sagf.blogfa.com

sarvin.blogfa.com

ساقی سیم ساق من

http://www.sarvin.blogfa.com/8809.aspx

ساقی سیم ساق من. من زنده بودم اما انگار مرده بودم. از بس که روزها را با شب شمرده بودم. یک عمر دور و تنها، تنها به جرم اینکه. او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم. یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم. از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم. در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد. گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم. وقتی غروب می شد، وقتی غروب می شد. کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم. کاش می شد گذشته رو هم مثل آدماش فراموش کرد. نوشته شده در چهارشنبه 11 آذر1388ساعت توسط سروین. می خواهم روی چهره ام خط بكشم تا. ترجیح...

sarvin.blogfa.com

ساقی سیم ساق من

http://www.sarvin.blogfa.com/8908.aspx

ساقی سیم ساق من. پس از چندین پست پشت سر هم پر از لودگی و اطفار(! این هم یک متن کوتاه ادبی که مدتها بود دور سرم چرخ می خورد و بالاخره موفق شدم سروسامانش بدم. کاش می شد محو شد و خط خورد. تنها طمأنینه ی نفس های الهام بخشت. هر موج توفنده ای را از خروش و تقلا بازمی ایستاند. اولین کاشف رمز چشمانت باشم. می شود مست، غوطه خورد در زلال بی پایانشان. نوشته شده در دوشنبه 24 آبان1389ساعت توسط سروین. ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ خدا ميگه: ای جبرئيل! شب و روز برام نگذاشتن!

sarvin.blogfa.com

ساقی سیم ساق من

http://www.sarvin.blogfa.com/8807.aspx

ساقی سیم ساق من. یه روزی بهم گفت: قشنگی عشق به نرسیدنه انگار همون موقع هم حرفشو باور نکردم. چون الان به این باور رسیدم که هیچ عشقی تا ابد قشنگ نمی مونه حتی اگه به نرسیدن برسه. خدایا حتما باید سراب آمال دور و درازمون هم ناپدید بشه تا درک کنیم چه بی انصاف بودیم که اسم دست و پا زدن بیهوده مون رو گذاشته بودیم غرقه دریای عشق شدن؟ چرا زودتر نمی فهمیم که این پرواز آخرش اسارت در جهله نه رهایی در حقیقت؟ بهای این سر به سنگ خوردن چیه؟ تاوان این حماقت چیه؟ کسی که هم جواری چو ن تویی رو به هم صحبتی با ابلیس می. برای ا...

sarvin.blogfa.com

ساقی سیم ساق من

http://www.sarvin.blogfa.com/8911.aspx

ساقی سیم ساق من. توجه: این نوشته در تاریخ 12و13 بهمن نوشته شده است.). صبح هم تا ساعت 12 می خوابم که جبران بشه زود بیدار شدنای این مدت. ولی وقتی برگه ی امتحانی رو تحویل دادم و از جلسه اومدم بیرون، هیچم احساس سبکی نمی کردم، بلکه هم سنگین تر از همیشه بودم. از دانشگاه تا خونه هم، توی راه، خاطرات این چهار سال و اندی از جلوی چشام در حال رژه رفتن بودن. روز اولی که واسه ثبت نام اومدم دانشگاه،. ساختمان قدیمی و کوچیک دانشگاه که اونقدر خاطرات عذاب آور ازش برام موند،. یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. چند بار...

sarvin.blogfa.com

ساقی سیم ساق من

http://www.sarvin.blogfa.com/8902.aspx

ساقی سیم ساق من. مسلما توی زندگی همه ی ما لحظاتی وجود داشته که ناملایمات روزگارو با تمام وجود حس کردیم و کاممون از زهر زندگی تلخ شده شاید اون موقع با تمام وجود از خدا خواستیم مرگمونو برسونه و یا شاید آرزو کردیم کاش هرگز به دنیا نمی آمدیم. ولی آیا شده در لحظات زیبای زندگی این حرفمونو پس گرفتیم؟ و آیا شده حتی یک بار رو به درگاه خدا کنیم و با تمام وجود بگیم: خدایا، به خاطر فرصت زندگی کردن ازت ممنونم! امروز می خوام بگم خدا جون به خاطر 21 سال پدر و مادر داشتن ازت ممنونم! به خاطر تابستون داغت. و مهم تر از همه ...

zaanbag.blogfa.com

پاییز سبز -

http://www.zaanbag.blogfa.com/post-20.aspx

که کرم بودن و ازمیوه سیر برگشتن. و از بزرگ شدن ها حقیر برگشتن. به توپ ، تانک ، مسلسل ، به انقلاب زدن. و دور آزادی را اسیر برگشتن. گلوله ی م شقی ، زخم واقعی در " game ". و از برنده شدن سر به زیر برگشتن. چه سرنوشت عجیبی ست شاخه های جوان. تبر شدن به درختان پیر برگشتن. که کوه یخ شدن و خانه های اسکیمو. به ناشناخته ی گرمسیر برگشتن. کتاب غ/ قصه شدن ،دیر تر تمام شدن. که صبح شاه شدن ، شب فقیر برگشتن. که کفش های تو را بی اجازه پوشیدن. به قلب شب زدن و صبح دیر برگشتن. و قبل خواب به پیشانی تو بوسه زدن. ساقی سیم ساق من.

zaanbag.blogfa.com

پاییز سبز - چه رنجی میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است...

http://www.zaanbag.blogfa.com/post-23.aspx

چه رنجی میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است. چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی. غرورت را برای تکه نانی. به زیر پای نامردان بیاندازی. و شب آهسته و خسته. به سوی خانه باز آیی. زمین و آسمان را کفر میگویی ، نمیگویی؟ اگر در روز گرما خیز تابستان. تنت بر سایه ی دیوار بگشایی. لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری. و قدری آن طرف تر. و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد. زمین و آسمان را کفر می گویی ، نمیگویی؟ اگر روزی بشر گردی.

zaanbag.blogfa.com

پاییز سبز

http://www.zaanbag.blogfa.com/8811.aspx

چه رنجی میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است. چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی. غرورت را برای تکه نانی. به زیر پای نامردان بیاندازی. و شب آهسته و خسته. به سوی خانه باز آیی. زمین و آسمان را کفر میگویی ، نمیگویی؟ اگر در روز گرما خیز تابستان. تنت بر سایه ی دیوار بگشایی. لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری. و قدری آن طرف تر. و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد. زمین و آسمان را کفر می گویی ، نمیگویی؟ اگر روزی بشر گردی.

zaanbag.blogfa.com

پاییز سبز -

http://www.zaanbag.blogfa.com/post-15.aspx

نگاهم به نگاهش است، آسمان در چشمانش. ذهنم بر فراز ما به ان سو اين سو. و خدا هم نگران است. جدايش مي كنم از خود، حسرت در نگاهش. اگر او برود من چه؟ جوابش يك جمله است. من تو را مي خواهم بدون او. و انتظار آشفته مي شود بر مي خيزد به زمين مي خورد خود را به ديوار مي كوبد و صدايش در گوشم هزازان بار مي پيچد:. ديوانه وار قهقه مي زند. او هنوز نفهميده كه بي من ،احساس مي ميرد! و قلبم فرو مي ريزد. مرا تلخ مي كند و گاهي هم شيرين اگر نباشد چه مي شود؟ نه شيرينم نه تلخ ،نه اوج نه دره. همين است كه هست. بعد چه خواهد شد؟

zaanbag.blogfa.com

پاییز سبز - سیال ذهن یا شاید هم دل...

http://www.zaanbag.blogfa.com/post-21.aspx

سیال ذهن یا شاید هم دل. راه را باید رفت چه بی تو چه با تو. چه فرقی می کند وفتی قرار است در جای جای لحظه هایم فقط رد پایت را ببینم. چه فرقی می کند وقتی نسیم باید حرم نفسهایت را به گونه ام برساند. نه در اندیشه ام هستی نه در مقابل چشمانم. مثل سایه ای در کنج دیوار. مثل ماهی در کف تنگ. مثل گریه ی گاه گاه کودکی. یا مثل عطر خوشایند نارنجی. آمدن و رفتنت با ابرها ست. راه را باید رفت. نه با یادت نه با پایت. با چشمانی پر از رفتن. با نگاهی پراز گفتن. را ه را باید رفت. تا کنج دیوار بی سایه. تا ته تنگ بی ماهی.