20تکه%20هاي%20رمانم%20\

قسم به قلم و آنچه که ن/می نویسند! اى پسر آدم اندوه روز نیامدهات را بر روز آمدهات میفزا که اگر فردا از عمر تو ماند ، خدا روزى تو را در آن رساند . [نهج البلاغه]. نقطه سر خط 68: تکه های رمانم. ارسال شده توسط نوراله لک. در 91/3/8 8:43 عصر. عرق ریزان شر ه های بی مقداری که از شروع شقیقه هایت قابل توجه نبوده اند به هم بپیوندند و آرام به گردنت برسند بعد قبیله قبیله لای دو کوه سینه ات اردو بزنند و به فتح گسل های تنت طی یک شبیخون، لشکری عظیم فراهم آورند وحجوم بیاورند به سمت فرورفتگی ران هایت. وضعیت من در یاه.

ghasambeghalam.parsiblog.com

نقطه سرخط 71 : \ افتادن از پریدن ! \ - قسم به قلم و آنچه که نـ/می نویسند!

http://ghasambeghalam.parsiblog.com/Posts/75/نقطه%20سرخط%2071%20:%20\%20افتادن%20از%20پريدن%20!%20\

قسم به قلم و آنچه که ن/می نویسند! اى پسر آدم اندوه روز نیامدهات را بر روز آمدهات میفزا که اگر فردا از عمر تو ماند ، خدا روزى تو را در آن رساند . [نهج البلاغه]. نقطه سرخط 71 : افتادن از پریدن! ارسال شده توسط نوراله لک. در 91/8/11 4:25 عصر. مغضوب از تعرق شرحش. چنان که رایحه از کلاه می پرد. و سمت وقت حواس را به درازنا می برد. پرش به جاش می رسد و. به افتخار زمین می پرد پایین. زمین گیر می شود. هوا گیر می شود. و تقدیر از عضلات. به شکل معلق در می آید! نورا – تابستان 91. وضعیت من در یاه. نقطه سر خط 74 : / نوشتن /.

iraneiran.mihanblog.com

چو ایران نباشد ... - من بشرم

http://iraneiran.mihanblog.com/post/24

چو ایران نباشد . سری به خانه بزن ای دوست . که خانه سخت پاکیزه است ، و بوی شعر در حیاط پیچیده . سه شنبه 16 آذر 1389 01:28. حال که لحظه به لحظه و دقیقه به دقیقه ی زندگی ام را ، همان زندگی خام را به دنبال حقیقتی گشته ام ، گشته ام و حال نمیدانم یافته ام یا نه ، بیمارم . دیگر ماری در تنم نمانده و من باز هم . باز هم چون بارهای ماضی بی مار و مریضم . بد حال و بی قرار ، بدون حتی قطره ای قرار ، به رفتن یا نرفتن ، ماندن یا نماندن ، بودن یا نبودن و تمامی سوالات قهقهه آور و تلخ ، چون زهر مار فلسفی می اندیشم . بازدید ...