sh-angiz.blogsky.com

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - دلم ، قربونيت...

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/11

خداي خوب من به جون خودت كه واسم از هركس و چيزي عزيزتري. اينقد نداشتم كه واست قربوني كنم. ولي خدايا يه چيزي دارم. ميشه امشب واست قربونيش كنم؟ خداي عزيزم من امشب برات دلمو قربوني ميكنم. همون دلي كه وقتي دستت روش مياد ديگه يادش ميره طپشي هست،اضطرابي هست. همون دلي كه وقتي دست از دنيات ميكشه باز واسش يه كششي هست و اون فقط تويي. همون دلي كه تو اوج دلشكستگي تنها مرهمش تويي. حالا خداي يكي يدونه من قربونيمو قبول ميكني؟ تاريخ سه شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۲ساعت 20:33 نويسنده راضیه صداقت. سمیرا جوجه اردک زشت. دریافت کد...

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - باران ....

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/14

اين روزها دلم باران مي خواهد. باران چشم هايم را ميگويم. باران بي صدا و بي وقفه. دلم تنگ است براي رعد و برق بغض هايم. همان نجات بخش اين روزهايم. بگذار بگويم نه اصلا بگذار فرياد بزنم. تاريخ سه شنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۲ساعت 21:21 نويسنده راضیه صداقت. وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی آهسته میره. وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه. و هزار تا نشونه دیگه که می خواد بگه بابات ،پشت و پناهت پیر شده. ولی من ندیدم پیری پدرمو ندیدم لرزش دستشو. سمیرا جوجه اردک زشت. خرده ریزه های ذهن. از روی پلک شب.

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - جدال عقل و احساس

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/24

جدال عقل و احساس. كاش يك ميانجي بود. ميانجي گري مي كرد بين عقل و احساسم. از جنگ و جدال عقل و احساسم. تاريخ سه شنبه سوم دی ۱۳۹۲ساعت 21:14 نويسنده راضیه صداقت. وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی آهسته میره. وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه. و هزار تا نشونه دیگه که می خواد بگه بابات ،پشت و پناهت پیر شده. ولی من ندیدم پیری پدرمو ندیدم لرزش دستشو. آخه زود رفت خیلی زود درست وقتی که بیشتر از هر وقتی باید پیش ارشد باباش باشه. سمیرا جوجه اردک زشت. خرده ریزه های ذهن. از روی پلک شب.

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - واكسن خدا...

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/13

گاهي كه خيلي خسته مي شوم. درمانده ،درمانده ،درمانده مي شوم. شب مي شود و باز من و تو تنها مي شويم. زمين آرام و ساكت مي شود. و حالا فقط من هستم و تو. با هم حرف مي زنيم ولي نه مثل همه. من سوال مي پرسم من هم پاسخ مي دهم. مي پرسم پروردگار من! من را دوست داري؟ اصلا نگاهت سوي من هست؟ و تو پاسخ گفتي :آري. روشن است درست مثل روزم. بعد من گفتم :پس حالا كه اين طور است. نگاه كردن به اشك هايم لذت بخش است؟ شنيدن هق هق شبانه ام گوش نواز است؟ و تو آرام و بي صدا مثال زدي از كودكي كه اشك مي ريخت. سمیرا جوجه اردک زشت. همه ج...

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - خوبم درست مثل تو ...

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/16

خوبم درست مثل تو . ای بهترین پدر سلام. از احوالت برایم بگو؟ ای وای چه سوال مسخره ای .تو که بسیار خوبی! چرا تو از حالم نمی پرسی؟ بگذار امروز گله و شکایتم را تقدیمت کنم. از دستت دلخورم چرا در اوج غصه هایم کنارم نیستی؟ چرا عیدها که می شود پیشم نمینشینی؟ میدانی روز دختر برمن چه گذشت؟ چرا نازم را نمی خری؟ چرا نیستی تا آب خنکی باشی برای بغض هایم؟ من دارم تمام میشوم ناتمام من. بسیار گفته اند که بر احوالم آگاهی. ولیییی من با خدا اتمام حجت کردم. قرارم با او این است :. فقط لبخند هایم را ببینی. خدایا به پدرم بگو:.

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - برده...

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/9

من همان برده طناب به گردنم. كه يا طنابم قطع شود يا گردنم. تاريخ دوشنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۲ساعت 0:43 نويسنده راضیه صداقت. وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی آهسته میره. وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه. و هزار تا نشونه دیگه که می خواد بگه بابات ،پشت و پناهت پیر شده. ولی من ندیدم پیری پدرمو ندیدم لرزش دستشو. آخه زود رفت خیلی زود درست وقتی که بیشتر از هر وقتی باید پیش ارشد باباش باشه. سمیرا جوجه اردک زشت. خرده ریزه های ذهن. از روی پلک شب. يك لحظه درنگ (يا رب الباكين ). دو دختر شر وشيطون.

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - حرف دل پادوی دکان شاعری

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/1

حرف دل پادوی دکان شاعری. من پادوام ،صاحب مغازه رفته است .کپی نکن احساسم را. يه وقتايي دل و قلمم يكي ميشن و شروع ميكنم به نوشتن .دلم مي خواد اگه از احساسم خوشت اومد و خواستي ازش استفاده كني منبعشم بنويسي . تاريخ شنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 5:36 نويسنده راضیه صداقت. وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی آهسته میره. وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه. و هزار تا نشونه دیگه که می خواد بگه بابات ،پشت و پناهت پیر شده. ولی من ندیدم پیری پدرمو ندیدم لرزش دستشو. سمیرا جوجه اردک زشت. خرده ریزه های ذهن.

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - بغض

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/32

خیلی بی انصاف شده اند. چنان بر گلویم چنگ می اندازند. که جای زخمشان تا سالها بر دلم می ماند. تاريخ سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۲ساعت 11:31 نويسنده راضیه صداقت. وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی آهسته میره. وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه. و هزار تا نشونه دیگه که می خواد بگه بابات ،پشت و پناهت پیر شده. ولی من ندیدم پیری پدرمو ندیدم لرزش دستشو. آخه زود رفت خیلی زود درست وقتی که بیشتر از هر وقتی باید پیش ارشد باباش باشه. سمیرا جوجه اردک زشت. خرده ریزه های ذهن. از روی پلک شب.

raziesedaghat1991.blogfa.com

پادوی دکان شاعری - آهنگری این روزهای من

http://www.raziesedaghat1991.blogfa.com/post/28

آهنگری این روزهای من. احساس این روزهای من :. کوبش پتک آهنگرست بر سرم. حالا میفهمم ، علت سردردهای تکراری و شبانه ام را. زمانه ، قدرتمند ترین آهنگر است. میترسم ، میترسم از آن روزی. که نه تنها آب دیده نشوم بلکه زیرضربه های پتکش له شوم. تاريخ شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۲ساعت 8:9 نويسنده راضیه صداقت. وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی آهسته میره. وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه. و هزار تا نشونه دیگه که می خواد بگه بابات ،پشت و پناهت پیر شده. ولی من ندیدم پیری پدرمو ندیدم لرزش دستشو.